امام تازه به ایران آمده بودند و به همین دلیل در تمام ایام حکومت نظامی، شبها، جلوی رفت و آمدها گرفته میشد. شبها فقط صدای تیراندازیها شنیده میشد و مردمی که بر بامها شعار میدادند و به عناوین مختلف دولت میخواست جلوی رفت و آمدها و تجمّعات را بگیرد.
ملّت هم اعتنا به این مسائل نداشتند، تا روزی که اعلام شد از چهار بعدازظهر حکومت نظامی است و هیچ کس حق ندارد رفت و آمد، کند و باید تک تک بروند و بیایند و هیچ نوع تجمّعی نباید باشد، نوعاً مردم در تردید بودند، نمیدانستند، بروند منزل و بیرون نیایند یا بیرون بیایند.
خلاصه مردّد بودند و نمیدانستند تکلیفشان چیست؟ خبری پیگیری میشد که ظاهراً از طریق آیتالله طالقانی رسیده بود و محتوای آن این بود که احتمال دارد کشتار عظیمی پیش بیاید.
در روزهای نزدیک به «22 بهمن» دوستان موفّق شده بودند یک تلویزیون مدار بسته که شعاع شهر تهران را احاطه میکرد و زیر پوشش میگرفت، نصب کنند.
تلویزیون روشن بود و یک مرتبه دیدیم که تلویزیون با یک وضع فوقالعادهای خبر داد: «توجّه، توجّه الآن دستور کتبی حضرت امام دربارۀ حکومت نظامی دولت بختیاری به نظر مردم میرسد»، یک مرتبه خطّ مبارک امام را دیدیم که دستور صادر کردند، همه به خیابانها بریزند و هیچ اعتنایی به حکومت نظامی نکنند.
مردم آمادگی عجیبی داشتند، به محض اینکه این خط را دیدیم، احساس کردیم که دیگر نشستن در خانه حرام است و باید بریزیم به کوچه و خیابان، من وقتی آمدم، دیدم، قبل از من مردم به کوچهها و خیابانها ریختهاند، جمعیّت دنبال یک روحانی میگشتند که جلو بیفتد و تظاهرات را راه بیندازد، ما رفتیم و جمعیّت را جمع کردیم و مردم شروع کردند به شعار دادن در خیابانها.
دستور امام صد در صد معجزهآسا بود. آن روز ما خیلی نمیفهمیدیم قضیه چیست، بعدها متوجّه شدیم که آن روزها توطئهای در دستور کار بود تا مردم را به خانهها بکشند و بعد همان شب ترتیبی داده بودند که به اقامتگاه امام حمله کنند و آنجا را بمباران نمایند، بعد مراکز حسّاس دیگر را مورد حمله قرار دهند؛ بنا بود که همان شب حدود ششصد نفر از سران قوم را بگیرند و اعدام نمایند و اگر حقاً دستور امام نبود، قضیه عوض میشد به نفع خواستههای حکومت، بعد هم امام خودشان فرمودند: «این چیزی بود که خدا به ذهن ما انداخت.»