دین مبین اسلام پس از ظهور در شبه جزیره عربستان ونشو ونما در سایر بلاد ، در مسیر هدایت انسانها و بنیان گذاردن تمدن مهم از آرا ء وافکار دینی ، با موانع و مشکلات عدیده ای مواجه شده است .
اسلام در مقابله با این موانع وخطرات ، ساز وکارهای متفاوتی با توجه به نوع خطر وزمان ومکان اتخاذ نموده است .
یکی از مهمترین سازوکارها ، تربیت شخصیتهایی است که تعالیم الهی را به خوبی فهمیده وبا توجه به الگوها وآموزهای دینی به دفاع از حریم مقدس آن بپردازند .
مجاهدت این شخصیت ها وتلاش فکری واجتهادی ، افکار وآثار و کردار آنها به نوبه خود به غنای هر چه بیشتر این دین ، چه در مرحله اندیشه وچه در سطح عمل کمک کرده است .
اساسا مکانیزم ایجاد رویه ،الگو وبرنامه عقلایی در پیش پای نسلهای آینده درباره چگونگی حفاظت از ساحت دین می نهد .
در قرن نوزدهم با ظهور استعمار در سطح پیشرفته ورسیدن امواج جدی مدرنیته و مدرنیسم به مرزهای جهان اسلام وایران ، تهدیدات مضاعف گردید .
تهدیدی که مسبوق به سابقه نبود والگوی مبارزه ای نیز از گذشتگان به نسل آن عصر به یادگار نبود .
اگر قبلا مردم ونخبگان دینی در تضاد با استبداد وحکام جور بودند ، آن روز استعمار نیز به عنوان پدیده ای پیچیده وفریبکار ، دغدغه خاطر آنها شد .استعمار همراه با اندیشه ها ومظاهر عملی مدرن بود که محصولاتی از قبیل غرب زدگی ، خود با ختگی فکری وفرهنگی ویا سئوالات جدی علمی ومعرفتی را به ارمغان آورد .
صاحبان اندیشه وفعالان سیاسی ومذهبی دنیای اسلام عکس العمل متفاوتی در مقابل این پدیده نشان دادند .
از جمله اینکه عده ای درپی ایجاد پلی بین غرب و بلاد اسلامی بودند .
اینها غرب را به به کلی نفی نمی کردند و از طرف دیگر مظاهر منفی فرهنگی وتمدن آن را نمی پذیرفتند .
آنها نظام فکری را عرضه می کردند که هم دقایق مدرنیته در آن بگنجد و هم دقایق مکتب اسلام .
جریان دوم در نسبت با غرب مدام در داشته های خود تردید کردند ودر صدد جستجوی حقیقت در ماورای مرزها برآمد .
آنها هیچگونه اعتقادی به توانایی آموزه های اسلامی در قبال اندیشه غرب نداشته واین نسخه را برای خویش وهموطنان می پیچند که از سرتاپا باید غربی شد .
جریانی دیگر که از آن به اسلام گریان یا احیاگران دینی تعبیر می شود ، توانای فکر دینی در حل مشکلات ، رد شبهات واداره اجتماع را باور داشته اند .
آنها بازگشت به اسلام اصیل را حلال تمام مشکلات ومعضلات عصر حاضر دانسته ومی دانند ومعتقدند اسلام هیچ گونه نیاز معرفتی به مدرنیسم ولیبرالیسم ندارد ومدرنیته فقط سئوال زا است نه معرفت زا (1) در اوج قله این مسلک در عصر فعلی حضرت امام (ره) قرار دارد وشهید مطهری از تغذیه کننده گان این اردوگاه است در این جا سعی داریم ابعاد وزوایای نسبتا پنهان روش شناختی وروش فکری وشخصیتی این متفکر را فراتر از ورود به مباحث فلسفی ویا روشی کلیشه ای مورد مدلقه قرار دهیم .
هر چند بیان کردن وبویژه مکتوب نمودن این مقولات بسیار سخت است اما توجه به آنها از نیاز های جدی اثر حاضر به شمار رفته ومارا به سوی جهتی عقلایی در مسیر سیاست پردازی رهنمون می سازد .
استاد از متفکرین برجسته ای است که با مجاهدت وتلاشی کم نظیر در شناخت اسلام اصیل و درک خطرات آرا وافکار غیر دینی ، خدمات قرین موفقیتی به خواص وعوام ومذهب نشیع نمود .
وی در زمانی می زیست که تاریخ شوخی های زشتی با فرهنگ این مرز وبوم می کرد .
حیات وی مصادف با ظهور ایدولوژی های چپ وراست بود.
ایندو با پروراندن افراد ماتر یالیست وروشنفکران غرب زده ، جوانان را هدف قرار دادند .
آموزه های ماتر یالیستی به طرز عجیب وفریبنده ای با حمایت بلوک شرق سعی در منزوی کردن اسلام گرایی داشت .
با این وضعیت کسی مثل مطهری احساس می کند که کلیت ایدولوژی اسلامی در خطر است وباید ایدولوژی اسلامی را بنویسد.(2) وی اسلام را هدف می دانست نه وسیله بنابراین تلاش داشت همه افکار را با اسلام بسنجد .
متفکرین اولیه اسلامی ، اسلام را با غرب توضیح می دادند در حالی که می بایست این کار را بر عکس انجام می دادند .
یعنی مدرنیته ومدرنیسم را با اسلام توضیح دهند.(2) مطهری با زیرکی وعمق اندیشه ، بین بیان دین به زبان معاصر که بادرک معاصر مناسبت داشته باشد و ترجمه دین به زبان تجدد تفاوت قایل بود .
ایشان توانایی اسلام در اداره اجتماع را باور داشت .
می توان گفت آفت عدم اعتماد به اسلام واعتماد به نفس ، بزرگترین سد راه نهفته های اسلامی بوده وهست .
این مشکل اساسی پیشروی انقلاب اسلامی به شمار می رود استاد ، با آسیب شناسی دینی واجتماعی ، درک صحیح از زمان ، نگرش منتقدانه به حال وپیش بیبی آینده ، در پی حل مشکلات بر آمد .
در میدان کار زار از نقد سخت وشجاعانه تحجر و جمود فکری نیز غاض نشده وبا شجاعتی تمام وبا پیبندی به تقوای ستیز به مقابله با تقوای گریز پرداخت .
مطلب بسیار مهمی که نباید به خاطر قضاوتهای شتابزده وسطحی از آن غافل شد ، این است که استاد قبل ازآنکه به روشنگری بپردازد ، خود به مرحله روشنفکری ( این اصطلاح با تسامع به کار می رود ) رسیده بود .
به تعبیری وی به علم نه صرفا به خاطر استفاده دیگران ، بلکه اصالتا ارزش قایل بود .
امام صادق (ع) می فرماید : طالبان علم سه دسته اند ، ایشان وصفتشان را بشناسد .
دسته ای دانش رابرای نادانی وستیزه جویند .
دسته ای برای بلندی جستن وفریفتن جویند و گروهی برای فهمیدن وخرد ورزیدن ( فقه وعقل ) ، برای گروه سوم علم ، مطلوب با لذات است نه وسیله ای برای غرایز دیگر .
امام صادق (ع) می فرماید که علم واقعی آن است که انسان برای فقه و عقل دنبال آن رود .(4) بلاشک استاد شهید جزو گروه سوم است . ماکس وبر می گوید : عالم به ما می گوید که فقط به اعتبار خود علم است که به علم می پردازد ونه صرفا به این واسطه که دیگران بتوانند ازآن بهره های کاسبکارانه یافنی بگیرند یا اینکه انسانها بتوانند بهتر تغذیه کنند ، بهتر بپوشند ، تنویر شوند وخود را هدایت کنند (5)استاد ، علم را که اصالتا برای آن ارزش قایل بود ، در مسیری جهت دار برای هدایت دیگران به کار گرفت .
مگر نه این است که علم هم وظیفه ای دارد ؟ وبر می گوید : وظیفه علم روشنگری است (6) موضوعات انتخابی استاد شهید برای قلم زدن وسخن گفتن با توجه به ارزشها وباید ونباید های مذهبی ، سیاسی ، اجتماعی وفرهنگی بود .
لکن بعد از انتخاب موضوع و ورود در آن به تمام معنا علمی وبی طرفانه قضاوت کرده است و همین ویژه گی از وی منتقدی منصف ومبتکری تا ثیر گذار ساخته است .
استاد در این باره می نویسد : این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته ، مقاله یا کتاب نوشته ام تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام ، حل مشکلات وپاسخگویی به سئولاتی است که در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است (7)چه بسا فلاسفه ومتفکرین که به دلیل مجهز نبودن به جامعه شناسی و روان شناسی ، راه های نشر افکار خویش را بلد نیستند ویا با وجود درک مقتضیات با یک رفتار ناسینجیده وپرخاش نابجا تمام زحمات خویش را بر باد می دهند .
اما مطهری هم سخت افزارهای تفکر دینی را می فهمد و هم به بستر های نشو ونمای آن تسلط دارد .
عدم رعایت این استاندارها یکی از موانع توسعه یافتگی ماست .
اینچنین موضوعاتی بهتر است در قالب گپ وگفتگوی دانشجویی مورد امعان نظر قرار گیرند چرا که به سختی نوشتن می پذیرند .
مرحوم شریعتی در کتاب نیایش می نویسد : خدایا مرا به ابتذال آرامش مکشان .
اما نکته بسیار ظریفی در اینجا وجود دارد که دکتر شریعتی بدلیل عدم وقوف و رعایت آن هم به خود و هم جامعه علمی و توسعه فکری دانشجویان لطمه زده است.
آن اینست که دردمند بودن به تنهایی کافی نیست و بلکه مضر هم است.
مطهری با دغدغه زیسته است و ارزش داشتن دغدغه ذهنی و دردمند بودن بر هیچکس پوشیده نیست.
عالم علوم انسانی اگر بدور از درد درونی باشد، اساساً عالم نیست.
اما ایشان علاوه بر رهیدن از آرامشهای مبتذل در دام اضطرابهای کاذب و عجولانه نیز گرفتار نشد و تنها اینچنین شخصیتهای میتوانند تمدن بسازند.ایشان دارای روحی بزرگ و شخصیتی درهم تنیده بود.
احاطه اش بر مبانی فقهی و فلسفی دین، اورا از شتابزدگی و دلبستگیهای سست مصون می داشت.
به تعبیری استاد علم خود را هم خوب مدیریت می نمود.(8) تقوا ، جامعیت علمی و جامع نگری استاد ، این توان را به وی داد که هدفی مقدس انتخاب کرده واز پس دفاع از آن به خوبی بر آید چرا که توان انتخاب ابزارهای نیل به اهداف عالی را نیز داشت