هدفهاى آموزشى مورد نظر در این بحث عبارتند از:
1. بررسى شرایط تحقق نسخ در© قرآن کریم.
2. ارائه تعریفى دقیق از نسخ، هماهنگ با شرایط آن.
3. تبیین فلسفه نسخ در قرآن.
4. آشنایى با اقسام نسخ و امکان یا عدم امکان وقوع آنها.
5. آگاهى از آیات ناسخ و منسوخ.
برخى از منابع مهمّ در این زمینه عبارتند از:
ناسخالقرآن العزیز ومنسوخه، ابنبارزى؛ الناسخ والمنسوخ، ابنحزم اندلسى؛ مناهل العرفان، زرقانى، ج2؛ النسخ فى القرآن الکریم، دکتر مصطفى زید؛ البیان فى تفسیر القرآن، آیه اللَّه العظمى خوئى؛ المیزان، علامه طباطبائى؛ التمهید فى علوم القرآن، آیه اللَّه معرفت، ج2؛ مباحث فى علوم القرآن، دکتر صبحى صالح.
فصل اول تعریف لغوى و اصطلاحى نسخ
تعریف لغوى
<نسخ» در لغت به معانى مختلفى آمده است که عبارتند از: ازاله، تغییر، ابطال و چیزى را جاى چیز دیگر قرار دادن. نَسَخَ الکتاب: کَتَبَه عن معارضه ؛ کتاب را از طریق مقابلهنمودن نوشت.(1)
جوهرى در صحاح گوید:
نسخ به دو معناى ازاله و تغییر به کار مىرود. نَسَخَتِ الشمسُ الظِّلَّ: أزالته ونَسَخَتِ الرّیحُ آثارَ الدّار: غَیَّرتْها؛ آفتاب سایه را از بین برد و باد، آثار و بقایاى خانه را تغییرداد.
جوهرى نسخ آیه به آیه را، زایلنمودن و ازبینبردن مثل حکم آیه مىداند.
راغب اصفهانى در مفردات مىگوید:
نسخ، یعنى از بین بردن چیزى به واسطه چیزى که پس از آن مىآید؛ مثل از بین بردن آفتاب، سایه را و سایه، آفتاب را و پیرى، جوانى را. از واژه نسخ گاه معناى <ازاله» و گاه معناى <اثبات» (ضدّ آن) فهمیده مىشود.
نسخ قرآن به معناى ازاله و از بین بردن حکم آن است، با حکمى که بعد از آن آمدهاست. خداوند مىفرماید: ما ننسخ من آیه او نُنْسِها نأت بخیر منها او مثلها....(2)
نسخ کتاب به معناى انتقال صورت آن به کتاب دیگر است. این امر، سبب ازاله و رفع صورت اول نمىگردد، بلکه موجب <اثبات» همان صورت در مادّه دیگرى مىشود. گاهى از این معنا به <استنساخ» تعبیر مىشود. خداوند مىفرماید: إنا کنا نستنسخ ما کنتم ت(3)عملون.(4)
به اعتقاد زرقانى نسخ در لغت عرب در دو معنا به کار رفتهاست:
1. ازاله و اعدام چیزى: وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلانَبِىٍّ إِلّا إِذا تَمَنَّى أَلْقىَ الشَّیْطانُ فِى أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِى الشَّیْطانُ ...؛ خداوند، القاى شیطان را، نابود کرده و از میان مىبرد. تناسخ قرون و ازمان که در لغت به کار رفته نیز به همین معناست.
2. انتقال و تحویل یک چیز به چیز دیگر با بقاى آن. نسخ کتاب به همین معناست؛ زیرا در استنساخ نوعى نقل و انتقال وجود دارد و قرآن در آیه إنّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون، به همین مطلب اشاره دارد. منظور قرآن، نقل اعمال به صحیفهها و از صحیفهها به غیر آن است.(5)
در اینکه کدام یک از معانى ازاله، تغییر، ابطال و انتقال، معناى حقیقى و کدام معناى مجازى واژه نسخ است، میان دانشمندان اختلاف وجود دارد. دکتر مصطفى زید، پس از ذکر آراى گوناگون، نظریّه ابوالحسین بصرى که نسخ را حقیقت در ازاله و مجاز در نقل و انتقال مىداند، ترجیح داده براى اثبات مدعاى خویش، مواردى را از عهد قدیم و نیز از استعمالات قرآن کریم شاهد مىآورد.(6)
تعریف اصطلاحى
با توجه به شروطى که در فصل آینده در مورد نسخ اصطلاحى بیان خواهد گردید تعریف دقیق آن عبارت است از:
رفعُ حُکمٍ - کانَ یَقتضی الدّوامَ حَسَب ظاهِرِه - بتشریع لاحقٍ بحیثُ لایمکنُ اجتماعهما معاً إمّا ذاتاً أَوْ نَصّاً؛
برداشتن حکمى - که در ظاهر اقتضاى استمرار داشته است - به واسطه تشریع بعدى، بهگونهاى که ذاتاً یا به دلیل خاص، امکان اجتماع آن دو وجود نداشته باشد.
گزیده مطالب
1. نسخ در لغت به چند معنا به کار رفتهاست: تغییر، ازاله و اعدام، ابطال و انتقال. نسخ به معناى انتقال، همان استنساخ است.
2. معناى حقیقى نسخ همان ازاله است و مجازاً در نقل و انتقال به کار رفتهاست.
3. نسخ در اصطلاح یعنى: برداشتن حکمى - که در ظاهر اقتضاى استمرار داشته است - به واسطه تشریع بعدى، بهگونهاى که ذاتاً یا به جهت نصّ شرعى، امکان اجتماع آن دو حکم وجود نداشته باشد.
فصل دوم شروط نسخ
ارکان نسخ عبارتند از: منسوخ (حکم اول)؛ منسوخبه (حکم دوم)، و ناسخ، که هریک داراى شروطى هستند.
بسیارى از متقدمان بر اثر بىتوجهى به حقیقت نسخ، آن را بر تخصیص و تقیید و جز اینها اطلاق کردهاند.(7)
ابنتیمیه مىگوید:
در اصطلاح بزرگان گذشته، هر معناى ظاهرى که ظهورش به جهت معارضى قوىتر ترک مىشده، داخل در منسوخ بوده است؛ مثل تخصیص عام و تقیید مطلق.
ابنقیم: منظور عموم بزرگان سلف از ناسخ و منسوخ، گاهى رفع کلى حکم بوده است؛ همان گونه که در اصطلاح متأخران است و گاهى رفع دلالت عام و مطلق و ظاهر و غیر آن بهواسطه تخصیص یا تقیید و یا تفسیر و تبیین آن بوده است. حتى آنان استثنا و شرط و صفت را نیز نسخ مىنامیدند؛ چراکه متضمن رفع و برداشتن دلالت ظاهرى کلامند....
شاطبى: آنچه از سخن متقدمان آشکار مىگردد این است که نسخ در عقیده آنان اعم از بیان اصولیان بوده است. آنان گاهى به تقیید مطلق و به تخصیص عام و به بیان مبهم و مجمل، نسخ اطلاق مىکردهاند؛ همانگونه که رفع حکم شرعى به دلیل حکم شرعى متأخر را رفع مىدانستهاند. دلیل این امر اشتراک همه آنها در یک مفهوم، یعنى عدم اراده امر متقدم بودهاست.(8)
زرقانى معتقد است که براى تحقق نسخ، چهار شرط لازم است:
1. منسوخ حکم شرعى باشد؛
2. دلیل رفع حکم، دلیلى شرعى باشد؛
3. دلیل رافع، متأخر از دلیل اول بوده همانند اتصال قید به مقید به دلیل اول متصل نباشد؛
4. میان دلیل اول و دلیل دوم تعارض حقیقى وجود داشته باشد.(9)
این که شرط چهارم به چه میزان در تحقق نسخ دخیل است، خود محل بحث است. با مراجعه به آیاتى که در نظر عموم قرآنشناسان از آیات ناسخ و منسوخند، مواردى یافت مىشود که تعارض میان دو دلیل، تعارض حقیقى نیست.(10) به عبارت دیگر، هر دو دلیل (دلیل اول و دلیل دوم) ذاتاً قابل جمعند، و آنچه باعث شده، میان آن دو تنافى افتد، ورود نص و دلیل خاص بوده است، و این امر، همان نکته دقیقى است که التمهید به خوبى به آن توجه نموده و در تعریف خود آن را گنجانیدهاست.
بنابراین یکى از شرایط تحقق نسخ، وجود تعارض میان دو دلیل است؛ خواه تعارض ذاتى و حقیقى، و خواه تعارض به دلیل خاص. از اینرو مىتوان مدعى شد که همه تعاریفى که فاقد این خصوصیت باشند، جامع نیستند.
مطلب دیگرى که لازم است به آن توجه شود این است که تعارض میان دو دلیل، باید تعارضى تام و کلى باشد و در مواردى که تعارض جزئى است، نظیر مطلق و مقید، عام و خاص، مبهم و مفسر و مجمل و مبین، نسخ تحقق نمىیابد. تقابل میان ناسخ و منسوخ از نوع تضاد است، که امکان اجتماع هر دو وجود ندارد، بلکه یکى جایگزین دیگرى مىگردد.
شباهتى میان نسخ و تخصیص وجود دارد که موجب اشتباه بعضى گردیده است. نسخ نوعى تخصیص است؛ با این تفاوت که یکى (نسخ)، تخصیص اَزمانى است، ودیگرى (تخصیص) را مىتوان نسخ اَفرادى نامید.
زرقانى مىگوید:
به جهت تشابه میان این دو، بعضى از دانشمندان دچار اشتباه گردیدهاند. گروهى از آنان، وقوع نسخ در شریعت را به زعم آن که آنچه را نسخ مىنامیم، تخصیص است، انکار کردهاند و عدهاى مواردى از تخصیص را در باب نسخ داخل نموده و بىدلیل در شماره منسوخاتِ قرآن، افزودهاند.(11)
شرایط حکم منسوخ (حکم اول)
1. حکم شرعى باشد. بنابراین حکم عقلى و نیز آنچه مربوط به اخبار و وقایع خارجى است، از مدار بحث خارج مىشود. به عنوان مثال اگر با آمدن تشریعى، اباحه اصلیه که از حکم عقل استنباط شده است از بین برود، اصطلاحاً به آن نسخ گفته نمىشود. ذکر این نکته نیز لازم است که حکم شرعى، اعم از تکلیفى و وضعى است. بنابراین نیازى به تفصیلى که در تعریف آیه اللَّه خوئى آمده است، نیست.