شیخ فضلالله نوری، (متولد ۱۲۵۹ ه.ق - فوت ۱۳ رجب ۱۳۲۷ه.ق. / ۳۱ ژوئیه ۱۹۰۹ م). پسر ملاعباس نوری مازندرانی معروف به شیخ فضلالله یا حاجی شیخ نوری از مجتهدان شیعه دوازده امامی و از منتقدین انقلاب مشروطه ایران بود[۱] که به علت انتقادهایش که بیشتر جنبه مذهبی داشت، به حمایت و همراهی از محمد علی شاه شهرت داشت. وی پس از خلع محمدعلی شاه از سلطنت، در میدان توپخانه به دست مشروطه خواهان ایرانی به دار آویخته شد.
زندگینامه
وی پس از تحصیل علوم دینی مقیم تهران گشت و در وقایع انقلاب مشروطه ایران[نیازمند منبع] به حمایت و همراهی از محمد علی شاه و به مخالفت با سید محمد طباطبائی و عبدالله بهبهانی -دو روحانی مشروطهخواه- برخاست . در مسأله بانک استقراضی روس، شیخ فضلالله نوری مدرسه و گورستان را به بهای هفتصد و پنجاه تومان به مستشارالدوله فروخت و به بانک واگذار کرد[نیازمند منبع]. شیخ فضلالله همچنین علمای مشروطهخواه نجف، از جمله آخوند خراسانی و آیتالله عبدالله لاهیجی را تکفیر کرد.[نیازمند منبع] فضلالله نوری الگوهایی ارائه داد که به مشروعه مشهور شد. او نوشتن هرگونه قانون و واداشتن شهروندان به پیروی از قانونی که در شرع آورده نشدهاست را نادرست میدانست و با برقراری مجلس انتخابی و نیز مسأله تقسیم قوا مخالفت میورزید.[نیازمند منبع] او مشروطه را «فتنه» میخواند و قانون اساسی را «دستور ملعون» و «ضلالتنامه» (رساله حرمت مشروطه، ترکمان، ص 107) مینامید. در مقابل یکی از مواد آن که «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساویالحقوق خواهند بود» به طور مشخص مخالفت کرد و گفت «محال است با اسلام حکم مساوات». تقسیم قوا به سه قوه را «بدعت و ضلالت محض» خواند.[نیازمند منبع] از جمله نظریات شیخ فضلالله نوری حضور هیئتی از مجتهدین واجد شرایط برای مراقبت بر مجلس شورا بود. این چند نفر هیئت مستقل از مجلس و موازی نهاد مجلس بود. پس از فتح تهران، شیخ فضلالله نوری گرفتار شد و به حکم شیخ ابراهیم زنجانی در ۱۳ رجب ۱۳۲۷ هجری قمری برابر با ۹ مرداد ۱۲۸۸ در میدان توپخانه به دار کشیده و در قم دفن شد.
عقاید سیاسی
شیخ فضلالله نوری بر چوبه دار
زمانی که شیخ فضلالله نوری استبداد محمدعلی شاه را با عنوان حکومت مشروعه توجیه شرعی میکرد، رهبر دینی نهضت مشروطه آخوند خراسانی به وی یادآوری کرد که اگر چه در زمان غیبت، حکومت مشروعه (حکومت اسلامی) ممتنع است، اما تنها حکومت مشروع حکومت مبتنی بر عدالت است که قدرت سیاسی مقید و محدود به قانون و تحت نظارت نمایندگان مردم باشد. (محسن کدیور، دوشنبه، ۸ تیر ۱۳۸۸)[نیازمند منبع]
او از مخالفین احداث مدرسه دخترانه بود. از مهمترین تألیفات او کتاب تذکره الغافل و ارشاد الجاهل، صحیفه مهدویه و نیز رساله حرمت مشروطه است.
پس از پیروزی انقلاب ۵۷ در ایران ، نظام جمهوری اسلامی ایران از وی به عنوان «شهید شیخ فضلالله نوری» یاد میکند و بزرگراهی در شهر تهران را نیز به نام وی نامگذاری کردهاست. در جمهوری اسلامی ایران، نهاد نظارت استصوابی شورای نگهبان بر پایه نظر شیخ فضلالله نوری پیشبینی شد.
عقاید وی درباره مدرسه به سبک جدید
شیخ فضلالله نوری در جلسهای به ناظمالاسلام کرمانی درباره مدارس جدید میگوید: «ناظم الاسلام، تو را به حقیقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟» [۲]
شیخ فضل الله نوری «اباحه مسکرات و اشاعه فاحشه خانه ها و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان و صرف وجوه روضه خوانی و وجوه زیارات مشاهد مقدسه در ایجاد کارخانجات و تسویه طرق و شوارع...» را خلاف شرع میداند.[۳]
خانواده
دو تن از نوههای شیخ فضلالله نوری پس از انقلاب سال ۵۷ در ایران کشته و زندانی شدند.
دکتر منوچهر آزمون
دکتر نورالدین کیانوری
دکتر سید حسین نصر (نوادهٔ دختری)
رساله حرمت مشروطه
در مورد رساله حرمت مشروطه، تردیدی نیست که این رساله توسط شیخ فضل الله نوری نگارش شده است امّا در مورد رساله «تذکره الغافل و ارشاد الجاهل» محل بحث است که آیا این رساله از آن شیخ فضل الله است یا از عبدالحیّ نوری است. این کتاب زمانی نوشته شد که شیخ مخالف مشروطه بود. در این کتاب آمده است: «چرا مساعدات جدی اولیه حجه الاسلام به مخالفت با مشروطیت و مهاجرت به حضرت عبد العظیم پیوست؟ آیا این مخالفت موجب شرعی داشت و به این سبب بود که مشروطه را با قوانین شریعت آسمانی مخالف یافتند؟ اگر علت مخالفت با مشروطیت موجب شرعی نداشت، پس به چه دلیل با آن مخالفت کردید؟» این خلاصه سوءال از شیخ است.
شیخ در پاسخ در رساله حرمت مشروطه می گوید: زیادی بصیرت و دانستن عموم مسلمین، حکم و فتوا را در این قضیّه حادثه به وجه اقتصار اظهار می دارد که منشأ فتنه، فِرق جدیده و طبیعی مشرب ها بودند که از همسایه ها اکتساب نمودند و به صورت بسیار خوشی اظهار داشتند که قهراً هر کس فریفته این عنوان وطالب این مقصد باشد مجذوب آن خواهد شد. به این سبب که در طلب عدل برآمدند و کلمه طیبه «العدل» را هر کس استماع نمود بی اختیار در پی تحصیل آن کوشید و به اندازه وسعت به بذل مال و جان خودداری نکرد. من جمله خود داعی هم اقدام به این امر نموده و متحمّل زحمات سفر و حضر شدم و اصحاب هم مساعدت نمودند.
وقتی که شروع به اجرای این مقصد شد دیدیم دسته ای از مردم که همه وقت مَرمِیّ به بعضی از انحراف بودند وارد برکار شدند. کم کم کلمات موهمه از اینها شنیده شد که حمل بر صحت می شد. تا اینکه یک درجه پرده از آن برداشتند و بنای انتخاب وکلاء و مبعوثین با اعتماد بر اکثریت آراء گذاردند، باز هم اغماض شد. که اینها برای انتظام امور و بسط عدالت است. تا رفته رفته، بنای نظامنامه و قانون نویسی شد. گاهی با بعضی مذاکره می شد که این دستگاه چه معنا دارد؟ چنین می نماید که جعل بدعتی و احداث ضلالتی می خواهند بکنند و الاّ وکالت چه معنا دارد؟ موکّل کیست؟ و موکّل فیه چیست؟ اگر مطالب امور عرفیه است، این ترتیبات دینیّه لازم نیست و اگر مقصد امور شرعیه عامه است، این امر راجع به ولایت است نه وکالت. و ولایت در زمان غیبت امام زمان(عج) با فقهای مجتهدین است نه فلان بقال و بزّاز. و اعتبار به اکثریت آراء در مذهب امامیّه غلط است. قانون نویسی چه معنا دارد؟ قانون ما مسلمانان همان اسلام است که بحمدالله تعالی، طبقه بعد طبقه روات اخبار و محدّثین و مجتهدین متحمّل حفظ و ترتیب آن شدند و حال هم حفظه آن بحمد الله تعالی بسیارند...
با مساعدت جمعی ماده نظارت مجتهدین درهر عصر، برای تمییز آراء هیئت مشتمل اظهار شد. و چون نتوانستند ظاهراً رد کنند قبول کردند و فصلی با زحمات زیاد با توافق همه نوشته شد. بعد از تثبیت به اینکه رجوعی نشود علی حدّه به طبع رسانده و به همه ولایات انتشار داده شد. چون این را دیدند و فهمیدند که با این ترتیب اگر بدون تغییر واقع شود فی المره از مقاصد فاسده خود محرومند؛ کردند، آنچه کردند و دیدم آنچه دیدم، و کشیدم آنچه کشیدم و متعقب به ناحیه زاویه مقدّسه شدم و در ظرف 90 روز تمام، با جمعی کثیر از مجتهدین واساطین و فقهاء آنچه گفتنی و نوشتنی بود، گفته شد و نوشته شد و به همه رسانده شد تا عاقبت آن ورقه التزام به احکام اسلام و عدم تخطّی از آن را دادند و داعی و علمای اعلام مراجعت کردیم.
بعد تفریق و انکشاف ملحمه جَو را صافی و عرصه را خالی دیدند. قانون ملعون را بعد از تصحیح، تحریف و آن ماده نظارت را به امضای بعضی از خوارج نهروان تصرف نموده، بر وجهی که بالمرّه فائده مقصوده از آن را ببرند و صورتاً ساده لوحان تصدیق می کردند....