چکیده:
یکی از موارد مهم قابل بحث در جامعه امروزی ارتباط تحصیلات با درآمد است که اقتصاددانان از آن به عنوان بُعد خرد سرمایه انسانی یاد میکنند ( بُعد کلان آن نقش تحصیلات در رشد اقتصادی است) . براین اساس از ابزار متداول و مرسوم برای تخمین چنین رابطهای یعنی توابع درآمدی استفاده شد. این توابع که اولین بار توسط مینسر مورد توجه قرار گرفت اثر تحصیلات و تجربه کاری را بر درآمد شاغلین نشان می دهد. این مقاله نیز که حاصل یک کار پژوهشی تحت همین نام[1] می باشد به برآورد تأثیر چند متغیر که همگی نشاندهنده سرمایه انسانی هستند بر روی درآمد پرداخته است. علاوه بر نتایج جزیی (شامل جنس، مکان زندگی، محل اشتغال و …) که در مقاله آورده شدهاند، نتیجه کلی این بود که تأثیر تحصیلات و تجربه بر درآمد افرادِ با تحصیلات و تجربه بالا نسبت به افراد با تحصیلات و تجربه کمتر، بصورت فزاینده می باشد. یعنی رابطه عکس بین تحصیلات و تجربه ( که به نوعی تعیین کننده سرمایه انسانی هستند) با درآمد وجود ندارد.
مقدمه:
سؤالاتی که امروزه برای افراد جامعه بویژه جوانان درسن کار وبخصوص جویای کار مطرح است اینست که آیا دنبال آموزش بیشترباشند و یا سعی کنند جذب بازارکار شوند. ویا اینکه تلاش کنند جذب بخش خصوصی شوند و یا دولتی و ……. .
درحقیقت آنها بدنبال کسب درآمد بیشتردرطول دوره کاری خود میباشند وبنابراین باید بررسی شود که چه عواملی براین درآمدها مؤثراست و یا اینکه ساختار درآمدهای کاری (دستمزدها) چگونه است؟
برای تحلیل عوامل مؤثر بردرآمدهای کاری از ابزار مرسوم ومتداول و درعین حال مهم «توابع درآمدی» (Earning Function) استفاده میشود. دراین توابع عوامل مهم مؤثر بردرآمدها موردبحث و تجزیه وتحلیل قرارخواهند گرفت وازآن جمله است آموزش و تجربه که درادبیات امروزی رشد اقتصادی و توابع درآمدی ازآنها بهعنوان سرمایه انسانی یاد میشود.
ازآنجا که یکی ازعوامل بسیارتأثیرگذار درتحلیلهای سرمایهگذاری آموزشی، سرمایه انسانی میباشد لذا اندک صحبتی ازسرمایه انسانی نیز ضروری بهنظر میرسد.
سرمایه انسانی که عبارتست از نهادینه شدن دانش درانسان و همچنین ابعاد مختلفی نظیر آموزش، بهداشت، تجربه و… را دربرمیگیرد از دو بُعد قابل بررسی است. نقش سرمایه انسانی دررشد اقتصادی بُعد کلان آن میباشد. دربازده خصوصی آموزش (بُعدخرد)، جنبه درآمدی مورد بحث قرار میگیرد و دراین موارد از توابع درآمدی که ابزار متداول این بررسی میباشد، استفاده میکنند. درحقیقت توابع درآمدی یک ابزار ساده و درعین حال انعطافپذیر برای تحلیل سرمایهگذاری در آموزش میباشد.
برخلاف کارهای انجام شده توسط شولتز، دنیسون و گریلیچز که تئوری سرمایه انسانی را در بهرهوری و رشد اقتصادی بکار بردند (بُعد کلان)، افرادی نظیر ژاکوب مینسر، گری بکر و پیروانش یک تئوری عمومی ارائه دادند که تمرکزش برارتباط بین سرمایه انسانی و درآمد نیروی کاربود (بُعد خرد).
مینسر و بکر طی بیست سال هزینه های قابل ملاحظه سرمایهگذاری برفرد را معلوم کردند (شامل هزینه زمان)، سرمایهگذاریهای مدرسه ای و بعدازمدرسه ای را تحلیل کردند، قوانین بهینه یابی انتخاب اینچنین سرمایهگذاری را فرمولبندی کرده و نهایتاً ارتباط بین دستمزدها و شقوق متفاوت سن، شغل (حرفه) و آموزش را تخمین زدند که درحقیقت جنبه مهم مورد بحث این مقاله نیز انجام این تخمین وتحلیل آن میباشد.
توابع درآمدی:
ارتباط بین آموزش و دستمزد یکی ازمهمترین مطالعات دراقتصاد کار میباشد. محققین از دهه 1970 بین دستیابی به آموزش و دستمزد ارتباط مثبت ومحکمی درکشورهای متفاوت پیدا کردند. نقطه شروع بیشتراین تحقیقات به فرمولبندی مینسر (Mincer 1974) برمیگردد که درآن سرمایه انسانی نقش اصلی را بازی میکند توابع درآمدی ابزار اصلی این تحلیل میباشد.[2]
ازآنجائیکه هردو سرمایه انسانی و فیزیکی درگیرهزینهها و درآمدهای محتمل آینده میشود، ممکن است یک تقارن و تناسبی بین این دومفهوم بوجود آید. درحقیقت سرمایه انسانی تخمینی از توانایی یک شخص درایجاد درآمد کاری است.
تخمینهای سرمایه انسانی دراقتصاد برای تعیین پویایی درآمدهای ناشی از اشتغال (توابع درآمدی)، تحلیل توزیع درآمد، بررسی رشد اقتصادی و اندازهگیری هزینههای اجتماعی مهاجرت بکار برده میشوند. اما علیرغم تعریف گسترده و مشخص، دربیشترمطالعات تجربی سرمایه انسانی منحصراً بوسیله سطح آموزش تخمین زده میشود. مشکل اساسی دراین بحثها اندازهگیری سرمایه انسانی و اجزاء متشکلّه آن است. موارد مهم و قابل استفاده از توابع درآمدی یکی از تحلیل نرخ بازده تحصیلات و دیگری در تحلیل توزیع درآمد میباشد، و چون با بحث اصلی مقاله ارتباط چندانی ندارد از توضیح آنها خودداری میکنیم.
عوامل مؤثر دردرآمدهای فردی:
چه عواملی درتعیین درآمدهای شخصی مؤثراست؟ آیا تواناییهای ذاتی بیشتراست یا تحصیلات بالاتر نیز به درآمدهای بیشتر میانجامد. جواب سؤالاتی ازاین قبیل درچارچوب «توابع درآمدی» تجلی پیدا میکند. و این توابع قصد دارند تا ارتباط تنگاتنگی را که بین سطح درآمد افراد و متغیرهایی نظیر تحصیلات، تجربه، توانایی فردی، موقعیت اجتماعی اقتصادی وجود دارد را نشان دهند.
ازتوابع درآمدی برای توضیح تفاوت دردرآمدها استفاده میکنیم.
براساس نظریه سرمایه انسانی، درآمدها، مستقیماً ازتفاوت ویژگیهای شخصی افراد ناشی میشود. مهمترین این ویژگیها عبارتند از: [3]
سالهای تحصیلی، کیفیت تحصیلی، میزان تجربه کاری، تواناییهای ذاتی، پشتوانه خانوادگی و یا موقعیت اجتماعی اقتصادی والدین و… .
yt : درآمد
S : سالهای تحصیل
Sq : کیفیت تحصیل
T : مدت آموزش ضمن خدمت
A : تواناییهای شخصی
F : موقعیت اقتصادی اجتماعی
U : سایرمتغیرها
نارسایی های عمده توابع درآمدی: [4]
توابع درآمدی برای توضیح نابرابری درآمدها، هنوز درمراحل اولیه توسعه خود میباشد. این توابع فقط طرف عرضه ویژگیهای شخصی افراد را دربازارکار مطالعه میکنند و با چگونگی تقاضای نیروی کار ارتباطی ندارند.
ازطرفی اطلاعات اکثرمتغیرهای مهم دردسترس نیست و بنابراین از شاخصهای نماینده استفاده میشود اما اینکه کدامیک از شاخصها از قابلیت اعتماد بیشتری برخوردارند، معلوم نیست. مثلاً پیشبینیهای نظری به مقایسه جریانهای درآمدی درطول عمر میپردازند اما چون اطلاعات معمولاً کم است، به مقایسه درآمد افراد، با کیفیت های متفاوت و بصورت مقطعی پرداخته میشود.
بهرحال اساسیترین مشکل این است که عوامل تعیین کننده درآمدها بقدری بهم وابسته و درهم پیچیده میباشند که کمترتحلیل آماری توانسته سهم دقیق هریک ازمتغیرها را تخمین بزند.
1 برخی ازمتغیرهای ساختاری، مدل معادلات همزمان را چنان ساده میگیرد که اهمیت تأثیراین متغیرها درتوضیح تفاوت درآمدها زیرسؤال میرود. مثل نادیده گرفتن ویا کم انگاشتن توانایی فردی.
2 شاخصهای نماینده مورداستفاده دراین توابع بعنوان متغیرهای مدل بسیارکم هستند.
3 اتکاء بیش ازحد به آمارهای مقطعی. درحالیکه روند تغییرات متغیرها را میتوان با سری زمانی بهتر توضیح داد.
اما بهرحال باوجود نقاط ضعف توابع درآمدی، این توابع توانستهاند بعنوان یک ابزارمهم در تجزیه وتحلیل ارتباط بین درآمد و میزان تحصیلات، به پیشرفتهای قابل ملاحظهای نائل شوند.
روشهای محاسبه بازده خصوصی سرمایه انسانی:
1 روش هزینه فایده :
دراین روش ابتدا ارزش حال درآمدهای آتی حاصل ازآموزش را با ارزش حال هزینههای انجام شده برای آموزش مقایسه میکنند. اگرارزش حال درآمدها بیشتراز ارزش حال هزینهها شد فرد اقدام به هزینه جهت آموزش بیشترمیکند.[5]
مجموع درآمدها ازفرمول زیربدست میآید:
و مجموع هزینه ها نیز بشکل زیر:
دراین فرمولها r نرخ بازدهی (پولی) خصوصی آموزش، Ytدرآمدخالص حاصل شده درزمان t و Ct هزینه در زمان t می باشد.
2 روش توابع درآمدی (نرخ بازدهی آموزش):
این روش که ابتدا توسط مینسراستفاده شد به این صورت است که فرض میشود درآمد انتظاری فرد تابعی ازسرمایهگذاری درآموزش است. اگردرآمد فرد تابع تولید شخصی او باشد، تولید شخصی تابعی از تحصیلات کسب شده، تجربه کاری و سایرمتغیرهای مرتبط با درآمد است.
مینسر تابعی تشکیل داد که به آن تابع درآمدی گفته میشود و درواقع توابع درآمدی یک ابزار ساده وانعطافپذیر برای تحلیل سرمایهگذاری درآموزش است.
شولتز، دنیسون و گریلیچز تئوری سرمایه انسانی را دربهرهوری و رشد اقتصادی بکار بردند. ژاکوب مینسر وگری بکر و پیروانش یک تئوری عمومی ساختند و برارتباط بین سرمایه انسانی و درآمد نیروی کار تمرکز کردند.
مینسر و بکرطی بیست سال، هزینه های قابل ملاحظه سرمایهگذاری برفرد را معلوم کردند، سرمایهگذاری مدرسهای و بعدازمدرسهای را تحلیل کردند و قوانین بهینه یابی انتخاب اینچنین سرمایهگذاری را فرمولبندی کرده وارتباط بین دستمزد و شقوق متفاوت سن، شغل و آموزش را تخمین زدند.
دردهه 1970، افزایش توجه محققان واقتصاددانان به تحلیل ارتباط بین توزیع درآمد و سرمایه انسانی کارهای با ارزشی بوجود آورد که ازجمله آنان: گریلیچز و ماسون (1972)، ولچ (1975)، بلاگ (1976) و روزن (1977) میباشند. این تئوری بوسیله مدرسه شیکاگو ( Chicago. School) ( توسعه یافت که متفاوت ازتئوریهای کلاسیک است. درواقع شرط اصلی (لازمه) رفتارمنطقی افراد، این تئوری است. سرمایهگذاری برروی انسان برطبق اینچنین فرضیاتی شکل میگیرد. نتیجه انتخاب عقلایی که بوسیله فرد و یا خانوادهاش انجام میگیرد با بهینه کردن درآمدهای آینده نهایی میشود.
این انتخاب (سرمایهگذاری برای آموزش) برپایه ارزشهای واقعی درآمدهای محتمل درآینده که با یک نرخ تنزیل شده است، انجام میگیرد.
روزن (1977) نشان داد که تئوری سرمایه انسانی جدید، توجه را ازحقوق به چرخه درآمدهای زندگی کاری انتقال میدهد. درواقع قلب تئوری درآمد دائمی، سرمایه انسانی است.
تحقیقات چهل سال گذشته برهزینههایی تمرکز داشته است که میتوانسته بربهرهوری فرد درآینده و نتیجتاً توانایی تولید (درآمد) تأثیرگذار باشد. این عوامل شامل: مهاجرت، بهداشت، مدرسه، جستجوی شغل، ارزیابی اطلاعات، سرمایهگذاری درپیش دبستانی، خانواده وجمعیت است.
بهرحال اکثرمقالات ونوشتههای منتشرشده براین مسئله تأکید دارد که آموزش کلید اصلی تعبیر و تفسیرسایراشکال اثرات سرمایهگذاری است. بلاگ (1976) اظهار داشت که نقطه اصلی تئوری سرمایه انسانی آموزش است، و علیرغم سایرموارد بیان شده، وابستگیاش غیرقابل تکذیب است. تحصیلات وتشکیل سرمایه انسانی ابزارسیاسی کنترل شده هستند و به همین دلیل قابل ملاحظه میباشند.
به این دلایل، اغلب و بطورناصحیح وغلط، تئوری سرمایه انسانی بعنوان مترادف سرمایهگذاری درآموزش مورداستفاده قرارگرفته است.
بیشترکارهای اخیربرتخمین تابع درآمدی تمرکزیافتهاند که به شکل زیرمیباشد:
دراینجا Y میتواند نرخ های دستمزد و یا درآمد باشد.
S : تحصیلات (معمولاً سالهای تحصیلی کامل شده)
A : متغیری است درارتباط با توانایی فرد که معمولاً غیرقابل مشاهده است
Z : مجموعهای ازمتغیرهایی که فرض میشود بردرآمد اثردارند و برای هرفرد متفاوت است
Ui: جزء اخلال یعنی عواملی که بردرآمد اثردارند اما مستقل از Z توزیع شدهاند.
i : نماینده برای یک فرد مشخص درنمونه
قبل از1960 درمیان اقتصاددانان تصور براین بود که تقاضا برای آموزش اجباری مانند تقاضا برای یک کالای مصرفی است، و به همین دلیل به ذوق و سلیقه ودرآمد خانوار و قیمت تحصیل (هزینه شهریه) بستگی دارد.
مطالعات بکر (1962)، هانوک (1967) و هانسن (1963) با این تحلیل شروع شد که تحصیلات یک نوع سرمایهگذاری است و توابع درآمدی بصورت آماری وکاربردی بعنوان تخمینی ازنرخ بازدهی آموزش توسط روزن (1977) بکارگرفته شد.