علم و ایمان
رابطه علم و ایمان :
رابطه انسانیت انسان و حیوانیت او ،به عبارت دیگر رابطه زندگی فرهنگی و معنوی انسان را با زندگی مادی او میدانیم و روشن است انسانیت در انسان اصالت و استقلال دارد، صرفاً انعکاسی از زندگی حیوانی او نیست و معلوم است که علم و ایمان دو رکن از ارکان اساسی انسانیت انسان است.
در رابطه علم و ایمان از دو ناحیه میتوان سخن گفت : یکی اینکه آیا تفصیر و برداشتی که ایمانزا و آرمانخیز باشد و در عین حال مورد تأئید منطق باشد وجود دارد یا تمام تفکراتی که علم و فلسفه به ما میدهد همه بر ضد ایمانها و دلبستگیها و امیدها و خوشبینیها است؟ ناحیه دیگر ناحیه تأثیرات علم از یک طرف و ایمان از طرف دیگر بروی انسان است. آیا علم به چیزی میخواند و ایمان به چیز دیگری ضد آن؟ علم ما را به گونه ای میخواهد بسازد و ایمان به گونه مخالف آن؟یا علم و ایمان متمم و مکمل یکدیگرند علم نیمی از ما را می سازد و ایمان نیمی دیگر را هماهنگ با آن؟
علم به ما روشنایی و توانائی می بخشد و ایمان عشق و امید و گرمی، علم و ابزار می سازد و ایمان مقصد، علم سرعت میدهد و ایمان جهت، علم توانستن است و ایمان خوب خواستن، علم مینمایاند که چه هست و ایمان الهام می بخشد که چه باید کرد. علم انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون، علم جهان را جها ن آدمی میکند و ایمان روان را روان آدمیت می سازد علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش دهد و ایمان به شکل عمودی بالا میبرد علم طبیعت ساز است و ایمان انسان ساز. هم علم به انسان نیرو میدهد هم ایمان اما علم نیرویی منفصل میدهد و ایمان نیروی متصل، علم زیبایی است و ایمان هم زیبایی است علم زیبائی عقل است و ایمان زیبایی روح، علم زیبایی اندیشه است و ایمان زیبایی احساس، هم علم به انسان امنیت می بخشد و هم ایمان، علم امنیت برونی میدهد و ایمان امنیت درونی، علم در مقابل هجوم بیماریها، سیلها، زلزله ها ، طوفانها ایمنی میدهد و ایمان در مقابل اضطرابها، تنهائیها، احساس بی پناهیها پوچ انگاریها،علم جهان را با انسان سازگار میکند و ایمان انسان را با خودش.
نیاز انسان به علم و ایمان تواماً ، سخت توجه اندیشمندان را اعم از مذهبی و غیر مذهبی بر انگیخته است ویل دورانت نویسنده معروف « تاریخ تمدن» با اینکه غیر مذهبی است می گوید :
اختلاف دنیای قدیم با دنیا ماشینی جدید فقط در وسائل است نه در مقاصد…. چه خواهید گفت اگر همه پیشرفتهای ما تنها اصلاح روشها و وسائل باشد نه بهبود نمایات و مقاصد؟
امروز غالباً دریافته اند که سیاتیتسم (علم گرائی محض) و تربیت علمی خالص، از ساختن انسان تمام ناتوان است،تربیت علمی خالص، نیمه انسان را می سازد و نه انسان تمام. محصول این تربیت ماده خام انسان است نه انسان ساخته شده امروز همه دریافته اند که عصر علم محض به پایان رسیده است و یک خلاء آرمانی جامع ها را تهدید میکند برخی میخواهند این خلاء را با فسلفه محض پر کنند بعضی دست به دامن ادبیات و هنر و علوم انسانی شده اند. در کشور ما نیز کم و بیش پیشنهاد فرهنگ انسانگر و مخصوصاً ادبیات عرفانی از قبیل ادبیات مولوی و سعدی و حافظ برای پر کردن این خلاء معنوی و آرمانی مطرح است غافل از اینکه این ادبیات روح و جاذبه خود را از مذهب گرفته است روح انسانگرائی این ادبیات همان روح مذهبی اسلامی است و گر نه چرا برخی ادبیات نوین امروزی با همه تظاهر به انسانگرائی اینهمه سرد و بیروح و بی جاذبه است؟! محتوای انسانی ادبیات عرفانی ما ناشی از نوعی تفکر درباره جهان و انسان است که همان تفکر اسلامی است اگر روح اسلامی را از این شاهکاریهای ادبی برگیریم تفاله ای و اندام مرده ای بیش باقی نمیماند.
جانشینی علم و ایمان:
بدیهی است که نه علم میتواند جانشین ایمان گردد که علاوه بر روشنایی و توانائی عشق و امید ببخشد سطح خواسته های ما را ارتقاء دهد و علاوه بر اینکه ما را در رسیدن به مقاصد و هدفها و در پیمودن راه به سوی آن مقاصد و آرمانها و خواسته هایی از ما را که به حکم طبیعت و غریزه بر محور فردیت و خود خواهی است از ما بگیرد و در عوض مقاصد و آرمانهای به ما بدهد بر محور عشق و علاقه های معنوی و روحانی و علاوه بر اینکه ابزاری است در دست ما جوهر و ماهیت ما را دگرگو سازد نه ایمان میتواند جانشین علم گردد طبیعت را به بشناساند قوانین آن را برای ما مشکوف سازد و خود ما را به ما بشناساند تجربه های تاریخی نشان داده است که جدائی علم و ایمان خسارتهای غیر قابل جبران را به بار آورده است ایمان را در پرتو علم باید شناخت. ایمان در روشنایی علم از خرافات دور میماند با دور افتادن علم از ایمان، ایمان به جمود و تعصب کور و با شدت به دور خود چرخیدن و راه به جایی نبردن تبدیل می شود.
این است که انسان عالم بی ایمان امروز با انسان جاهل بی ایمان دیروز، از نظر طبیعت و ماهیت رفتارها و کردارها کوچکترین تفاوتی ندارد. چه تفاوتی هست میان چرچیلها و جانسونها و نیکسونها و استالینهای امروز با فرعونهای و چنگیزهای و آتیلاهای دیروز؟
با توجه به ایکه گفته شد علم هم روشنایی است و هم توانایی و روشنایی و توانایی بودن علم اختصاص به جهان بیرون ندارد. جهان درون ما را نیز بر ما روشن میکند و به ما مینمایاند و در نتیجه ما را بر تغییر جهان درون نیز توانا میسازد نمیتوان نتیجه گرفت که علم، هم میتواند جهان را بسازد و هم انسان را پس هم کار خودش را انجام دهد(جهان سازی)و هم کار ایمان را(انسان سازی) زیرا قدرت و توانائی علم، از نوع قدرت و توانائی ابزار است. یعنی بستگی دارد به اراده و فرمان انسان، انسان در هر ناحیه بخواهد کاری انجام دهد با ابزار علم بهتر میتواند انجام دهد این است که میگوئیم علم بهترین مدد کار انسان است برای وصول به مقاصد و پیمودن راههایی که انسان برای طی کردن انتخاب کرده است.
سخن در این است که انسان پیش از اینکه ابزار را به کار اندازد و مقصد را در نظر گرفته است ابزارها همواره در طریق مقصدها استخدام می شوند. انسان به حکم اینکه ار روی طبع حیوان است و به صورت اکتسابی انسان، یعنی استعدادهای اکتسابی انسان تدریجاً در پرتو ایمان، باید پرورش یابد. به طبع خود به سوی مقاصد طبیعی حیوانی فردی و مادی خود خواهانه خود حرکت کند و ابزارها را در همین طریق مورد بهره برداری قرار میدهد از این رو نیازمند نیرویی است که ابزارها انسان و مقصد انسان نباشد بلکه انسان را مانند ابزاری در جهت خود سوق دهد. نیازمند به نیرویی است که انسان را از درون منفجر سازد و استعدادهای نهانی او را به فعلیت برساند این کاری است که علم و کشف قوانین حاکم بر طبیعت و بر انسان ساخته نیست، اینگونه تأثیر مولد تقدس یافتن و گرانبها شدن برخی ارزشها در روح آدمی است و آن خود مولد یک سلسه گرایشهای متعالی در انسان است که آن گرایشها به نوبه خود ناشی از برداشتی خاص و طرز فکری خاص درباره جهان و انسان است که نه در لابراتوارها میتوان به آن دست یافت و نه از محتوای قیاسها و استدلالها.
ایمان مذهبی :
آن چیزی که لازم است مورد توجه واقع شود این است که تنها ایمان مذهبی قادر است که انسان را به صورت یک مومن واقعی در آورد هم خود خواهی و خود پرستی را تحت الشعاع ایمان و عقیده و مسلک قرار میدهد و هم نوعی تعبید و تسلیم در فرد ایجاد کند بطوری که انسان در کوچکترین مسئله ای که مکتب عرضه میدارد به خود تردید راه ندهد. و هم آن را بصورت یکی شی عزیز و محبوب و گرانبها در آورد در حدی که زندگی بدون آن برایش هیچ و پوچ و بی معنی باشد و با نوعی غیر و تعصب از آن حمایت کند.
گرایشهای ایمانی مذهبی موجب آن است که انسان تلاشهایی علیرغم گرایشهای طبیعی فردی انجام دهد و احیاناً هستی و حیثیت خود را در راه ایمان خویش فدا سازد این در صورتی میسر است که ایده انسان جنبه تقدس پیدا کند و حاکمیت مطلق بر وجود انسان بیابد تنها نیروی مذهبی است که قادر است به ایده ها تقدس ببخشد و حکم آنها را در کمال قدرت بر انسان جاری سازد و بی تفاوت یک ایده مذهبی و غیر مذهبی این است که آنجا که پای عقیده مذهبی به میان آید و به ایده قداست ببخشد فداکاریها از روی کمال رضایت و به طور طبیعی صورت میگیرد فرق است میان کاری که از روی وفا و ایمان صورت گیرد که نوعی انتخاب است با کاری که تحت تأثیر عقده های و فشارهای ناراحت کننده درونی صورت میگیرد که نوعی انفجار است.
گرایش بسوی حقایق و واقعیتهاتی مقدس و قابل پرستش در سرشت فرد فرد بشر هست انسان کانون یک سلسله تمایلات و استعدادهای غیر مادی بالقوه است که آماده پرورش است تمایلت انسان منحصر به تمایلات مادی نیست و گرایشهای معنوی صرفاً تلقین و اکتسابی نیست این میل چون وجود دارد و باید پرورش باید و اگر درست پرورش نباید و مورد بهره برداری صحیح واقع نشود و در یک مسیر انحرافی واقع میشود و زیانهای غیر قابل تصوری به بار می آورد. همچنانکه بت پرستها، انسان پرستها، طبیعت پرستها و هزاران پرستشها دیگر محلول همین جریان است.
انسان بدون تقدیس و پرستش نمیتواند زندگی کند فرضاً خدای یگانه را نشناسد و نپرستد چیزی دیگر به عنوان حقیقتاً برتر خواهد ساخت و او را موضوع ایمان و پرستش خود قرار خواهد داد.
آثار و فواید ایمان :
ایمان مذهبی آثار نیک فراوان دارد چه از نظر تولید بهجت و انبساط و چه از نظر نیکو ساختن روابط اجتماعی و چه از نظر کاهش و رفع ناراحتیهای ضروری که لازمه ساختمان این جهانی است.
الف) بهجهت و انبساط : اولین اثر ایمان مذهبی از نظر بهجت ذاتی و انبساط آفرینی «خوش بینی» است خوش بینی به جهان و خلقت و هستی، ایمان مذهبی از آن جهت که تلقی انسان را نسبت به جهان شکل خاص میدهد به این نحو آفرینش را هدفدار و هدف را خیر و تکامل و سعادت معرفی میکند ایمان است که زندگی را در درون جان ما بر ما وسعت می بخشد و مانع فشار روحی میشود.
دومین اثر ایمان مذهبی از نظر بهجت ذاتی و انبساط آفرینی « روشندلی» است انسان همینکه به حکم ایمان مذهبی جهان را به نور حق و حقیقت روشن دیده همین روشن بینی فضای روح او را روشن میکند و در حکم چراغی میگردد که در درونش روشن شده باشد بر خلاف فردی بی ایمان که جهان در نظرش پوچ تاریک خالی از درک و بینش و روشنایی است.
سومین اثر ایمان مذهبی از نظر تولید بهجت و انبساط « امیدواری» به نتیجه خوب تلاش خوب است از نظر منطق مادی جهان نسبت به مردی که در راه صحیح و یا راه باطل، راه عدالت یا راه ظلم، راه درستی یا راه راستی می روند بیطرف و بی تفاوت است، نتیجه کارش بسته است تنها به یک چیز « مقدار تلاش» و بس.
ولی در منطق فرد با ایمان جهان نسبت به تلاش این دو دسته بی طرف و بی تفاوت نیست: عکس العمل جهان در برابر این دو نوع تلاش یکسان نیست، بلکه دستگاه آفریش حامی مردمی است که در راه حق و حقیقت و درستی و عدالت و خیر خواهی تلاش می کنند.
چهارمین اثر ایمان مذهبی از نظر گاه بهجهت و انبساط، آرامش خاطر است انسان فطرتاً جویای سعادت خویش است از قصور و وصول به سعادت غرق در مسرت میگردد. و از فکر یک آینده شوم و مقرون به محرومیت لرزه بر اندامش می افتد. آنچه مایه سعادت انسان میگردد دو چیز است: 1 – تلاش 2 – اطمینان به شرایط محیط
موفقعیت یک دانش آموز معلول دو چیز است : سعی و تلاش خودش دیگر مساعدت و آمادگی محیط مدرسه و تشویق و ترغیب و تقدیر اولیاء مدرسه یک دانش آموز ساعی و کوشا، اگر به محیطی که در آنجا درس میخواند و معلمی که آخر سال نمره میدهد اعتماد نداشته باشد و نگران یک رفتار و غیر عادلانه باشد در تمام ایام سال دلهره و اضطراب سراپایی وجودش را میگیرد.
ب: نقش ایمان در بهبود در روابط اجتماعی: زندگی سالم اجتماعی آن است که افراد قوانین و حدود و حقوق یکدیگر را محترم شمارند. عدالت را امری مقدس بحساب آورند. به یکدیگر مهرورزند. هر یک برای دیگری آن را دوست بدارد که برای خود دوست میدارد و آن را نپسند که برای خویش نمی پسند به یکدیگر اعتماد و اطمینان داشته باشند ضامن اعتماد متقابل آنها کیفیات روحی آنها باشد. هر فردی خود را متعهد و مسئول اجتماع خویش بشمارد در سریترین نهانخانه ها همان تقوا و عفاف از آنها بروز کند که در ملاء عام در نهایت بی طعمی به یکدیگر نیکی کنند. در مقابل ظلم و ستم بپاخیزید و به ستمگر و فسادگر و مجال ستمگری و افساد ندهند. ارزشهای اخلاقی را محترم بشمارند. به یکدیگر مانند اعضای یک پیکر متحد و متفق بوده باشند آن چیزی که بیش از هر چیز حق را محترم، عدالت را مقدس دلها را به یکدیگر مهربان و اعتماد متقابل را میان افراد برقرار میسازد ، تقوا و عفاف را تا عمق وجدان آدمی نفوذ میدهد به ارزشهای اخلاقی اعتبار میبخشد شجاعت مقابله با ستم ایجاد میکنند و همه افراد را مانند اعضای یک پیکر به هم پیوند میدهد ایمان مذهبی است.
ج : کاهش ناراحتیها : پاره ای از حوادث جهان قابل پیشگیری و یا بر طرف ساختن نیست. مثلاً پیری انسان خواه ناخواه به سوی پیری گام برمیدارد و چراغ عمرش رو به خاموشی میرود ناتوایی و ضعف پیری و سایر عوارض آن، چهره زندگی را دژم میکند به علاوه اندیشه مرگ و نیستی چشم بستن از هستی رفتن و جهان را به دیگران واگذاشتن به نوعی دیگر انسان را رنج میدهد. ایمان مذهبی در انسان نیروی مقاومت می آفریند. انسان با ایمان میداند هر چیزی در جهان حساب معینی دارد و اگر عکس العملش در برابر تلخیها به نحوه مطلوب باشد، فرضاً خود این غیر قابل جبران باشد به نحوی دیگر از طرف خداوند متعال جبران میشود پیری به حکم این که پایان کارنیست و به علاوه یک فرد با ایمان همواره فراغت خویش را با عبادت و انس با ذکر خدا پر میکند مطبوع و دوست داشتنی میگردد به طوریکه لذت زندگی در دوره پیری برای مردم خدا پرست از دوره جوانی بیشتر میگردد. از نظر روانشاسان مسلم و قطعی است که اکثر بیمارهای روانی که ناشی از ناراحتیهای روحی و تلخهای زندگی است در میان افراد غیر مذهبی دیده میشود افراد مذهبی که به هر نسبت که ایمان قوی و محکم داشته باشند از این بیماریها مصونترند.
مکتب ایدولوژی
فعالیتهای انسان دوگونه است : التذاذی و تدبیری
فعالیتهای التذاذی همان فعالیتهای ساده ای است که انسان تحت تأثیر مستقیم غریزه و طبیعت و یا عادت که طبیعت ثانوی است برای رسیدن به یک لذت و یا فرار از یک رنج انجام میدهد مثلاً تشنه میشود و به سوی ظرف آب دست میبرد گزنده ای می بیند و پا به فرار میگذارد میل شدید به سیگارپیدا میکند و سیگار آتش می زند. فعالیتهای تدبیری کارهایی است که خود آن کارها جاذبه یا دافعه ندارند و غریزه و طبیعت انسان را به سوی آن کارها نمکشاند و یا از آنها دور نمی سازد انسان به حکم عقل و اراده بخاطر مصلحتی که در آنها نهفته است ویا بخاطر مصلحتی که در ترک آنها میبیند آنها را انجام میدهد یا ترک میکند یعنی علت نهایی و نیروی محرک و بر انگیزاننده آن مصلحت است نه لذت. لذت از طبیعت تشخیص میدهد و مصلحت را عقل. لذت بر انگیزنده میل است و مصحلت بر انگیزنده اراده. انسان از کارهای التذاذی در حین انجام کار لذت می برد ولی از کارهای مصلحتی لذت نمی برد اما از تصویر اینکه گاهی بسوی مصحلت نهائی، که خیر و کمال یا لذتی در آینده است نزدیک میشود خرسند میگردد.
عقل و اراده هر اندازه نیرومندتر باشند فرمان خود را بهتر بر طبیعت علیرغم تمایلاتش تحمیل مینمایند.
انسان در فعالیتهای تدبیری خود همواره یک طرح و نقشه یک تئوری را در مرحله عمل پیاده میکند انسان هر اندازه از ناحیه عقل و اراده تکامل یافته تر باشد فعالیت هایش بیشتر تدبیری است تا التذاذی و هر اندازه به افق حیوانیت نزدیکتر باشد فعالیتهایش بیشتر التذاذی است تا تدبیری ، زیرا فعالیت حیوان همه التذاذی است در حیوان احیاناً فعالیتهایی که نشان میدهد برای هدفهای و نتیجه های دور دست است دیده میشود از قبیل لانه ساختنها، مهاجرتها، جفگیریها و تولید نسلها. ولی هیچیک از آنها آگاهانه و از روی وقوف به هدف و از روی تفکر برای پیدا کردن راه وصول و انتخاب و سله صورت نمیگیرد بلکه نوعی الهام جبری و غریزی از ماورای صورت میگیرد انسان از نظر فعالیتهای تدبیری تا آنجا دایره فعالیتش گسترش می یابد که فعالیتهای التذاذیش را هم در بر میگیرند یعنی برنامه ریزیهای مصلحتی تا آنجا ممکن است به دقت پی ریزی میشود که لذتها در کار مصلحتها قرار گیرد. و هر لذتی در عین اینکه لذت است مصلحت هم باشد و هر فعالیت طبیعی در همان حال که پاسخگویی به دعوت طبیعت است اطاعت از فرمان عقل نیز باشد.