اصلاحات آموزشی
اصلاحات ارائه شده پس از دوره اصلاحات میجی و جنگ جهانی دوم راه را برای توسعه آموزش در ژاپن هموار کرد. با این حال، اخیراً مشکلاتی چند در مدارس کشور بروز کرده است که خشونت، ارعاب،رقابت سخت و بی امان جهت کسب جایی در بهترین مدارس را شامل میشود. به علاوه ضرورت تبدیل این سیستم به سیستمی مناسب تر برای عصر حاضر جامعه ژاپن که در حال بازسازی صنعتی،و توسعه فن آوری و جهانی شدن میباشد، روز به روز آشکارتر میشود.ژاپن در حال حاضر، اصلاحات آموزشی را هماهنگ با گزارش 1987 شورای ملی اصلاح آموزشی (هیأت مشاوران نخست وزیر) به مورد اجرامیگذارند. این گزارش پیشنهاد میکند که :
. در سطح مقدماتی و تکمیلی متوسطه، انتخاب موضوعات درسی با نوسان بیشتری ارائه میشود
. نظام امتحان ورودی دانشگاه مورد تجدید نظر قرار گیرد و به هر دانشگاهی اجازه رهبری امتحان خودش داده شود
. فرصتهای آموزشی برای آنانی که در مدرسه ثبت نام نکرده اند، افزایش یابد
سیستم پذیرش دانشجویان خارجی بهبود یابد. مدارس ژاپن هفته شش روزه داشتند، اما از آوریل 1995، دانشآموزان دو روز شنبه هر ماه را تعطیل بوده اند.
اصلاحات آموزشی پیش از جنگ جهانی دوم
به موازات انحلال «پلیس فکر» در زمان جنگ وبیشترجمعیتهای نظامی گرا، اصلاح آموزش وپرورش یکی از توفیقهای چشمگیر اشغال ژاپن از طرف آمریکا بود.اما طولی نکشید که با بازگشت سیادت به ژاپن درسال 1952شاهد تلاشهایی برای معکوس کردن بسیاری از اصلاحات آموزشی شدیم .
حوزه هایی که این امر ، نخست در آنها روی نمود تجدید انتصاب عضوهای شوراهای آموزش وپرورش از طرف دولت ، وزیر نظرگرفتن کتابهای درسی بود.فشار عمده نیروی اشغالگر در قسمت آموزش و پرورش متوجه تمرکز زدایی ودر نتیجه مردمسالار ساختن نظام آموز شگاهی در ژاپن بود که پیش از آن زیر نظارت مستقیم وزارت آموزش وپرورش قرار داشت .فرسایش تدریجی اصلاحات آموزشی ، نشان دهنده مخالفت با این تلاشها از طرف یکی از بزرگترین اتحادیه ها ، «اتحادیه معلمان مبارز ژاپن » (نیکیوسو)، که از جنبه سیاسی متمایل به چپ است ، ابراز گردیده است .اما تا این تاریخ کوشش نیکیوسو موجب کندی «جریان عکس » شده است ، اما آن را متوقف نساخته است.
روند دموکراتیک بعدازجنگ جهانی اول (در دهه 1920) توسط مبارزه جدید مدرسه یا تجربیات در “ آموزش نوین” در سطح آموزش ابتدایی ارائه میشد. سیر وگرایش لیبرالیسم در سطوح آموزش دبیرستانی و آموزش عالی نیز به تدریج چشمگیر گردید. با این حال با بحرانی شدن زمینه های اقتصاد، سیاست، و جهان، مسئولین نظامی و دولت فشارهایی اعمال کردند. که این مسئله در اواخر دهه 30 هویدا شد. در اوایل دوره میجی کتب درسی مدارس ابتدای به طور رایگان در دسترس بود ،اما تا سال 1886 که سیستم آموزش پایه مصوبه دولت اعمال شد، کنترل دولت احساس شد، و در سال 1903 تصریح شد که کتب توسط دولت گردآوری میشوند. از آن پس کتب درسی مدارس ابتدایی توسط وزارت آموزش تهیه شد. در طول جنگ جهانی دوم مایه ملی گرایانه و مبتنی برنظامی گری داشت.سرانجام، ژاپن به جنگ جهانی وارد شد و زمانی که جزایر اصلی بمباران شدند، دانشآموزان کلاسهای بالاتر برای کار در کارخانه ها و کمک به کشاورزان بسیج شدند و تمام مدارس کلاسهای پایین تر به دلایل امنیتی به مناطق روستایی منتقل شدند.
به هر علتی که بود، آموزش ژاپن به طور ثابت توسعه یافت و تا پیش از جنگ و در سال 1940، تعداد دانشآموزان مدارس متوسطه به 000/430 ؛ دانشآموزان دبیرستانهای دخترانه به 000/550 ؛ دانشآموزان مدارس حرفهای به 000/620 و شاگردان مدارس تکمیلی حرفهای به 26000 نفر رسید که تعداد عظیم 000/860 نفر را تشکیل میداد.
در سال 1947، 59 دانشگاه با بیش از 000/90 دانشجو و 37000 دانشجو در دوره های آمادگی وجود داشت. تعداد دبیرستانها 32، با 29000 دانشآموز ثبت نام شده، و 359 مدرسه عالی ویژه با 320000 دانشجو، مدارس تربیت معلم در سطح آموزش عالی بالغ بر 140، با 80000 دانشجو بود. در نتیجه تعداد کل دانشجویان ثبت نام شده در مؤسسات آموزش عالی درست پیش از اصلاحات عظیم سیستم آموزشی که بعد از جنگ جهانی دوم به مورد اجرا گذاشته شد به 540000 نفر رسید.
اصلاحات آموزشی پس از جنگ جهانی دوم
سیستم آموزشی ژاپن در سال 1947به شدت تغییر یافت. در سال 1946،کمیسیون آموزش بین الملل با مدیریت دکتر جی دی استودارد به عنوان رهبر از ژاپن دیدار کرد تا گزارشی در مورد بازسازی آموزش در ژاپن تهیه کند. از طرف ژاپن هم آنانی که نقطه نظرات دموکراتیکی در مورد آموزش داشتند جهت از سر گیری سیاست و تئوری جدیدی در مورد آموزش تلاش کردند.
در نتیجه، این تلاشها به تصویب قانون آموزش انجامید و اصول آموزش بر مبنای دموکراسی و صلح طلبی تدوین شد. فراملی گرایی و نظامیگری ممنوع شد؛ و در عوض بر احترام به حقوق اساسی (بر اساس قانون اساسی ژاپن مصوبه 1946) شدیداً تأکید شد. بازنویس سلطنتی در مورد آموزش، منبع اصلی تئوری آموزش که در نیمه قرن قبلی بر سیاست آموزشی ژاپن تسلط یافته بود، در جلسه مجمع ملی سال 1948 از درجه اعتبار ساقط شد.دموکرات شدن سیستم آموزش پس از جنگ به واسطه اجرای اقدامات ذیل میسر گردید:
. اداره متمرکز آموزش به سیستمی غیرمتمرکز مبدل شد. به این منظور،مسئولیت بوردهای آموزشی متشکل از اعضاء انتخابی ساکنان محلی تقویت شد، و بخش عظیمی از مسئولیت وزارت آموزش به هر یک از ادارات محلی آموزش تفویض شد. بدین منظور مدیریت آموزشی از ریاست مرکزی بینیازمیشد.براساس قانون برابری فرصت در آموزش، تفکیک بر اساس جنسیت ممنوع و آموزش مختلط تشویق شد.به علاوه سیستم پیش ازجنگ آموزش مدرسهای به سیستم آمریکایی 4-3-3-6 تغییر یافت.
. برنامه درسی نباید همچون قبل توسط دولت کنترل شود بلکه بایستی با مرحله پیشرفت و بر اساس فردیت هر کودکی و نیز زندگی هر گروهی هماهنگ باشد.تجربه کودک باید ارزیابی شود، و به منظور پرورش استعداد حل مسائل بر پایه علم تحصیل شود.
. آزادی معلمان در تدریس باید شناخته شود،و آزادی تشکیل اتحادیه های آموزگاران و شرکت در فعالیتهای سیاسی به عنوان شهروند تضمین شود. آزادی به این شکل و تضمین به این گونه پیش از جنگ وجود نداشت. به دانشگاه خودگردان، نه تنها باید اعمال متدوال و معمولی محول شود، بلکه باید بر پایهای قانونی در چارچوب یک نظام به آن داده شود. قانون اساسی جدید ژاپن (1946)، 9 سال آموزش پایه را تضمین نمود، که شش سال مدرسه ابتدایی و سه سال مدرسه مقدماتی متوسطه میباشد. برای نخستین بار قانون اساسی حق هر شهروند جهت دریافت آموزش رابنیاد نهاد و این بار مالی عظیمی را بر دوش مردم نهاد. تأسیس مدارس مقدماتی متوسطه دشوار بود، چون دولت پس از جنگ بودجه نداشت و مردم باید خود بودجه مدارس را تأمین میکردند. با این حال، مردم ژاپن از افزایش 3 ساله آموزش پایه با تمام وجود استقبال کردند و مدارس مقدماتی متوسطه در سراسر کشور، بنیاد نهاده شد.
سال 1945 پایان دوره درس اخلاق و تلاش برای تولید استاندارد شده میهن پرست درستکار و فرمانبردار در ابتدایی را نشان می دهد .اما پس از نیم قرن که طی آن این نکات مرکز توجه بوده است امکان ندارد که دبستان اهمیت سیاسی خود را از دست بدهد .مدرسه تا به امروز یکی از سرچشمه های عمده مبارزات سیاسی بوده اند.تغییراتی که در زمان اشغال کشور داده شد بنیادی بود .تولید کتاب درسی به مؤسسات آزاد واگذار شد و فقط اجازه ای مصلحتی از طرف مقامات مرکز صادرمی شد .شوراهای آموزش وپرورش ،که در محل انتخاب می شدند ،برای همه کارکنان مدرسه ، ودر مورد برنامه و انتخاب کتابهای درسی که قبلا با وزارتخانه بود نفوذ و تأثیر داشتند .درسی اخلاق دوشادوش تاریخ و جغرافیا ناپدید گردید ،و درس علوم اجتماعی جای آنها را گرفت .بنا بر فرض ، قرار بود شناختی عینی و انتقادی از ماهیت و تاریخچه مؤسسات ژاپنی به خواننده داده شود .تاریخ برای این نوشته شده بود که ،به جای شرح سلطنت پرشکوه امپراتوران گذشته ، به شرح تقسیمهای طبقاتی ،پیشرفتهای ا قتصادی ،ومبارزه در راه آزادی و برابری در مقابل ستم و خودکامگی بپردازد .معلمان در اتحادیه صنفی نیرومندی که زیر سلطه رهبران تندرو جناح چپ بود گرد آمدند ، وتوا نستنددربسیاری از نواحی موجبات پیدایش اکثر کمیته های آموزش وپرورش مساعد رافراهم آورند.دهه ای که بعد از پایان دوره اشغال آغازشد ناظر بر فشار بسیار از طرف حزبهای محافظه کار مسلط بر حکومت بود برای «تصحیح زیاده رویها» ی این اصلااحات ; وقانونهای که درپی رسیدن به این هدف تصویب شد مایه برخی از شدیدترین بحرانهای سیاسی این دوره گردید .
ازسرمنشأ خاص این مبارزات یکی قانون منع معلمان بود از پیوستن به حزبهای سیاسی ، و منع اتحادیه آنان بود از انتشارکتا ب و مجله سیا سی ،و قانون کمیتهای انتصابی بود به جای کمینه های انتخابی ، و قانون ناموفق استقرار مجدد نظارت مرکزی بود و کتابهای درسی ، و تأسیس دوره درسی تازه ای برای تعلیمات اخلاقی ، و برقراری نظام درجه بندی شایستگی معلمان که موجب وابستگی بیشتر آنان به مقررات سیاسی و زمینه های دیگر می شد . شاید در جهان نظام آموزشی دیگری نتوان یافت که به نحوی چنین پیوسته و با این حرارت درباره اش مبارزه شده با شد .قسمتی از این مبارزه ها ، مبارزه برسر قدرت بین دولت و اتحادیه معلمان بود که می خواست انسجام سازمانی و امتیازات عضوهای خود را حفظ کند .اما آنچه حزب سوسیالیست را برآن داشت که با همه وسایل قانونی و غیر قانونی که در اختیار داشت در برابر این اقدامات دولت مقاومت کند چیزی بودبا لاتر از وابستگی به منابع مالی و سازمانی این اتحادیه .سوسیالیستها این اقدامات را تلاشی آگاهانه از طرف محافظه کاران می دیدند برای استقرار نظارت بر اندیشه ، از نوعی که از پیش از جنگ وجود داشت و آن عده از روشنفکران دانشگاهی هم که افکاری میانه روتر داشتند در این بیم با محافظه کاران همراه بودند گواه براین مدعااعتراض گروهی از رئیسان دانشگاهها بود به القاء شوراهای آموزشی انتخابی در 1956 …. «جریان عکس» بکندی ، اما به استواری ، و شاید کاراترین نحو با وسایلی پیش می رفت که نیاز به قانون نداشته باشد ودر نتیجه توجه هارا به خود جلب نکند. تنگ کردن تدریجی حلقه نظارت مرکزی وزارتخانه به وسیله اقدامات مالیاتی و غیره ،دیگر به بخشنامه های مشورتی آن وزارتخانه قدرت اجرایی داده است ، و موضوع اجازه برای کتابهای درسی به تدریج جدیتر کرده است .از برکت مصلحت اندیشی اخیر، تعبیرها و تفسیرهای ساده دلانه تاریخ ژاپن در پرتو مبارزات طبقاتی ،از کتابهای درسی ژاپنی زدوده شده است ، اما هنوز بچه ژاپنی ،بسیاربیشتر ازهمتاهای خود دربیشترکشورهای صنعتی ، روایتی از تاریخ گذشته کشورش با تعصبی بسیارکمترو بسیار نزدیکتر به اصول و موازین نویسندگان تاریخ برای مدارس می آموزد.
در س جدید اخلاق ، هم وظایف بجه ها را به آنان یادآوری می کند ،وهم حقوق مردمسا لارانه شهروندان را ، اما به صورتی که مانند پیش از جنگ بسیار زیانبار و به نحو ویرا نه کننده ای فرد گرایانه به نظر نمی رسد .اگر امروز به اندازه ده سال پیش مسلم نیست که نسبت بزرگی از نسلی که بارمی آید اولین آراء خود را به نفع حزب سوسیالیست به صندوق خواهد ریخت ، اما این نیز به هیچ روی مسلم نیست که آنان بآسانی قربانی جاذبه های خود کامانه مستبدان می شود .صرف نظر از محتوای آموزش وپرورش ،به نظر می رسد که درجو مدارس بعد از جنگ تغییری قابل ملاحظه پیدا شده است .آزادی بیشتری برای بحث در کلاس درس وجود دارد و معلم دیگر مایل نیست که مقامی برای خود حفظ کند که وی را از شاگردان جداسازد.
زودون رنگ سیاسی از تحصیلات در بعداز جنگ ، ممکن است نسل جدید را روی هم رفته کمتر از پدر ومادرشان از امور سیا سی آگاه سازد.جوانی که در1935 از دبستان بیرون می آمد شاید خودرا قابل نمی دانست که درباره این که سیاست خارجی ژاپن چه باید باشد اظهار عقیده کند ، اما دست کم فکر می کرد که لازم است روزنامه ها را باتوجه و علاقه بخواند.جوان امروزی شاید بیشترعلاقه مند باشد که یک دستگاه تلویزیون ترانزیستوری تهیه کند. به همان اندازه که در جامعه های مغرب زمین دشوار است ، در جامعه ژاپنی مشکل است که نشانه های مجاب کننده ای برای سیر به سوی« بی علاقگی» ، « واگذاری امور به بخش خصوصی » ،«خواب مصنوعی وسایل ارتباط جمعی » ، یا « پیشروی در جهت مصرف » یافت ، و قراینی که آمارهای انتخاباتی به دست می دهند مبهم است. قدر متیقن این است که ژاپن از لحاظ این امور با جوامع غربی فرق چندانی ندارد .نکته دیگری هم در خور ذکر است . بعداز جنگ به زنان حق رأی داده شد و همه مؤسسات تحصیلات عالی اصولا به صورت مختلط درآمد ،هرچند اکثر دختران دانشجو هنوز به دانشکده های خاص زنان روی می آورند .نسبت رأی زنان درهر یک از انتخا بات بعداز جنگ به طور منظم بالاتر رفته است نسبت آراء زنان که در 1946 معادل 15درصد از رأی مردان کمتر بود ، در 1958 فقط به 7 درصد کمتر رسید و قراینی در دست است که رأی زن فقط جزئی از رأی خانواده نیست .این واقعیت که دروس تعلیمات مدنی واخلاق درهمه سطوح به طور مختلط برای زن و مرد تدریس می گردد در آینده موجب خواهد شد که زنان جزء بزرگتری از جامعه فعال سیا سی را تشکیل دهند در کشوری که تفاوت اسا سی میان ارزشهای شخصیتی مردان وزنان وجود داشته است ، ممکن است سیاست دگرگون شود ودیگر محیط اختصاصی فعالیت مردان نباشد.کتابهای درسی علوم اجتماعی مدارس و مراکز آموزشیتقریبا ارزشهای جامعه را به دقت منعکس میسازند. درسها و نتایج اخلاقی آنها ، چون به زبانی مستقیم و ساده عرضه می شوند ، با خطی پررنگ چیزهای را مشخص میسازند که جامعه ، یا جزئی از جامعه، آموختن و جذ بشان را برای نسل جوان لازم می دانند .درژاپن امروزین این گونه کتابهای درسی تفاوتی چشمگیر با کتابهای دارد که پیش از تسلیم ژاپن در 1945 مورد استفاده بود ، و به عنوان گواهی بر تغییر سریع ارزشها یی که درقسمتهایی از جامعه ژاپنی صورت پذیرفته است در خور دقت وتوجه است .اخیرا کتابهای درسی جدید مورد حمله ای سخت واقع شده است . بحث برسر خط مشی آموزشی ، یکی از مهمترین مبارزه ها در ژاپن معاصر است که خیلی کم درباره آن تبلیغ شده است ،و این مبارزه فرصتی عالی فراهم آورده است برای نظر دادن درباره ، ماهیت تغییر درجامعه ژاپنی .این تغییر به شکل بخش بخش و نامنظم بوده وازجنبه کیفی بین آنان که تعلیم می دهند و آنان که حکومت می کنند فرق داشته است .تفاوت بارزی وجود دارد میان نحوه تعبیر و تفسیر بخشهای از روشنفکران از مبانی اخلاقی جدید آموزش وپرورش ژاپن ، وطریقی که بوسیله آن رهبران سیاسی ،لیبرالها(آزاد منشان ) ، و میانه روها در سالهای پیش از جنگ با اخلاقیات کهن روزهای جوانی خود آشنا شده اند.کانون مبارزه دقیقا براین نکته متمرکز است که چه کسی کتابهای درسی را خواهد نوشت .از آن جا که جامعه ژاپنی در سالهای اخیر باز وآزاد بوده است ، کتابهای درسی امروزی منعکس کننده ارزشها و علاقه های روشنفکران ، یا دست کم اقلیت نمونه و پرتحرکی است که حال وهوای ذهنی خود را به گروه بزرگترمیبخشد.مسلما روشنفکران ،گروه یکدست وکاملا مشخصی را تشکیل نمی دهند، و همچنین آنها که «محافظه کار» خوانده می شوند; اما دردرون هر گروه حوزه وسیعی از توافق و همدستانی وجود دارد .هر گروه براین عقیده راسخ است که گروه دیگر مصمم است که با بیگانه ساختن ذهنها و عواطف بیست میلیون دانش آموز دبستانی در ژاپن ، نفوذ دیگری را از میان ببرد.اختلاف نظر برسر آموزش و پرورش بر اصلاحاتی هم که درزمان اشغال آمریکاییان صورت پذیرفته است پرتو می افکند . می توان دید که این اصلاحات در کجا نارسا بوده است ، که کجا صورت با محتوا خلط شده، و نیز میتوان دید که کجا نیازهای دور و دراز را اقناع کرده ا ند .آدمی از این نیزبه حیرت می افتد که چگونه مؤسساتی که برای مقصد رهایی بوجود آمده اند درخدمت هدفهایی جز هدفهای خود قرار می گیرند .مثلا تأیید مناسب بودن کتابهای درسیی که دوره اشغال مقرر شد تا ملی گرایی و عقاید نظامی گری از آنها حذف گردد، اکنون به وسیله مقامات وزارت آموزش وپرورش صورت می گیرد که ازاین نظام بهره می برند، و آنگاه این تأیید صورت می گیرد که تعلیمات ضدنظامی گری و ضد ملی گرایی افراطی را بدورریخته باشند .رهبران حکومت در یافته اند که میتوان شراب کهنه را در بطریهای نو ریخت .