ساعت قیام قیامت نمیتواند مشخّص باشد
مکرّراً میپرسند: قیامت در چه موقع برپا میشود؟ این حرف، حرف بیجا؛ و این سؤال غلطی است. زیرا افرادی که از این دنیا میروند، به مجرّد مردن وارد عالم برزخ میشوند، و قیامت صغرای آنان همان ورود در برزخ است.
و در برزخ میمانند تا قیامت کبری برپا شود؛ در آن وقت از برزخ میمیرند و به قیامت کبری زنده میگردند. تمام افرادی که مردند و رفتند یکی از پس دیگری در برزخ، از برزخ به عالم حشر و قیامت کبری انتقال پیدا میکنند.
اگر مراد از این سؤال که « وعده خدا چه موقع میرسد؟ » مردن باشد، این چه سؤالی است؟ همه انسانها میمیرند ودر ساعت معیّنی از دنیا میروند؛ موقعش برای انسان مشخّص باشد یا نباشد به اصل مطلب چه ربطی دارد؟ این تشکیک چه فائدهای دارد؟
و اگر مراد از وعده خدا قیامت باشد، که اصلاً مشخّص نیست و از نقطه نظر عرضِ زمان قابل تشخّص و تعیّن نیست.
حالا فرض کنید بر فرض محال پیامبر اکرم در جواب این پرسش، بفرماید: چهل هزار و سی و پنج سال و سه ماه و چهار روز دیگر قیامت کبری بر پا میشود.
اگر اینطور باشد شما قبول میکنید؟ یا میگوئید: این هم یکی از اکاذیب است که میگوید؛ چون این بُعد مسافت طولانی زمانی را کسی نمیتواند در مدّت عمر خود طیّ کند، لذا دروغش آشکار نمیشود و فقط برای مردم ساده لوح و عامی مفید است.
آن کسی که در صدد انکار است، امور بدیهی را انکار میکند، معجزات را انکار مینماید و حمل بر سحر و جادو میکند؛ اینچنین شخصی آیا إخبار رسول الله را به این مدّت طولانی قیامت قبول میکند؟ ابداً.
علاوه، قیام قیامت عبور از برزخ است به عالم قیامت کبری، و آن زمانی نیست.
هر کسی که از این عالم میرود، یک سیر طولی دارد بسوی خدای تعالی؛ یعنی یک تجرّد از مادّه پیدا میکند و به عالم برزخ و صورت وارد میگردد (عالم برزخ و مثال، عالم صورت است) و هنگام قیامت کبری یک مردن دیگری پیدا میشود، و از برزخ و صورت عبور میکند به عالمی که تجرّد از صورت دارد و آنجا عالم نفس است، و معنای تدریج زمان به شکل و صورت زمانهای معمولی ما در آنجا نیست؛ تدریج در آنجا معنای دیگری دارد.
آسان و مشکل بودن، نسبت به قدرتهای محدود است نه قدرت نامتناهی خداوند
و علَی کلِّ تقدیرٍ، خداوند با شواهد و امثله برای ما روشن فرمود که: قیامت امر حتمی است و زنده کردن مردگان کار مشکلی نیست و بسیار آسان است.
اوّلاً مشکل بودن، و آسان بودن کار، نسبت به موجوداتی است که قدرتهای محدود دارند؛ اگر آن کاری را که متوقّعیم از آنها ساخته شود در حیطه ظرفیّت و تحمّل آنها باشد، اینکار برای آنان آسان است و اگر از حیطه قدرت آنها خارج باشد، آن کار مشکل است.
مثلاً: انسانی که توانائی برداشتن پنجاه کیلو بار را دارد میگوئیم: اینکار برای او آسان است، ولی چون او نمیتواند یکصد کیلوگرم بار را بردارد میگوئیم: برایش مشکل است، از قدرت او افزون است.
ستونهای این مسجد مثلاً میتوانند یکصد خروار بار را تحمّل کنند، این در قدرت آنهاست. امّا یکصد هزار خروار را نمیتوانند تحمّل کنند، اگر باری را روی آنها بگذاریم که یکصد هزار خروار باشد مسلّماً فرو خواهند ریخت؛ این را میگویند: خارج از قدرت آنهاست.
پس خارج از قدرت بودن، یا در حدود قدرت بودن، نسبت به موجوداتی است که قدرت مشخّص و محدود دارند.
امّا نسبت به پروردگار که قدرت او لایَتناهَی است یعنی خارج از حدّ و محدوده است و بدون اندازه است مدّه ً و عِدّه ً و شدّه ً و کثره ً، دیگر آسان و مشکل معنی ندارد.
قدرتهای غیر حضرت حقّ جلّ و علا، از نقطه نظر جهات مادّی یا ملکوتی، و ظاهری و باطنی متفاوت است، و اندازهگیری و سنجش و تناسب بندی، آسانی و مشکلی، در آنها به خوبی راه دارد.
قدرت خداوند برای آحاد آفرینش، یکسان است
امّا قدرت حضرت حقّ لایتناهی است؛ یعنی تمام قدرتهائی که فرض میشود، در قدرت او مندکّ است؛ در اینصورت آسان و مشکل دیگر چگونه تصوّر دارد؟
مشکل یعنی چه؟ آسان یعنی چه؟ آسانتر یعنی چه؟ مشکلتر یعنی چه؟
این مفاهیم ابداً آنجا راه ندارد، و برای تحقّق یافتن و پیدا کردن مصداق خود در ذات اقدس حضرت باری تعالی شأنُه العزیز، با بوق دورباش، و ندای طرد و منع مواجه خواهد بود.
بنابراین، اگر خداوند بخواهد پشّهای را خلق کند که اصلاً وزنی ندارد تا بخواهد فیلی بیافریند که سنگینترین حیوانات برّی است به یک اندازه إعمال قدرت میکند؛ یعنی همان مشیّت و خواست او، نفس ایجاد اوست.
اگر خداوند بخواهد کوه « هیمالیا » را ایجاد کند، چقدر بیشتر إعمال قدرت میکند تا بخواهد یک ذرّه خاک را بیافریند؟ هیچ.
نزول یک قطره باران از آسمان، و ایجاد اقیانوس کبیر و امواج خروشان آن، هر دو به دست خداست و به یک منوال و رویّه آنها را ایجاد و به حرکت در میآورد.