چکیده
در این مقاله به اشتغال زنان به عنوان مدیر در کشور پرداخته شده است. برخی اطلاعات آماری در این زمینه ارائه میشود و دو پرسش در خصوص اشتغال زنان در عرصه مدیریت مطرح میگردد و براساس پژوهشهای انجام شده به آنها پاسخ داده میشود. در پایان تعدادی راهکار برای فراهم آوردن زمینه اشتغال زنان در پست های مدیریتی ارائه میشود.
منبع : روزنامه همشهری، یکشنبه 27 شهریور 1384، سال سیزدهم، شماره 3803، صفحه 10. توضیح :
این مقاله در منبع مذکور با عنوان مدیریت زنان ارائه شده است که در اینجا با هدف اشاره دقیق به موضوع مقاله، عنوان مشخصتری برای آن در نظر گرفته شده است.
کلیدواژه : زنان؛ مدیریت؛ مدیران زن؛ زنان مدیر
-------------------------------------------------------------------------------
تاریخ جهان شاهد نقش بسیار عظیم و غیرقابل انکار زنان در حوادث گوناگون است. امروزه که مباحث توسعه کشورهای جهان مطرح میباشد، نقش زنان در این فرآیند به شدت مورد توجه قرار گرفته است. برگزاری جلسات، سمینارها و کنگرههای متعدد در خصوص جایگاه زنان و نقش آنان در توسعه حکایت از این موضوع حیاتی دارد.
با کمی دقت میتوان دریافت که برگزاری این گونه برنامهها نشان از موضوع نه چندان خوشایند دیگری نیز دارد و آن این است که تاکنون یا حداقل در سدههای اخیر نقش زنان به عنوان نیمی از جمعیت جهان در حال توسعه نادیده گرفته شده که این امر نشان از وجود تبعیضات و نابرابریهای جنسیتی در زمینههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره دارد. جامعه انسانی از عدم حضور واقعی زنان در عرصههای مختلف لطمات جبران ناپذیری دیده و بدین خاطر در دو دهه اخیر درصدد جبران این نقیصه بر آمده است.
برای رسیدن به تعادل، برابری و رفع تبعیضات و در نتیجه توسعه بهتر و کاملتر جامعه، نیاز به آن است که زنان بتوانند در فرآیند تصمیمگیری در سطوح مختلف جامعه شرکت نمایند. خوشبختانه در بسیاری از کشورها این تلاشها، موفقیتهای چشمگیری را در پی داشته است. از آن جمله میتوان به کشورهایی همچون نروژ، دانمارک و فنلاند اشاره نمود که بیش از ۴۰ درصد مناصب تصمیمگیری در اختیار زنان است. متأسفانه در بسیاری از کشورهای جهان سوم این مسأله چندان شایان توجه نیست و تنها تعداد محدودی از زنان در پستهای مدیریتی و مهم تصمیمگیری کشور قرار دارند. در ایران علیرغم آن که قانون اساسی کشور راه را برای تصدی اکثر مناصب تصمیمگیری برای زنان باز گذاشته با این وجود تنها ۸/۲ درصد مشاغل مدیریتی در کشور به زنان اختصاص یافته است.
ممکن است برای خواننده این سؤال پیش آید که به راستی چه ضرورتی به مدیریت زنان در بخشهای گوناگون جامعه وجود دارد؟
در پاسخ به این سؤال بایستی اذعان داشت که امروزه توانمند سازی زنان و مشارکت کامل آنان بر پایه برابری، در همه زمینهها از جمله در فرآیند تصمیمگیری و مدیریت جامعه یکی از پیش نیازهای توسعه پایدار میباشد که کشور ما سخت بدان نیازمند است. در جوامعی که هنوز تعادل مطلوب و قابل قبول و مشارکت عادلانه زن و مرد در فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی فراهم نشده و فرصت منصفانه بروز خلاقیت و استعداد انسانها برقرار نگردیده است و فرآیند توسعه آن گونه که انتظار داشتهاند موفق نبوده است. تداوم و شتاب توسعه هنگامی رخ خواهد داد که زن و مرد و دوشادوش یکدیگر مسئولیت توسعه را بر عهده بگیرند.
از سوی دیگر کسب مشاغل مدیریتی توسط زنان علاوه بر آن که زنان را در مقابله با تبعیضاتی چون معیارهای استخدامی نابرابر، دستمزدهای نابرابر، فرصتهای آموزشی حرفهای نابرابر، دسترسی نابرابر به منابع تولیدی و امکانات نابرابر در ارتقای شغلی تواناتر میکند، سبب بالا رفتن اعتماد به نفس، کسب یک هویت مستقل و بهبود وضعیت و رشد اجتماعی آنان میشود که کل جامعه از آن منتفع خواهد شد.
علاوه بر این، رشد دختران و زنان تحصیل کرده دانشگاهی و پیشی گرفتن آنان از مردان جامعه در چند ساله اخیر نمود پیدا کرده است که لزوم بحث مدیریت زنان را بیش از پیش مطرح میسازد.
سؤال دیگر این است که چرا علیرغم آن که بستر قانونی این موضوع وجود دارد، به عنوان کشوری در حال توسعه نیازمند فعال شدن زنان جامعه هستیم و همه مسئولان نظام بر اهمیت این موضوع اذعان دارند اما در موضوع مدیریت زنان پایین ترین نرخها را داریم.
پاسخ این سؤال را میتوان در معدود تحقیقاتی یافت که در این زمینه در کشور صورت گرفته است. در تحقیقی که در سال ۱۳۸۱ در مورد علل عدم دستیابی زنان به پستهای مدیریتی در بین کارکنان و مدیران چند سازمان به انجام رسیده نشان میدهد که اگر چه مدیران و کارکنان مورد پرسش و کارایی و قابلیت زنان در عرصههای مدیریتی و پستهای بالای سازمانی واقفند اما تنها ۶ درصد از کارکنان مرد و پست مدیریت را برای زنان مناسب میدانند. ۳۰ درصد کارمندان مرد از این که مافوقشان زن باشد احساس خوشایندی ندارند. اگر چه همه مدیران مورد پرسش بر این باور بودند که زنان شایستگی لازم برای تصدی پستهای بالای سازمانی را دارند اما بیش از ۸۰ درصد آنان مدیریت را کاری مردانه میدانند و بیش از ۵۰ درصد معتقدند که مردان در کارهای مدیریتی موفقتر از زنانند و خلاقیت بیشتری از خود نشان میدهند. در مجموع نتایج این پژوهش نشان داد که عواملی همچون
مسئولیت ها و محدودیت های خانوادگی
تجربه کمتر زنان نسبت به مردان در این عرصه
فراهم نبودن شرایط لازم در جامعه، همچون نبود زنان در پستهایی چون وزارت و غیره
وجود برخی ویژگیهای جنسیتی زنان
عدم تمکین کارکنان از مافوق خانم
اعتماد پایین تر زنان نسبت به مردان در این عرصه از نظر جمعیت نمونه
به عنوان مهمترین عوامل عدم به کارگیری زنان در پست مدیریتی برشمرده شده است.
به طور کلی ماحصل این تحقیق این بود که اگر چه بسیاری از تصمیمگیران و افراد جامعه به قابلیت و توان زنان جامعه در عرصه مدیریتی واقفند اما به دلیل حاکم بودن «نگرش جنسیتی» در سازمانها و ادارات مورد مطالعه، حتی در شرایط تخصصی برابر، برتری از آن مردان است.
البته گفتنی است که حدود ۱۰درصد کارکنان زن مورد مطالعه نیز مدیریت را مردانه تلقی میکنند و حدود ۱۸ درصد بر این باورند که زنان جامعه اعتماد و ریشه لازم جهت تصدی پستهای بالای سازمان را ندارند.