فضیلت؛ اساس آموزه های اخلاقی
1) سخن گفتن از اخلاق اسلامی کار آسانی نیست. این امر هم بدین دلیل است که چندین معنا از اخلاق در گفتمان فکری فلسفی مطرح است و هم هنگامی که از اخلاق سخن می گوییم، باید مشخص نماییم که چه معنا و منظوری از آن مورد نظر ما قرار دارد. معمولاً چندین معنا از اخلاق به ذهن متبادر می شود. گاهی از اخلاق هنجارهای اخلاقی در جامعه مدنظر است و گاهی معرفتی که این هنجارها را مشخص می کنند و گاهی هم مبانی فلسفی علم اخلاق مورد توجه است. بنابراین، حداقل سه معنا از اخلاق قابل تصور است. زمانی هم که از اسلام سخن به میان می آید، گاهی مبانی و مبادی ای مدنظرمان است که در قرآن مجید موجودند. گاهی رفتار و سنت حضرت پیامبر اکرم(ص) مورد توجه است و در برخی مواقع هم اعمال مسلمانان در طول تاریخ توجه ما را به خود جذب می نماید. به همین دلیل، مفهوم اخلاق اسلامی، وجوه و شقوق مختلفی را در بر می گیرد. گاهی منظور از اخلاق اسلامی مجموعه هنجارهایی است که قرآن ترویج می کند یا رسول اکرم(ص) بر آنها توجه ویژه ای داشته اند. گاهی هم به ارزشها و هنجارهایی توجه داریم که در طول تاریخ مسلمانان، در جوامع مختلف مورد توجه بوده اند. در این میان، مسلمانان در طول تاریخ، نظامهای معرفتی و علمی - اخلاقی متفاوتی به وجود آورده اند که گاهی، هنگام سخن گفتن از اخلاق، این معنا مورد توجه قرار می گیرد.
2) علت بعثت پیامبر اکرم(ص) آن بود که ایشان مکارم اخلاقی را در جامعه ترویج کنند. بی تردید اسلام بیش و پیش از هر چیز، مروج گونه خاصی از اخلاقیات بود که تأکید بسیاری بر عقلانیت، انسان دوستی، شفقت، احترام به دیگران و محبت داشت. در این راستا، اسلام هم مانند مسیحیت و یهودیت بر نقش توحید برای احیای ارزشهای اخلاقی اصیل تأکید و توجهی ویژه مبذول می دارد. در این میان، مفهومی که می تواند همه ارزشهای اخلاقی اسلام را مشخص کند، مفهوم «تقوا»ست. این مفهوم نه تنها به شناخت و آگاهی توجه دارد، بلکه برای عمل در کنار شناخت و فهم اهمیت قایل می شود. به تعبیردیگر، انسان متقی نزد قرآن کسی است که شناخت صحیح از جهان، انسان و محیطی که در آن زیست می کند دارد و بدین شناخت نیز عمل می کند. در این بستر، معیار نزدیکی به خدا زن و مرد بودن و یا سفید بودن یا سیاه بودن، هیچ کدام مؤثر نیست. کسی به خدا نزدیکتر است که متقی تر باشد. به همین دلیل، در اسلام هنگامی که از علم سخن به میان می آید، منظور علمی است که انسان ساز باشد و خشیت را هم در دل عالم به وجود آورد.
3) بیشتر متخصصان اخلاق اسلامی تصریح کرده اند، نقطه تمایز اخلاق اسلام از اخلاق ادیان دیگر آن است که اسلام بر اخلاق اجتماعی بسیار تکیه و توجه دارد. اسلام تنها دینی در تاریخ بشر است که پیامبر آن نه تنها رهبر معنوی و دینی بوده، بلکه رهبر سیاسی هم بوده است. به همین دلیل، در اسلام علاوه بر اینکه با حجم زیادی از احکام روبرو هستیم که در آنها تکامل فردی مورد توجه قرار گرفته اند، احکام و توصیه های زیادی هم هستند که به روابط اجتماعی، شیوه های کم رنگ کردن فقر و مکانیسمهای رشد عدالت اجتماعی پرداخته اند. با وجود این نمی توان این نکته را هم نادیده گرفت که رشد چشمگیر اسلام در مناطق مختلف جهان، از چین و آسیای جنوب شرقی گرفته تا جنوب اروپا، باعث شد که ارزشها و هنجارهای اسلامی رنگ و بوی مؤلفه های فرهنگی و محلی هم به خود بگیرند. به همین دلیل، برخی از هنجارهای اخلاقی که در ایران نضج گرفتند، با این هنجارها در کشورهای عربی یا در شرق دور متفاوت هستند. دلیل آن هم چیزی جز این نیست که هرچند بنیاد این فرهنگها، تعالیم انسان ساز اسلامی است، ولی سرانجام مؤلفه های فرهنگی هم اثر و انگ خود را بر این ارزشها می گذارند.
4) رشد اسلام انقلابی نسبت به فرهنگ جاهلی بسیار چشمگیر بود. در عرصه اخلاقی هم اسلام را می توان یک انقلاب منحصر به فرد دانست که بسیاری از نابهنجاریهای اخلاقی و رذیلتها را کم رنگ کرد. اما بزرگترین انقلابهای بشری هم بهترین اثری که می توانند داشته باشند، اثرات اصلاحی است. فرهنگ و تمدن چنان نیست که بتوان یک شبه آن را تغییر داد. هر فرهنگی تنها به صورت تدریجی قابلیت تغییر را در خود می بیند. تمدن اسلامی هم بهترین کاری که توانست انجام دهد این بود که بسیاری از رذیلتهای آشکار فرهنگ جاهلی را کم رنگ کرد. زمانی زیاد لازم بود که بشر بتواند بر همه این موانع و رذیلتها غلبه کند. نکته جالب این که پس از 1400 سال از ظهور اسلام و تأثیر چشمگیری که فرهنگها و تمدنها از فرهنگ اسلامی و ارزشهای آن گرفته اند، هنوز بشر نتوانسته همه رذیلتها را از بین ببرد. به بسیاری از آموزه های اسلام در باب ارزشهای اخلاقی باید از این دید نگریست. اسلام در سرزمینی رشد کرد که بدترین نوع رفتار نسبت به زنان و کودکان ترویج می شد و کاری که رسول اکرم(ص) انجام داد، این بود که جلو این حرکتهای افراطی بایستد. اما نابودی کامل این جهالتها در یک زمان کوتاه بیست و سه ساله ممکن نبود. بنابراین، بسیاری از آموزه های دیگر اسلامی که ریشه های اخلاقی داشتند، با توجه به این نکته قابل توجه است
5) با رشد اسلام، دو گروه مهم در عرصه تفکر جهان اسلام رشد کردند که این دو گروه «اشعریه» و «اعتزالیه» نام داشتند. مسأله و محل نزاع این دو گروه به بحث «نسبت عقل و وحی» بر می گشت. می توان گفت، مهمترین بحث پس از آشنایی مسلمانان با حکمت یونانیان این بود که به نوعی میان آموزه های اسلامی و حکمت یونان پیوند ایجاد کنند و این پیوند در عرصه مباحث اخلاقی هم خود را نشان می دهد. معتزله معتقد بودند خدا عادل است،