یکی از علمای اجتماعی به این پرسش که هر فرد خود را می بیند و می شناسد . می گویید که اگر شما فردی باهوش باشید علاوه بر وجود حقایق زیستی و وراثتی این تلقی را در ارتباط خود با دیگران بدست آورید و اگر نه در صورتی که واقعا هم با هوش باشید اگر دیگران شما را با این صفات نشناسند خود را به این عنوان نخواهید خواند .
کسی که با هوش شناخته شود وجودش هم این تلقی را از خود دارد . از احترام و ارزش برخوردار است و انتظار چنین احترامی را دارد در حالی که خود کودن یا ترسو معمولا از چنین احترامی محروم است و خودش هم از دیگران چنین احترامی ندارد.
شکل گیری جهت گیری را تعریف کنید ؟
فرد با عضویت در گروه جدید پیوندهای خود را با گروه ها ی دیگرگسسته است مثلا با افرادی که تا کنون با آنان دوست بوده است قطع رابطه می کند . و حتی با دشمنی با آنها بر می خیزد همچنین خود را با افرادی که تا کنون نمی شناخته دوست و یگانه می دانند به همین جهت می توان گفت عضویت در گروه که تا کنون نمی شناخته دوست و یگانه می دانند به همین جهت می توان گفت عضویت در گروه برای افراد جهت گیری هایی رابه دنبال دارد .
گروه جوان را تعریف کنید ؟
یکی از دوره ها دوره نوجوانی است که فرد با عضویت در گروه غیر از خانواده نقطه اتکایی برای عمل مستقل خویش می یابد و با پذیرفتن نقشهای مختلف در گروه در مسیر شکل دادن به شخصیتی متکی به خود گام بر می دارد و برای پذیرفتن نقشهای آینده در جامعه آماده می شود آرمانهای او را به سوی یافتن هم فکر هم راه و تشکیل گروه سوق می دهد در این مرحله عضویت در گروه گامی اساسی و مهم در جهت استقلال جوان و رشد و تکامل وی محسوب می شود فرد در سنین کودکی بیشتر نقش انفعالی دارد اما در جوانی نقش فعال دارد در این حالت گروه تنها مجرایی برای اجتماعی شدن او نیست بلکه پایگاهی که از آن جهت گیری، برخورد و عمل می کند . به عبارت دیگر فرد با زندگی در گروه به میدان رقابت و سازش و برخورد با گروههای دیگر پا می گذارد و زندگی در اجتماع بزرگتر را تجربه می کند در این مرحله فرد ب اساس عقاید علایق و منافع خویش به گروهها می پیوندد و از آنها جدا می شود .
بخش های عمده ای از تاریخ جهان را تاریخ امپراتوریها تشکیل می دهد. واحدهای مستقل شهری، روستایی و ایلی، زمانی که در هم ادغام می شوند و به صورت یک امپراتوری ناقص( یا فاعل) در می آمدند. از امکانی که برابری برقراری رابطه ی امن بین آنها پدید آمده بود، بهره مند می شوند و در دوره ای، توسعه و بهبودی را تجربه می کردند. زیرا می توانستند کالای افزون بر نیاز خود را با واحدهای دیگر مبادله کنند.
امپراتوریها، برای حفظ و گسترش خود به طور روز افزون به منابع انسانی و مالی نیاز داشتند. تجمل گرایی عامل دیگری بود که نیاز امپراتوری را به منابع مالی بیشتر می کرد. این امر سبب می شد تا حکومت به اخذ مالیات بیشتر از واحدهای اجتماعی روی آورد. به این ترتیب، روند توسعه و رشد متوقف می شد و این، سرآغاز افول امپراتوری بود.
امپراتوری روم (غربی) به همین ترتیب در سده پنجم میلادی از هم پاشید اما بر خلاف سایر امپراتوریها که بعد از دوره ای از هم پاشیدگی دوباره احیا می شدند، به علت شرایطی که در اروپا پیش آمد، دوره ای از هم گسیختگی این امپرتوری ادامه یافت. بدین ترتیب اروپا برای یک دوره تاریخی طولانی مدت بصورت فئودالی به زندگی خود ادامه داد.
بعد از دوره ای از قحطی ، سختی و دوری از تمدن (که از آن به دوره ی تاریک یاد می شود) دوره ای از رفاه نسبی پیش آمد. این دوره واحدهای فئودالی توانستند بخشی از تولید خود را انباشت کنند و به داد و ستد با واحدی دیگر فئودالی بپردازند. این امر به معنای آمادگی برای شکل گیری امپراتوری جدید بود اما چنین امری رخ نداد بلکه صورت دیگری از زندگی اجتماعی که نظام جهانی کنونی ادامه و گسترش آن است. شکل گرفت.
تداوم زندگی فئودالی طی یک دوره طولانی ، هنجارها و مقرراتی را که شکل داده بود، که امکان این که یک یا چند تن از فئودال ها بتوانند همه ی اروپا را تحت تسلط خود درآورند. از بین رفته بود.
برای مدت های مدید، پادشاهان توسط فئودال ها نتخاب می شدند. اما قدرت آنها به قلمرو فئودالی خود آنها محدود بود و امکان اعمال قدرت در قلمرو فئوال های دیگر را نداشتند. این امکان هم برای آنها وجود نداشت که نیروی نظامی وسیعی را که قادر باشد بر قلمروهای فئودالی دیگر مسلط شود، تدارک ببیند. زیرا هر گونه اقدامی از این نوع، بر اساس هنجارهای فئودالی و شوالیه گری، ناموجه تلقی می شد و واکنش سایر فئودال ها را بر می انگیخت در چنین شرایطی به جای شکل گیری امپراتوری جدید، به تدریج در کنار واحدهای فئودالی شهرهای مستقل شکل گرفتند.
این شهرها، برخلاف شهرهایی که در امپراتوری ها شکل می گرفتند و توسط حکومت ها ساخته می شدند، توسط خود اعضای شهر اداره می شدند و حداکثر حمایت تلویحی فئودال های مجاور را به همراه داشتند.
شهرهای امپراتوری معیشت خود را عمدتاً از طریق مالیاتی که توسط حکومت امپراتوری اخذ می شد، می گذراندند (مستقیم یا غیرمستقیم) در حالی که شهرهای جدید عمدتاً از طریق تجارت بین واحدهای فئودالی وضعیت امرار معاش می کردند و به مالیات و عوارضی که فئودال ها می گرفتند وابسته نبودند. این شهرها محل تجمع و زندگی بازرگانان و صنعتگران بود. آنها فئودال ها محسوب نمی شدند و در حکومت اشراف سهمی نداشتند و حتی مورد تحقیر آنها قرار می گرفتند. زیرا نه اصالت نجیب زادگی داشتند و نه به خاک و قلمرو فئودالی وابسته بودند تا به موجب آن مورد حمایت قرار گیرند و ارجمد شناخته شوند. به همین جهت اصطلاح بورژوا که بر شهرنشینی دلالت داشت و بعدها به تاجران شهری اطلاق گردید، منفی و تحقیر آمیز تلقی می شد.
از سوی دیگر بورژواها به دلیل هنجارها و مقرراتی که وجود داشت ، امکان این را هم نداشتند که بعد از تحصیل مال، زمینی را به تملک درآورند و در جرگه ی اشراف قرار گیرند، شرایطی که گفته شد، بورژواها را به این سمت سوق می داد که هرچه بیشتر به مال اندوزی بپردازد و در عرصه ی تجارت و صنعت فعال شود. به عبارت دیگر کسب شود و شکل دادن به سرمایه ی بیشتر به مهم ترین هدف زندگی بورژواها تبدیل شد.