طبق آمار سازمان ثبت احوال، میزان ازدواج از سال 75 تا 82، 42 درصد رشد داشته است.در همین مدت میزان طلاق 3/91 درصد افزایش یافته است.تعداد هر ازدواج به ازای یک طلاق در سال 75، 6/12درصد بوده که همین تعداد در سال 82 به 4/9 درصد کاهش یافته است.طبق همین آمار در سال 82 ،میزان ازدواج با نرخ 680934 نسبت به سال 75 رشد 42 درصدی داشته است.در همین مدت آمار طلاق از 37817 فقره در سال 75 به 72359 فقره در سال 82 رسیده است.
اما آمار رسمی طلاق نشان دهنده میزان ناکامی زوجین در زندگی زناشویی نیست. این آمار شامل افرادی که از یکدیگر جدا زندگی می کنند اما بطور قانونی طلاق نگرفته اند، نمی شود. علاوه بر آن افراد زیادی وجود دارند که از زندگی مشترک خود راضی نیستند اما به دلایل مختلف از هم جدا نمی شود. آنها نگران پیامدهای عاطفی، مالی، اجتماعی و فرهنگی طلاق هستند و ترجیح می دهند به خاطر فرزندانشان به زندگی مشترک ادامه دهند. به این ترتیب آمار رسمی طلاق در جامعه درصد ناچیزی از تعداد خانواده هایی که در شرایط “طلاق عاطفی” به سر می برند را نشان می دهد. کارشناسان معتقدند عوامل مختلف اجتماعی در افزایش میزان طلاق نقش دارد.به اعتقاد آنها به تدریج که زنان از نظر اقتصادی مستقل می شوند آمار طلاق نیز افزایش می یابد. با افزایش سطح درآمدها زنان مجبور به تحمل نارسائیهای زندگی مشترک برای تامین مایحتاج اولیه زندگی خود نیستند.
طبق اظهارات کارشناسان افزایش میزان طلاق نشان دهنده نارضایی زوجین از نفس زندگی مشترک نیست بلکه بیانگر عزم آنها برای تبدیل ازدواج به رابطه ای ثمربخش و ارضا کننده (از نظر عاطفی ، روحی و روانی و جنسی) می باشد.در واقع با افزایش سطح آگاهی افراد از حقوق انسانی و اجتماعی خود و استقلال مالی زنان ،دیگر تمایلی برای تحمل نابسامانیهای زندگی مشترک وجود ندارند.
جدایی زوجین و عبور از مرحله “با هم زیستن” به وضعیت “تنها زیستن” شرایط متفاوتی را برای آنها به همراه دارد. در بسیاری از طلاق ها(و حتی خانواده هایی که به زندگی مشترک ادامه می دهند) قبل از “جدایی فیزیکی و طلاق” یک دوره طولانی “جدایی اجتماعی و عاطفی” وجود داشته است.در حال حاضر زوجهایی که تصمیم به جدایی می گیرند مراحل مختلفی را باید سپری کنند که این مراحل عوارض و تاثیرات سوء مختلفی بر زن و شوهر و خانواده آنها دارد.
روانشناسان معتقدند پس از رسیدن زوجین به وضعیت “طلاق عاطفی” که بیانگر زوال روابط زناشویی در خانواده است آنها به مرحله “طلاق اجتماعی” می رسند که به تغییرات در دوستیها و قطع رابطه زن و شوهر با خانواده همسر منجر می شود. پس از آن آنها در وضعیت “طلاق اقتصادی” به تقسیم ثروت و دارایی های خانوادگی می پردازند و زن دادخواست مهریه به دادگاه می دهد ، در این فرصت زوجین در مورد وضعیت نگهداری از کودکان به تفاهم می رسند در غیر این صورت دادگاه در مورد حضانت کودکان تصمیم می گیرد. پس از صدور حکم طلاق و جدایی رسمی زن و شوهر ، آنها وارد مرحله “طلاق روانی” می شوند که بر اساس آن فرد باید پیوندهای عاطفی گذشته را قطع کند و با الزامات تنها زیستن رو به رو شود.این فرآیند در ایران تنش زا و زمان بر است و تاثیر مضاعفی در تخریب روحیه زوجین دارد.
به اعتقاد روانشناسان احترام و علاقه ای که زوجین نسبت به هم احساس می کنند مدتها قبل از جدایی از بین می رود و دشمنی و بی اعتمادی جای آن را می گیرد. مراحل دشوار جدایی و صدور حکم طلاق تنش فزآینده ای در زندگی زوجین ایجاد می کند که در تشدید دشمنی و تنفر آنها از یکدیگر موثر است. در این حالت آسیب اصلی به فرزندان خانواده وارد می شود.
سنجش اثرات جدایی والدین بر کودکان دشوار است. میزان ستیزه جویی پدر و مادر قبل از جدایی ، سن کودکان در آن زمان، تعداد فرزندان ، وجود عوامل تعدیل کننده ای چون پدربزرگ و مادربزرگ و عوامل بسیار دیگری در این امر نقش دارند. بر اساس اظهار نظر روانشناسان ،در خانواده هایی که والدین در وضعیت طلاق عاطفی بسر می برند کودکان بطور دائم در معرض تنش ناشی از دعوای پدر و مادر قرار دارند .در این وضعیت جدایی والدین تاثیر مثبتی بر بهبود وضعیت روانی فرزندان دارد.
در ایران بیشترین عوارض جدایی را زن خانواده متحمل می شود. به دلیل نوع نگاه جامعه به قشر زن ، محدودیتهای اجتماعی و نوع نگاه مردان به زنان مطلقه،آنها بعد از طلاق در وضعیت دشواری قرار می گیرند. در این شرایط بسیاری از زنان ترجیح می دهند به زندگی مشترک ادامه دهند و با ناامنیهای روانی و اجتماعی بعد از طلاق مواجه نشوند.
جامعه شناسان معتقدند جدا از “طلاق قانونی” ، ”طلاق عاطفی” پدیده ای فراگیر در کشور است.به دلیل محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی ،مشکلات مالی، اجبار خانواده ها و عوامل دیگری که اجازه جدایی زن و شوهر را نمی دهد، خانواده های زیادی وجود دارند که زن و مرد از نظر روانی علاقه ای به ادامه زندگی مشترک ندارند، آنها پس از یک دوره طولانی دعوا و کشمکش، از مرحله دشمنی و تنفر عبور می کنند و به وضعیت “بی تفاوتی” می رسند. به اعتقاد روانشناسان بی تفاوتی آخرین مرحله روابط بین زن و شوهر است که در آن اصل “بود و نبود” همسر فرقی برای زوجین نمی کند بلکه مسایل جنبی زندگی چون مسایل مالی، امنیت اجتماعی(زن) و غیره است که احساس نیاز به همسر را شکل می دهد در این شرایط میزان ناهنجاریهای اجتماعی افزایش می یابد و افراد ارتباطاتی خارج از چهارچوب خانواده برقرار می کنند.
دکتر “مصطفی اقلیما” آسیب شناسان اجتماعی می گوید: همانطور که ازدواج وجود دارد، طلاق نیز اتفاق می افتد. زن و مردی که به راحتی ازدواج می کنند باید بتوانند به آسانی نیز جدا شوند. اما در حال حاضر مشکلات زیادی در زمینه طلاق زوجین وجود دارد.
وی ادامه می دهد: زن و شوهری که نمی توانند به زندگی مشترک ادامه دهند باید از هم جدا شوند. براساس شرع اسلام اگر زنی مایل به ادامه زندگی مشترک نباشد و نخواهد رابطه زناشویی داشته باشد دیگر رابطه جنسی آنها از نظر شرعی درست نیست و زن به اصطلاح “بر مرد حرام می شود”.
اقلیما با بیان اینکه “دشوارترین مرحله جدایی صدور حکم طلاق در دادگاه است” خاطر نشان می کند:در حال حاضر زن و شوهر باید برای جدایی دادخواست طلاق بدهند. به دلیل عملکرد دادگاه در این زمینه و بحث و جدل هایی که در دادگاه بین زن و شوهر بیش می آید آنها از یکدیگر متنفر می شوند اما اگر افراد به راحتی بتوانند از هم جدا شوند ممکن است پس از گذشت چند ماه به دلیل تنهایی پس از جدایی مایل به زندگی دوباره با یکدیگر باشند . روند فعلی صدور حکم طلاق در ایران نه تنها چنین امکانی را از بین می برد بلکه باعث تخریب وضعیت روحی و روانی زن و شوهر می شود.
وی یادآور می شود: شاید میزان طلاق در کشورهای غربی بیشتر باشد اما آسیبی که طلاق در جامعه ما ایجاد می کند در جوامع دیگر وجود ندارد.در حال حاضر پس از طلاق زن و شوهر دشمن خونی یکدیگر می شوند و ممکن است حتی پس از جدایی کشمکش های آنها ادامه یابد.به خصوص مردان پس از جدایی برای زنان مزاحمت ایجاد می کنند که یکی از دلایل این امر مراحل دشوار صدور حکم طلاق در کشور است که زن و شوهر را از یکدیگر متنفر می کند.
این آسیب شناس در خصوص آسیب های وارده به زنان پس از جدایی می گوید: بیش از 90 درصد مردانی که از زنان خود جدا می شوند به راحتی مجددا ازدواج می کنند اما زنان مطلقه امکان کمی برای ازدواج مجدد دارند و به ناچار مجبورند با مردان تنهایی که از زن قبلی خود چند فرزند دارند ازدواج کنند.
وی ادامه می دهد:در فرهنگ ما نوع نگاه جامعه به زنان مطلقه بسیار محدود کننده است. اکثر صاحب خانه ها به زن مطلقه خانه نمی دهند و خانواده ها نیز اجازه زندگی مستقل را به زن نمی دهند. حتی دیده می شود که دوستان چنین زنانی روابط خود را با آنها قطع می کنند و حتی خواهران چنین افرادی به دلیلی ترسی که از رابطه احتمالی شوهر با خواهر مطلقه خود دارند، روابطشان را با آنها محدود می کنند.
وی می افزاید: زنان مطلقه در محل کار خود نیز با چنین مشکلاتی رو به رو هستند مردان به همکاران زن مطلقه خود به عنوان یک طعمه جنسی می نگرند و اکثرا در خواست های غیر اخلاقی از آنها دارند. حتی زنان کارمند نیز نسبت به چنین زنانی حساسند و شایعات مختلفی در مورد آنها وجود دارد.در این حالت زنان مطلقه از نظر روحی و روانی به شدت آسیب دیده و در اجتماع منزوی می شوند.زنان بازنده اصلی طلاق در ایران هستند.
اقلیما تصریح می کند: حساسیتهای که جامعه نسبت به زنان مطلقه دارد ناشی از نوع فرهنگ اجتماعی ایرانیان است. فرهنگ جامعه از نوع تفکر افراد سرچشمه می گیرد که ریشه آن به قوانین اجتماعی باز می گردد و قوانین نیز حاصل تصمیم مردان قانونگذار است که آنها نیز تمایلات مردانه را در قوانین دخالت می دهند، بنابر این در چنین وضعیتی مشخص است که فضایی برای تنفس زنان باقی نمی ماند.
این آسیب شناس اجتماعی با بیان اینکه “در کشورهای پیشرفته زنان مشکلات پس از طلاق را ندارند” می گوید: در فرهنگ کشورهای پیشرفته زنان پس از جدایی زندگی عادی خود را ادامه داده و دوباره ازدواج می کنند اما در فرهنگ ما زن مطلقه حدود 15 درصد امکان ازدواج مجدد را دارد.
وی ادامه می دهد: در این شرایط حتی یک طلاق هم فاجعه است .طلاق در ایران برای زنان یک فاجعه فامیلی محسوب می شود.در چنین مواردی آبروی پدر و مادر زن می رود و حتی اقوام زن مطلقه نیز احساس خجالت می کنند، اما اقوام مرد با افتخار از این قضیه یاد می کنند.
اقلیما در خصوص وضعیت روحی و روانی کودکان طلاق می گوید: برای کودکانی که والدین دائما در حال مشاجره اند ،طلاق نوعی موهبت است.در چنین خانواده هایی فشار روحی و روانی زیادی به فرزندان وارد می شود. در این موارد کودکان به دلیل اینکه پدر و مادر را دوست دارند و نمی خواهند آنها را از دست بدهند، دچار ناراحتی های شدید روانی می شوند.
وی ادامه می دهد: بچه های طلاق به مشکل بی اعتمادی به دیگران و ناامیدی از آینده دچار می شوند. آنها در آینده به دلیل حس بی اعتمادی که به دیگران دارند ، در ازدواج خود دچار مشکل می شوند و نمی توانند با همسرانشان به سازش برسند. خاطرات دوران کودکی و دعوای پدر و مادر دائما برای آنها زنده می شود.
این آسیب شناس در خصوص خانواده هایی که در شرایط طلاق عاطفی به سر می برند، اظهار می دارد: اگر مشکلات فعلی نباشد و خانواده ها به راحتی بتوانند از هم جدا شوند و آینده آنها تامین باشد شاید در حدود 80 درصد زوجها از یکدیگر جدا شوند. در حال حاضر عاطفه و محبت چندانی بین خانواده ها وجود ندارد و آنها اکثرا به دلایل دیگری به زندگی مشترک ادامه می دهند. این خانواده ها از نظر عاطفی از هم طلاق گرفته اند اما به اجبار فرهنگ اجتماعی ، احساس مسولیت نسبت به کودکان ،ناتوانی اقتصادی زن پس از جدایی و به دلیل احساس نگرانی نسبت به آینده فرزندان، از هم جدا نمی شوند.
وی تصریح می کند: بیشتر زنان به دلیل ناتوانی در تامین زندگی شخصی و به دلیل آنکه فکر می کنند فرزندانشان در صورت جدایی در آینده دچار مشکل می شوند ، اقدام به طلاق نمی کنند. بیشتر این زنان محکوم به ادامه زندگی مشترک هستند به همین دلیل است که دیده شده برخی از زنان متاهل با مردان دیگری رابطه جنسی دارند و غرایز خود را به گونه ای دیگر تامین می کنند .در حال حاضر در حدود 50 درصد زن و شوهرها رابطه زناشویی با یکدیگر ندارند و به اجبار به زندگی مشترک ادامه می دهند.
اقلیما با انتقاد از کسانی که با اقداماتی چون “ارایه وام ازدواج” جوانان را تشویق به ازدواج می کنند، می گوید: در جوامع پیشرفته پایه های ازدواج را قوی می کنند و دولتها سعی می کنند که با ایجاد اشتغال و افزایش سطح رفاه حداقل های لازم برای ازدواج را فراهم کنند. با توجه به آنکه ازدواج به معنای بلوغ فکری و اجتماعی است در هیچ کجای دنیا با ارایه وام جوانان را تشویق به ازدواج نمی کند، بنابر این ارائه وام برای ازدواج اقدامی غیر علمی و غلط است.
وی ادامه می دهد: در کشورهای جهان سومی، برخی دولتها برای آنکه جوانان با ازدواج درگیر مسایل زندگی مشترک شوند و نتوانند حقوق اجتماعی خود را مطالبه کنند آنها را تشویق به ازدواج می کنند. در این حالت به دلیل مشکلات زندگی مشترک ،افراد دیگر فرصتی برای دفاع از حقوق اجتماعی شان ندارند.
وی می افزاید: در حال حاضر بعضی خانواده ها دختران خود را مجبور به ازدواج می کنند و برای خلاصی از اقدامات پسران جوان خود برای آنها زن می گیرند.در مقابل نیز دختران و پسران جوان نه برای تشکیل یک زندگی، بلکه برای فرار از محدودیتهای خانه پدری و خلاصی از اخلاق و رفتار پدر و مادر ازدواج می کنند. در نتیجه پس از چند ماه و عادی شدن رابطه زناشویی و جاذبه جنسیتی، دعواهای خانوادگی آغاز می شود.
اقلیما به مسوولان توصیه می کند: دولت به جای دادن وام ازدواج با کارآفرینی و ایجاد اشتغال به اقتصاد جامعه کمک کند در این صورت جوانان نیز پس از شاغل شدن و ایفای نقش اجتماعی خود ، ارضای حس اعتماد به نفس و رسیدن به استقلال ازدواج می کنند. بنابر این به جای ترغیب جوانان به ازدواج باید زیر ساخت های اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی جامعه را اصلاح کرد ،در این صورت جوانان به طور طبیعی ازدواج می کنند.