مقدمه
برمکیان یا فرزندان برمک، از خاندان های ایرانی بودند که تبارشان به گردانندگان بودایی معبد "نوبهار" بلخ میرسید.
"برمک" جد این خاندان در کشمیر، طب و نجوم و ریاضیات را فرا گرفته همراه با فرزندش خالد در دربار اموی نفوذ و شهرت بسیاری بدست آوردند. خالد در زمان خلافت عثمان یا عبدالملک اسلام آورد و سالهای بعد همراه ابومسلم در لشگر کشیهای او به دربار عباسی راه یافت و قدرت و شهرت خود را از همان ابتدای خلافت عباسیان و در زمان سفاح در 132 ه.ق فزونی بخشید.[1]
خلفای عباسی در همه امور از کیاست این خاندان بهره میجستند و یکی از دلایل تقرب خالد در زمان منصور و مهدی (149-169 ه.ق) خوابانیدن شورش کردهای موصل بود، فرزند او "یحیی" از طرف خلیفه مهدی عهده دار تربیت ولیعهد هارون شد و هر دو ولیعهد جوان را در امور لشگری کمک میکردند. یحیی در این زمان دیوان رسالت را نیز به عهده داشت و در زمان مهدی، به دلیل دفاع از حق ولایت عهدی هارون چندی به زندان افکنده شد، اما با خلافت هارون به وزارت او منصوب شد و هارون همیشه او را پدر بزرگوار خطاب میکرد.[2]
یحیی و فرزندانش در عهد هارون
یحیی و فرزندان او (جعفر، فضل، موسی و محمد) که از دو فرزند آخری چندان خبری در دست نیست در 17 سال ابتدای خلافت هارون یعنی سالهای (170-187 ه.ق) همه کارها را بدست گرفته و اعتبار و نفوذ آنها به اوج خود رسیده بود.
وزارت یحیی
درخشانترین دوران خلافت با وزارت یحیی آغاز شد، با پایان یافتن دوران کشورگشایی، دوران تمدن و عمران و آبادانی آغاز شد و خلافت با لیاقت و کفایت مردان آل برمک به ثروت و نعمت فراوان رسید، مالیاتها به بهترین شکل وصول میگشت و اوضاع مملکت و زندگی مردم سامان یافت.
یحیی علاوه بر تدبیر امور به علم و معرفت و هنر نیز بسیار علاقمند بود، مباحث مذهبی و اخلاقی و تمام مسائل ماوراء الطبیعه با آزادی فکر، مورد بحث و گفتگوی فقها و فلاسفه قرار میگرفت، یحیی در برابر مردم نیز بخشنده و گشاده دست بود.[3]
وزارت فضل و جعفر
"فضل بن یحیی" در سال 148 ه ق به دنیا آمد و در زمان هارون به ریاست حرم و تربیت امین گماشته شد و به فرمان او به حکمرانی خراسان رسید.
یحیی نیز در همۀ امور از راهنمایی و مشورت فرزند فرو گذار نبود، فضل در خراسان در میان مردم بسیار محبوب بود به طوری که مردم خراسان برای قدر دانی اسم او را روی فرزندان خود میگذاشتند.
هارون وزارت را نیز به فضل داد گر چه به دلیل علاقه قلبی خود به جعفر بن یحیی به وزارت او بیشتر خرسند بود، اما فضل از هر جهت بر برادر برتری داشت و این خود موجب حسادت و رقابت دو برادر گشت تا جایی که جعفر، هارون را وا داشت تا حکم ولایتداری خراسان را به جرم بیلیاقتی از فضل بستاند و به او بدهد و این موضوع که نگرانی پدرشان یحیی را نیز درپی داشت، یکی از علل سقوط برمکیان بود.
"جعفر" در سال 150 ه.ق در مدینه متولد شد او نیز فاضل و سخاوتمند بود اما نه به اندازۀ فضل، ابتدا حکومت مصر را داشت و بعد به گفته ابن خلدون لقب "سلطان" به او داده شد تا بدلیل همان علاقمندی هارون به وی مشخص گردد که او ریاست تام امپراطوری را دارد، اما هارون ناگزیر خاتم خلافت را از او گرفت و به یحیی داد و نیز تا سه سال به جای مأمون، ولیعهد امین بود.
علل سقوط برمکیان
درباره علل سقوط برمکیان چندین دلیل آوردهاند، تاریخ طبری از قول احمد بن زهیر میگوید: سبب هلاکت جعفر، اطلاع یافتن هارون از رابطه نهانی جعفر و خواهرش عباسه بود، این دو را هارون به عقد هم در آورده بود تا به گفتۀ خودش تنها نگاه آنها به یکدیگر حلال باشد.[5] «او را به زنی تو میدهم که وقتی در مجلس من حضور دارد دیدنش بر تو حلال باشد.» اما آنها بعدها دارای فرزند شده و او را از هارون مخفی میکردند و این خبر به هارون میرسد و موجب خشم بسیار هارون میشود.
دلیل دیگر، سعایت و بدخواهی و بدگویی نزدیکان و حتی دست پروردگان خود آنهاست، اما آنچه سبب اصلی خشم گرفتن هارون بر آنها شد، قدرت، مکنت و اعتبار و نفوذ آنها در دستگاه خلافت و نیز در میان مردم بود، یحیی و فرزندانش فضل و جعفر در زمان هارون رئیس واقعی دولت بودند تا جائی که هارون میگوید: «عباسیان غلام برمکیان شدهاند و با اینکه به صحت این حرف اعتراض میکنند ولی این فکر در ضمیر آنها رخنه کرده است.»
او که در ظاهر با آنها بسیار مهربان و با احترام رفتار میکرد اما در پی براندازی این خاندان نیز بود چنانکه خود به یکی از نزدیکانش میگوید: «تصمیم دارم خاندان برمک را چنان عقوبت کنم که احدی را عقوبت نکردهام و داستان آنها تا پایان روزگار، عبرت دیگران شود.»[6]
سرانجام غلام خود، مسرور خادم را برای آوردن سر جعفر به خانه او فرستاد و یحیی و دیگر فرزندانش را نیز به زندان افکند، یحیی نامهای به رشید نوشت تا حرمت و حق تربیت خود را در آن یا دآوری کنند؛[7] اما رشید هرگز از تصمیم خود بازنگشت این رویداد در سال 187 ه.ق رخ داد.
به گفتۀ مسعودی؛ «پس از برمکیان کارها مختل شد و مردم بیتدبیری و سوء سیاستهای هارون را آشکارا دیدند» بعدها هارون نیز از کرده خود پشیمان شد و از براندازی این خاندان اظهار تأسف کرد.
عربها که به ایران آمدند و براین سرزمین فرمانروا شدند هنوز شیوه کشورداری را نمی دانستند و از این جهت ناچار بودند که از ایرانیان یاری بخواهند. تا چندگاه کارهای اداری کشور به زبان فارسی انجام می گرفت و سکه های دوره ساساسانی در داد و ستد رواج داشت.
خلیفه های بنی امیه از اینکه در همه کارهای دیوانی به ایرانیان احتیاج داشتند خشنود نبودند، و یکی از ایشان که سلیمان پسر عبدالملک نام داشت گفته بود: از این ایرانیان عجب دارم که هزارسال فرمانروایی کردند و یک دم به ما محتاج نشدند و ما صد سال نیست که فرمانروا شده ایم و یک دم از ایشان بی نیاز نبوده ایم.
بنی امیه در آخرکار بسیار کوشیدند که دست ایرانیان را از کارهای کشوری کوتاه کنند و نامه های دیوانی را به زبان عربی بنویسند و به نام خلیفه سکه بزنند اما چون دولت ایشان به دست سپاه خراسان و ابومسلم برافتاد نفوذ ایرانیان در دستگاه خلافت اسلامی بیشتر شد. گروهی از ایرانیان می کوشیدند که به نیروی شمشیر تازیان را از کشور خود برانند، و پیوسته در هرگوشه و کنار ایران شورش ها بود که برپا می شد و جنگ های خونین که با سپاه عرب می کردند. گروهی دیگر برآن شدند که در اداره کشورهای اسلامی دست باید یافت و از راه عقل و تدبیر و دانش ستمگران عرب را به زانو درآورد.
از میان ایرانیانی که کار اداره کشورهای اسلامی را به دست گرفتند، "برمکیان" مهمترند. پدران این خاندان از بزرگان ایران ساسانی بودند و پرستشگاه نوبهار را در شهر بلخ اداره می کردند. برمکیان در اواخر دوران بنی امیه مسلمان شدند. نخستین مرد این خانواده که به دین اسلام گروید به دربار بنی امیه در دمشق رفت و آنجا مقام مهمی یافت. پسر او خالد نیز پیش آخرین خلیفه های اموی دارای مقامی بود. خالد هنگام قیام ابومسلم خراسانی با او همدست شد وچون خلافت بنی امیه برافتاد عبدالله سفاح خلیفه شد و خاندان خلافت بنی عباس را بنیاد کرد و خالد را به وزیری خود نشانید.
در زمان خلافت منصور که جانشین سفاح بود نیز خالد شغل های مهم دیوانی داشت و به فرمانروایی موصل و طبرستان رفت.
پسرخالد که یحیی برمکی نام داشت در زمان خلافت مهدی و هادی جانشینان منصور، وزارت داشت و چون هارون الرشید خلیفه شد باز به وزارت رسید. پسر یحیی که نامش "فضل" بود از جانب خلیفه حکمران خراسان و همه سرزمین های شرقی و شمالی ایران شد و چندین سال در این ناحیه فرمانروایی داشت و چنان با ایرانیان خوشرفتاری کرد که همه تسلط عرب و خلافت هارون الرشید را از یاد بردند و او را فرمانروای خود شناختند.
پسر دیگر یحیی که جعفر نام داشت در دربار خلیفه مقام بلند یافت و در آخرکار هارون وزارت خود را به او داد.
خاندان برمکی اساس خلافت اسلامی بنی عباس را پی ریزی کردند و فرمانروای راستین در دوران چند خلیفه عباسی ایشان بودند. آیین کشورداری را ایشان به خلیفه های عباسی آموختند و تا آنجا در دربار خلافت تأثیر داشتند که می توان گفت دربار عباسی تقلیدی از دربار ساسانی بود. بزرگواری و مردانگی و بخشش برمکیان در جهان آن روزگار مثل شده بود. دانشمندان و نویسندگان و شاعران را می نواختند و همین رفتار سبب شد که دانش و ادب در روزگار قدرت ایشان بسیار پیشرفت کند.
سرانجام بدمنشی و کینه توزی بنی عباس خاندان برمکی را برانداخت و همه ایشان به فرمان هارون الرشید، خلیفه بد نهاد عباسی، کشته شدند و هرچه داشتند به تاراج رفت. اما نام نیک ایشان چنان در یادها ماند که قرن ها پس از آن در سراسر کشورهای اسلامی هرجا که از بزرگواری و بخشندگی و دانش و خرد گفتگو بود به ایشان مثل زدند.
درمورد خاندان ایرانی برمکی که به روزگار خلافت عباسی در دیوان و دستگاه حکومت انان نفوذ بسیار یافتند مطالب بسیاری در تواریخ یاد شده اما از روزهای پیش از قدرت یابی انان ، اگاهیهای اندکی در دست می باشد . به هرحال انچه روشن است ، اجداد انها با لقب « برمک » ، سرپرستی معبدی بودایی را با نام نوبهار در نزدیکی شهر بلخ در اختیار داشته اند و از سوی مردم منطقه احترام بسیاری درباره انان به عمل می امده است. ( زرین کوب ، عبدالحسین ؛ تاریخ ایران بعد از اسلام ؛ تهران : امیرکبیر ، چاپ هشتم ، 1379 ، ص442) پدر خالد برمکی که ابن خلکان از او با نام برمک یاد کرده و در اسلام اوردن او شک می کند ( ابن خلکان ، قاضی احمد ؛ وفیات الاعیان ؛ جلد دوم ، تهران : بی نا ، بی تا ، ص387 ) گویا پزشکی زبردست نیز بوده و فرزند بیمار عبدالملک بن مروان خلیفه اموی را نیز درمان نموده بود . ( طبری ، محمد بن جریر ؛ الرسل و الملوک ؛ بیروت : عزالدین ، 1407 ه. ق ، حوادث سال 86 )
پایه گذاری قدرت برمکیان به دست خالد بن برمک صورت پذیرفت . وی که در سالهای قیام خراسانیان علیه امویان ، با عنوان فرماندهی در ارتش ابومسلم خدمت می کرده (تاریخ ایران بعد از اسلام ، ص 442 ) ، پس از پیروزی ، به تشکیلات عباسیان وارد شد و به سرعت نمو یافت و پس از مدتی ، وزارت و تصدی دیوان خراج نخستین خلیفه عباسی سفاح را برعهده گرفت و البته طرف مشورت منصور در بنا نهادن شهر بغداد هم بود . ( همان ، ص 442)
اوج اقتدار خاندان برمک با انتخاب یحیی پسر خالد به کتابت و وزارت هارون در سال 162 اغاز شد . در سال 169 و به هنگامیکه مهدی عباسی ، هارون را به فرمانروایی تمامی سرزمینهای غربی قلمروی خویش برگزید ، تمام امور این منطقه در دستان یحیی قرار گرفت و البته این یحیی بود که از استعفای هارون از ولایتعهدی خلیفه به سود فرزند هادی ، خلیفه عباسی ، جلوگیری کرد و تا انجا بر این امر پافشرد که در سال 170 هارون را بر تخت خلافت نشاند . (همان ، ص443)