مساله قضا و قدر یکى از مباحث بسیار مهم کلامى است . این مساله با آنچه که امروزه به ((سرنوشت)) معروف است , ارتباط نزدیکى دارد و نه تنها ذهن فیلسوفان و متکلمان را به خود مشغول داشته, بلکه یکى از مسائل اساسى در زندگى هر انسانى است. از این رو, بحث سرنوشت, از دیرزمان, جایگاه خاصى در ادبیات ملل گوناگون داشته و دستمایه شاعران و داستان سرایان و ... براى خلق آثار بزرگ بوده است . البته , طبیعى است که متالهان و خدا باوران مساله سرنوشت را در ارتباط با علم و اراده الهى تفسیر مى کنند, اما ملحدان آن را در چارچوب حتمیت هاى برخاسته از علل و اسباب مادى محصور مى سازند.
به هر ترتیب , اصل مساله قضا و قدر از مسلمات عقاید اسلامى است و چندان در کتاب و سنت فراوان از آن سخن گفته شده که هیچ جاى انکار و اختلافى باقى نمانده است . با این حال, همان گونه که اشاره خواهیم کرد, در تفسیر این اصل مهم اعتقادى بین طوایف مختلف اسلامى, اختلافاتى به چشم مى خورد.
معناى قضا و قدر
واژه ((قدر)) به معناى حد و اندازه و مقدار شى است براى واژه ((قضا)) نیز معانى گوناگونى گفته شده است, که در این میان مى توان به حکم , قطعیت و فیصله دادن اشاره کرد.
این دو واژه و برخى مشتقات آن, در آیات و روایات متعددى به کار رفته است که در ادامه , پاره اى از آنها را نقل خواهیم کرد.
اقسام قضا و قدر
براى روشن شدن فضاى بحث, مى توان قضا و قدر را به دو دسته تقسیم کرد: قضا و قدر علمى; و قضا و قدر عینى .
همچنین در یک تقسیم بندى دیگر, قضا و قدر در دو دسته فردى و عمومى جاى مى گیرند.
ما بحث را با ((قضا و قدر علمى)) پى مى گیریم و سپس به اقسام دیگر مى پردازیم.
قضا و قدر علمى
مقصود از قدر یا تقدیر علمى آن است که خداوند پیش از آفرینش هر شیئى به خصوصیات و حدود و اوصاف آن, علم دارد. این خصوصیات در مجردات, به ویژگیهاى ذاتى و ماهوى آنها مربوط مى شود و در موجودات مادى, علاوه بر ویژگیهاى ذاتى, شامل مختصات زمانى, مکانى, ابعاد, مقادیر و... مى گردد. بنابراین, خدا از ازل مى داند که هر یک از مخلوقات او داراى چه ویژگیها و اوصافى اند.
مقصود از قضاى علمى نیز آن است که خداوند از ضرورت وجود اشیا 1 در ظرف تحفق علل آنها آگاه است; یعنى, خدا از ازل مى داند که هر یک از اشیا در شرایط خاصى و تحت تاثیر اسباب و علل خاصى موجود مى شوند.
بنابراین, مى توان گفت که علم پیشین خداوند به خصوصیات اشیا و ضرورت وجود آنها, همان قدر و قضاى علمى است .
با توجه به تفسیرى که از قضا و قدر علمى ارائه گردید, معلوم مى شود که قضا و قدر (به این معنا) به علم الهى باز مى گردند و از شاخه هاى صفت ((علم)) به شمار مىآیند. بر این اساس, خداوند مى داند که هر شیئى, با چه خصوصیات و اوصافى و در چه شرایطى پا به عرصه وجود مى گذارد و چگونه به هستى خویش ادامه مى دهد و این همان حقیقتى است که گاه از آن به ((سرنوشت)) یاد مى کنند.
قضا و قدر عینى
مقصود از قدر عینى, تعیین و تحدید خصوصیات و اوصاف ذاتى و عرضى موجودات از سوى خداوند است و مقصود از قضاى عینى آن است که خداوند ضرورت وجود را به مخلوقات خویش اعطا مى کند و از طریق نظام اسباب و علل, وجود آنها را تعین مى بخشد. 2 به عبارت دیگر, هر موجود ممکن داراى دو جنبه است:
1 اصل وجود آن که در نظام على, ضروت و قطعیت یافته است .
2 خصوصیات ویژگیها و اوصاف آن.
و مفاد قضا و قدر عینى آن است که این دو جنبه, از سوى خدا و به اراده و مشیت اوست .
با توجه به معناى قضا و قدر عینى, چند نکته روشن مى شود:
1 بر خلاف قضا و قدر علمى, قضا و قدر عینى بر وجود اشیا مقدم نیست, بلکه با آن همراه است .
2 قضا و قدر عینى از شئون خلق و ایجاد خداوند است و مى توان آن را به صفت ((خالقیت)) باز گرداند.
3 تقدیر عینى هر شى بر حسب مرتبه وجود آن متفاوت است بر این اساس, تقدیر مجردات عبارت است از تعیین حدود ذاتى و ماهوى آن, ولى در مادیات, تعیین شرایط زمانى و مکانى و خصوصیات کیفى و کمى و اوصاف عرضى مانند زیبایى, سلامتى و... در حوزه تقدیر قرار مى گیرند.
سرنوشت و اختیار
یکى از مهمترین مسائلى که در ارتباط با قضا و قدر مطرح مى شود, نسبت آن با اختیار انسان است. قضا و قدر علمى مقتضى آن است که خداوند از پیش بداند که اعمال آدمى با چه خصوصیاتى و در چه شرایطى واقع مى شوند. همچنین, براساس قضا و قدر عینى, اراده الهى در شکل گیرى اعمال انسان و تعیین یافتن آن دخالت دارد. با توجه به این مطلب, گروهى مى پندارند که قضا و قدر الهى با اختیار انسان ناسازگار است, و لازمه اعتقاد به این اصل آن است که آدمى در پهنه هستى, به جاى بازیگرى, تماشاگرى بى اختیار باشد که صرفاً نظاره گر حوادث و امورى است که از پیش, قلم تقدیر و سرنوشت حتمیت آن را رقم زده است. به این ترتیب, اعتقاد به قضا و قدر به صورت یکى از عوامل جبرگرایى درآمده است و بسیار جاى تعجب است که به رغم تاکید فراوان قرآن بر اختیار و مسئولیت انسانها و پاسخگویى صریح آن به استدلالات جبرگرایانه مشرکان ملاحظه مى کنیم که جمعى از مسلمانان, که گاه آنان را ((قدریه)) مى نامند. 3اعتقاد به قضا و قدر الهى را مستلزم سلب اختیار از انسان دانسته اند.
چکیده پاسخ ما به پندار فوق آن است که قضا و قدر علمى خداوند به افعال انسان, به صورت مطلق, تعلق نمى پذیرد, بلکه متعلق قضا و قدر, عمل انسان با تمام خصوصیات آن است که از جمله مى توان به اختیارى بودن آن و تاثیر اراده و قدرت انسان در وقوع آن اشاره کرد بنابراین, خداوند از ازل مى داند که انسان با بهره گیرى از اختیار خود, اعمال خاصى را انجام مى دهد و بدیهى است که در این صورت, نه تنها علم خداوند و قضا و قدر علمى او با اختیار انسان منافاتى ندارد, بلکه آن را تاکید مى کند. حاصل آنکه, علم خداوند به صدور فعل (معلول) از فاعل (علت) آن, با حفظ تمام خصوصیات موجود در فاعل (علت), تعلق مى پذیرد. بنابراین, اگر فاعلى فاقد شعور و اختیار باشد (مانند آتش که منشا حرارت مى شود), علم الهى به صدور فعل آن به نحو غیر اختیارى تعلق مى پذیرد; یعنى خداوند از ازل مى داند که فلان آتش در زمان و مکان خاصى, به صورت غیر اختیارى منشا ایجاد حرارت مى شود (یا به تعبیر دیگر, فعل ((حرارت)) از او صادر مى شود). اما اگر فاعلى داراى شعور و اختیار باشد (مانند انسان در افعال اختیارى خویش), آنچه از سوى خدا مقدر شده و قضاى الهى به وقوع آن تعلق پذیرفته, آن است که فاعل مذکور با اختیار و گزینش آزاد خویش افعال خود را انجام دهد.
درباره قضا و قدر عینى نیز پاسخ مشابهى وجود دارد: تاثیر قضا و قدر عینى خداوند در وقوع افعال بندگان, به صورت مستقیم و مباشر نیست, بلکه این تاثیر از مسیر اسباب و علل و در چارچوب نظام على عالم تحقق مى پذیرد و از آنجا که اراده انسان یکى از مبادى على افعالى اختیارى اوست, قضا و قدر (در مورد افعال اختیارى) از مجراى اراده و اختیار انسان تاثیر مى گذارد. بنابراین, تعیین خصوصیات افعال اختیارى (تقدیر عینى) و تعین بخشیدن و ایجاب آن (قضاى عینى) به هیچ وجه مستلزم طرد و سلب اختیار نیست, بلکه با آن همراه است و از مجراى آن گذر مى کند.
قضا و قدر عمومى
آنچه در بالا به آن اشاره شد, قضا و قدرى است که به موجودات خاص تعلق مى پذیرد. امام مى توان قضا و قدر عینى را به معناى دیگرى نیز به کار برد که به قوانین و سنن کلى الهى که درباره افراد و جوامع جریان دارند, اختصاص مى یابد. بر این اساس, خداوند در علم ازلى خویش, سنتهاى خاصى را با ویژگیها و احکام خاص, مقرر فرموده و آن را در پهنه هستى یا در بستر تاریخ و جامعه انسانى جارى ساخته است. براى مثال, قانون عمومى علیت یکى از سنتهاى عام الهى است که متعلق قضا و قدر الهى قرار گرفته است .
قضا و قدر در قرآن و سنت
همانگونه که گفتیم, آیات و روایاتى فراوانى به مساله قضا و قدر پرداخته اند و ما در اینجا, به نقل موارد اندکى اکتفا مى کنیم:
در پاره اى روایات, به معناى ((قضا)) و ((قدر)) اشاره شده است. براى نمونه در حدیثى از امام رضا (ع) آمده است:
هى الهندسه و وضع الحدود من البقا و الفنا. و القضا هو الابزام و اقامه العین 5.
قدر عبارت است از اندازه گیرى و تعیین حدود (اشیا) از جهت بقا و فنا, و قضا محکم کردن است و بر پاداش ذات (و ایجاد آن).
در حدیث دیگرى از امام رضا (ع) آمده است که:
هو الهندسه من الطول و العرض و البقا. ثم قال (ع): ان الله اذا شا شیئاً اراده و اذا ازاده قدره و اذا قدره قضاه و اذا قضا امضاه 6.
قدر عبارت است از اندازه گیرى از جهت طول و عرض (اشیا) و (مدت) بقا. پس فرمود: همانا خداوند وقتى چیزى را بخواهد, آن را اراده مى کند و چون آن را اراده کند, مقدر مى گرداند و چون مقدرش گردانید, قضاى الهى به آن تعلق مى پذیرد و در این حال, (اصل وجود و کیفیت اوصاف) آن را امضا مى کند.