مقدمه
انسانها دارای قوّه خلاقیت هستند؛ برخی در یک زمینه دارای خلاقیت بیشتر و برخی در زمینهای دیگر. خلاقیت میتواند توسط معلمان در دانشآموزان شکوفا گشته و یا از بین برود. بنابراین باید محیط و فضای مساعدی برای رشد و پرورش قوّه خلاقیت دانشآموزان فراهم آورد.
خلاقیت و نوآوری محرک اصلی تمدنهاست. تلفن، اتومبیل، هواپیما، رادیو، تلویزیون، رایانه، الکترونیک، قدرت اتمی و مسافرتهای فضایی و خلق ادبیات و انواع هنرها و ... نقاط عطفی از اختراعات و اکتشافات و نمودی ارزشمند از تفکر و ذهن خلاق بشر است.
بنابراین، برای پیشرفت در صنعت، اقتصاد، سیاست و همه علوم، نیازمند تفکری خلاق و نوآور هستیم؛ خلاقیتی که در ضمیر همه ما نهفته و در نحوه زندگی ما تأثیر دارد. تحولات سریع عصر کنونی ما، نیازمند حل مسائل و مشکلات به گونهای خلاق است.
هرچند علم، توسعه و پیشرفت نیاز اولیه بشر امروزی است، ولی باید دانست که علم به خودی خود، ضامن حل بسیاری از مسائل و مشکلات آیندهای که ما با آنها مواجه خواهیم شد نیست، تنها نیروی فوقالعاده و قدرتمند خلاقیت است که میتواند مسائل و مشکلات را به طرز خارقالعادهای از سر راه بشر بردارد. روانشناسان در تعریف خلاقیت متفقالقول نیستند و به خلاقیت از زوایای گوناگونی مینگرند؛ در گذشته محور بحث روانشناسان از خلاقیت <شخص خلاق یا فرایند خلاق> بود. امروزه نیز اگرچه بسیاری از اندیشمندان به خلاقیت به عنوان یک فرایند مینگرند، اما تعریف آنان از خلاقیت، مبتنی بر ویژگی <مولد بودن> است .
چکیده :
خلاقیت داراى سه بُعد غیرشناختى، شناختى و انگیزشى است. ابعاد غیرشناختى خلاقیت شامل ویژگیهاى خلاق در امور حرکتى، هنرى و تواناییهاى خاصى است که در سطح افراد مشابه کمتر میتوان شاهد آن بود.
تعریف خلاقیت
شاید به جرات بتوان گفت که جامعترین تعریف خلاقیت توسط <گیلفورد> دانشمند آمریکایی عرضه شده است. او خلاقیت را با تفکر واگرا (دست یافتن به رهیافتهای جدید برای مسائل) در مقابل تفکر همگرا(دست یافتن به پاسخ) مترادف دانسته است. افرادی که تفکر واگرا دارند در فکر و عمل خود با دیگران متفاوتند و از عرف و عادت دور شده روشهای خلاق و جدید را به کار میبرند. برعکس کسانی که از این خصوصیت برخوردار نیستند، تفکر همگرا دارند و در فکر و عمل خود از عرف و عادت پیروی میکنند. پس تفکر واگرا یعنی دور شدن از یک نقطه مشترک که همان رسم و سنت و عرف اجتماع است و تفکر همگرا یعنی نزدیک شدن به آن نقطه.
امروزه ثابت شده است که برخلاف باور بسیاری که ابداع و خلاقیت را خصوصیت ذاتی بعضی افراد میدانند، این استعداد در نوع بشر به اندازه حافظه عمومیت دارد و میتوان آن را با کاربرد اصول و فنون معین و ایجاد طرز تفکرهای جدید و ایجاد محیطی مناسب پرورش داد.
در چند دهه اخیر پژوهشهای بسیاری در زمینه خلاقیت انجام شده است. پژوهشهای انجام شده در زمینه آموزش خلاقیت، عموماً به این نتیجه رسیده است که خلاقیت را هم میتوان آموزش و هم پرورش داد. روشن است که هر کسی ممکن است در زمینهای خاص خلاقیت داشته باشد. از هر کسی در هر زمینه نمیتوان انتظار خلاقیت و ابتکار داشت. باید این بسترها و علایق و زمینهها را شناسایی کرده و زمینه رشد آنها را فراهم نمود.
1 ماهیت خلاقیت
در یک برنامهی آموزش خلاقیت براى معلمان، قبل از شروع کار از آنها خواسته شد تا تعریفى از خلاقیت را ارائه دهند. هر چند پاسخهاى دادهشدهی بعضى ارتباط بیشتر و برخى رابطهی کمترى با مفهوم خلاقیت داشت، اما در یک موضوع مشترک بودند و آن ویژگى نو و جدید بودن کار خلاقانه بود. تمامى این معلمان قبل از آموزش، این نکته را دریافته بودند که خلاقیت یعنى: "ایده هاى تازه و نو".
میان متفکران و محققان پیرامون تعریف خلاقیت اتفاق نظر وجود ندارد. براى نمونه، گیلفورد (1962) خلاقیت را مجموعهی ویژگیها و تواناییهاى فردى میداند. در واقع، خلاقیت از دیدگاه گیلفورد عبارت از تفکر واگراست، یعنى تفکر از جهات مختلف و ابعاد گوناگون. در حالى که محققانى دیگر از جمله هارینگتون (1990)، آمابیل (1989) و سیکزنتمیهالى (1989) خلاقیت را موضوعى کاملاً اجتماعى میدانند. هنسى و آمابیل (1989) معتقدند که تحقیقات ما نشان داده است عوامل اجتماعى و محیطى نقش اصلى را در کار خلاق ایفا میکنند و بین انگیزه هاى شخصى و خلاقیت ارتباط قویاى وجود دارد که قسمت زیادى از این گرایش را محیط اجتماعى یا حداقل جنبههاى خاصى از محیط تعیین میکنند.
سیکزنتمیهالى (1989) بر این باور است که ما نمیتوانیم به افراد و کارهاى خلاق جدا از اجتماعى که در آن عمل میکنند بپردازیم، زیرا خلاقیت هرگز نتیجهی عمل فرد به تنهایى نیست. هارینگتون بر مبناى شناخت محیط زیست، زیستشناسىِ نظریهی اجتماعى خویش را از خلاقیت پایهریزى میکند و معتقد است همانگونه که موجودات با یکدیگر و با زیستبومشان در ارتباطاند، در زیستبوم خلاق نیز همهی اعضا و همهی جنبههاى محیطى در حال تعاملاند. خلاقیت، ارائهی کیفیتهاى تازه از مفاهیم و معانى است. گیزلین (1954) به خلاقیت به عنوان یک محصول مینگرد، در حالى که دیدگاههاى دیگر به آن به عنوان یک فرایند توجه میکنند مانند مدنیک (1962) که خلاقیت را چنین تعریف میکند: شکل دادن به عناصر متداعى به صورت ترکیبات تازه که با الزامات خاصى مطابق است یا به شکل مفید است. در بعضى نظریهها، وجود برخى از ویژگیها براى ظهور خلاقیت ضرورى است. بارون و هارینگتون (1981) میگویند بعضى از تحقیقات نشان میدهد افراد خلاق از نظر شخصیتى داراى صفات خاصیاند. استرنبرگ (1985) علاقه به خطر کردن، عدم پذیرش محدودیتها و موانع، توانایى بهرهبردارى از محیط خویش براى ساختن چیزى نو و منحصربهفرد، داشتن سؤالات و فرضیات زیاد و کنجکاوى را لازمهی خلاقیت میداند. در حالى که بعضى دیدگاهها لزوم این ویژگیها را رد میکنند و خلاقیت را توانایى حل مسائلى که از قبل نیاموختهایم، میداند.(وایزبرگ، 1995)
اینگونه تعاریف و سایر تعاریف علیرغم تفاوتهاى اساسى که در دیدگاههاى خویش دارند، داراى نقاط اشتراکى نیز هستند. از مهمترین نقاط اشتراک آنها، نو بودن و تازگى داشتن کار خلاقانه است؛ اما هر چیز نو نمیتواند خلاقانه باشد، بنابراین، در اغلب تعاریف، ارزشمندى و مناسب بودن نیز مورد توجه قرار گرفته است، بهطورى که آمابیل (1990) معتقد است اگر اکتشافى بودن را به آن اضافه نماییم، این دو وجه اشتراک میتواند خود تعریف خلاقیت باشد. لذا در نظر او خلاقیت عبارت از هر اثر نو و ارزشمندى است که از طریق اکتشاف حاصل شده باشد.