صائب تبریزی
میرزا محمّدعلی متخلّص به صائب تبریزی و معروف به میرزا صائبا بود.این شاعر ایرانی میان سالهای ۱۰۰۷ - ۱۰۰۰ هجری متولّد شد. اگرچه اجداد او اهل تبریز بودهاند و همچنین خوداونیز در تبریز بدنیا آمد " صائب از خاک پاک تبریز است ..." و در کودکی همراه پدر و سایر اعضای خانواده به اصفهان هجرت نوموده است .[۱] صائب تبریزی پس از رسیدن به سن بلوغ به مکه و مدینه رفت و در بازگشت به مشهد سفر کرد. او به عزم مسافرت به هند، به هرات و کابل رفت و با میرزا حسن، معروف به ظفرخان که مردی ادیب و شاعر بود آشنا شد. پس از شهرت، ملک الشعرایی شاه عباس دوم به او واگذار شد.
صائب تبریزی شاعری کثیرالشعر بود، تا جایی که دیوان وی را تا دویست هزار بیت نوشتهاند. از صائب مثنوی به نام قندهارنامه در باره جنگهای شاه عباس و فتح قندهار به جا ماندهاست.
پدرش بازرگان بود. در سال ۱۰۱۲ هجری شاه عباس کبیر همه تجار و بازرگانان را برای رونق بخشیدن پایتخت تازه بنیان صفوی به اصفهان دعوت کرد. او در سن جوانی مشرف به حج شد و بعد از آن به آستان قدس رضوی مراجعت کرد.
وی در سال ۱۰۸۱ - ۱۰۸۷ ه.ق در اصفهان درگذشت و در محلهٔ لنبان (lanban) دفن شدهاست. قبر صائب در باغچهای در اصفهان در خیابانی که به نام او نامگذاری شدهاست قرار دارد.
سبک شعری
سبک شعر صائب هندی است و در اشعار وی تمثیل و لطافت اندیشه فراوان دیده میشود.
نمونه غزلیات
آب خضر و میشبانه یکیست
مستی و عمر جاودانه یکیست
بر دل ماست چشم، خوبان را
صد کماندار را نشانه یکیست
پیش آن چشمهای خوابآلود
نالهٔ عاشق و فسانه یکیست
پلهٔ دین و کفر چون میزان
دو نماید، ولی زبانه یکیست
گر هزارست بلبل این باغ
همه را نغمه و ترانه یکیست
پیش مرغ شکستهپر صائب
قفس و باغ و آشیانه یکیست
نخواهد آتش از همسایه، هرکس جوهری دارد
چنار از سینه خود، میکند ایجاد آتش را
پیوندهای بیرونی
موج شراب و موج آب بقا یکیست، صائب تبریزی، شورای گسترش زبان و ادبیّات فارسی
خجلت ز عشق پاک گهر میبریم ما از آفتاب دامن تر میبریم ما یک طفل شوخ نیست درین کشور خراب دیوانگی به جای دگر میبریم ما فیضی که خضر یافت ز سرچشمهٔ حیات دلهای شب ز دیدهٔ تر میبریم ما حیرت مباد پردهٔ بینایی کسی! در وصل،
انتظار خبر میبریم ما با مشربی ز ملک سلیمان وسیعتر در چشم تنگ مور بسر میبریم ما هر کس به ما کند ستمی،
همچو عاجزان دیوان خود به آه سحر میبریم ما صائب ز بس تردد خاطر،
که نیست باد! در خانهایم و رنج سفر میبریم ما ریرا