استعمار واستلای بیگانگان رامهمترین سّد راه اتحّاد جهان اسلام مى دانست واز رژیم هاى استبدادى ودست نشانده، متحجران وظاهر گرایان, غربزدگان و عالمان دربارى به عنوان ایادى استعمار یاد مى کرد.
آنچه که براى جامعه اسلامى درد آور بود، حاکمیت انسانهاى مستبد و خود رأى بود. گفتار آنان، در هر شرایطى، چه در حال غضب و چه خوشى، حکم قانون را داشت.مردمان، وظیفهاى جز اطاعت بى چون و چرا نداشتند. سیّد جمال، عامل اساسى این شوم بختى را در دو حادثه بزرگ که در جهان اسلام رخ داد و مسلمانان گرفتار آن شدند، مىداند:یکى حمله بنیان بر افکن و ویرانى آفرین مغولها و دیگرى، تهاجم خانمانسوز اروپاییان.ایشان بر این نظرند که این دو حادثه بزرگ شیرازه امت اسلامى را از هم گسیخت و زمینه را براى حکام نا اهل و بد کنش آماده کرد:« در اثر این دو حادثه مهم، حکومتهاى گوناگون در میان مسلمانان پدید آمد، امور به دست نا اهلش افتاد. کسانى که از سیاست اطلاعى نداشتند، امر حکومت را قبضه کردند. این بود که امرا و حکام آنان در اخلاق و طبیعت، به منزله میکروبهاى فساد و تباهى بودند و طبعاً این قبیل حکام و امرا، خود وسیله جلب مشقات و بلاها براى جامعه مسلمین شدند. در نتیجه، ناتوانى بر آنان مستولى گردید و مفاسد اخلاقى و اجتماعى پدید آمد. »[1][1]
سیّد جمال الدین، از زبونى و ذلت زمامداران ممالک اسلامى شرمنده و در رنج بود.مىگفت:« ترس از بیگانگان بر وجود آنان مستولى شده و یأس، بیش از امید، بر روح آنان غلبه کرده است. »[2][2] برخى از حکام بلاد اسلامى، چنان وابسته شده بودند که کارهاى سیاسى، انتظامى و دفترى خود را به بیگانگان وا مىگذاردند. کارهاى سرّى کشور و حتى حمایت از جان و خانواده حکّام را بیگانگان انجام مىدادند.[3][3] سیّد جمال الدین، این درد را با تمام وجود حس کرده بود و خطاب به زمامداران اسلامى چنینن مىگوید:« اى زمامداران بزرگ! چه شده شما را با بیگانگان. شما آنان را دوست دارید، امّا آنان شما را دوست ندارند. نیت و غرض آنها را دریافتهاید و شکى در آن باقى نمانده است. اگر به شما و ملت شما بدى برسد، غمگین نمىشوید و اگر براى شما خوبى نصیب گردد، خرسند نمىگردند».[4][4]
سیّد، در تاثیر استعمار در سقوط وتلاش دولتهاى مستقل ومقتدردر تاریخ مى نویسد: «دولتهاى مقتدر سقوط نکردند واز بین نرفتند، مگر با دخول بیگانگان به آن کشورها وگماردن آنهابر کارهاى مهّم مملکتى، زیرا در تاریخ همه دولتهاى منقرض شده آثارى از دخالت بیگانگان به چشم مى خورد.»[5][5]
سیدجمالالدین با اظهار درد و تأسف وضع فلاکتبار مسلمانان آنروز را چنین بیان مىکند:«من براى گذشتگان مسلمین گریه مىکنم و به خاطر متقدمین نوحه سرایى مىکنم، کجا هستید شما اى مردان رحمت و صاحبان تعصب و شفقت؟ کجا هستید اى مردان مظاهر مروت و انصاف، اى نیرومندان بزرگ؟ کجا هستید اى فرزندان نجابت و بزرگى و اى حامیان مظلومان در مواقع سختى وشدت؟ کجا هستید اى بهترین امت که براى عبرت جهانیان پدیدآمدید تا مردم را به نیکى و احسان امر کنید و آنها را از زشتىها بازدارید؟ کجا هستید اى بزرگان با اصل ونسب که براى اجراى عدالت تلاش مىکردید و انصاف را رعایت مىنمودید، از روى حکمت و دانش حرف مى زدید؟ کجا هستید اى بنیانگذاران امت نیکو؟ آیا از روزنه گورهاى خود به کارهاى فرزندان خود که بعد از شما کردهاند نگاه نمىکنید؟ به آن بلاهایى که فرزندان و همدینان شما گرفتار شدهاند نظاره نمىکنید؟ نمى بینید که از سنّت شما منحرف شدهاند، از راه شما بیرون آمدند؟ درنتیجه، راه راست شما را گم کردند به چندین فرقه و شعب تقسیم شدند تا اینکه ضعف و سستى طورى آنها را فراگرفته که دلها از تأسف به حال آنان آب مىشود، جگرها از غم و اندوه آنان مى سوزد، شکار بیگانگان شدهاند».[6][6]
سید جمالدین همیشه سعی می گرد تا کشورهاى اسلامى را از زیر یوغ وسلطه اروپاییان و استعمار بیگانگان نجات دهد ومسلمانان را به همبستگی وحدت دعوت کند تاهمه در زیر سایه قرآن ویک حکومت که بر اساس حکم قرآن برآن حاکم با شد به وجود آورد .سیّد به خوبى مى دانست که درمر حله نخست باید هویت استعمارگران را بشناسد و به مردم ابلاغ کند از این روى، وى همه تلاش وتوان خود رادر راه شناساندن چهره واقعى استعمارگران و ترفندهاى آنان به مسلمانان به کار گرفت. استعمارگران در لباس فرشته وباداعیه نجات وآبادانى به سرزمینهاى اسلامى وارد شد ولطمات سنگینى رابر پیکر حیات اجتماعى ومعنوى مسلمانان وارد آورد.به طورى که بسیارى از ریشه هاى دینى, سیاسى واقتصادى مسلمانان راقطع کرد. روز به روز بر نفوذ استعمار، در کشورهاى اسلامى افزوده مى شد.سیّد در چنین موقعیتى فریاد بر آورد: «یا للمصیبه!یا للرزیه! این چه حالت است؟ این چه فلاکت است. مصر وسودان وشبه جزیره برزگ هندوستان را که قسمت بزرگى را ممالک اسلامى است, انگلستان تصرف کرده. مراکش، تونس والجزائر را فرانسه تصاحب نموده.جاوه وجزائر بحر محیط راهلند مالک الرقاب گشته. ترکستان غربى وبلاد وسیعه ماوراء النهّر وقفقاز وداغستان راروس به حیطه تخیر آورده. ترکستان شرقى راچین متصرف شده واز ممالک اسلامى جز معدودى بر حالت استقلال نمانده اینها نیز در خوف وخطر عظیم اند.»[7][7]
سید جمال مبارزه گسترده با استعمار گران را ازاصلى ترین ومهمترین تکالیف مسلمانان جهان مى دانست وبراى مبارزه با استعمار تلاش وسیع وهمه جانبه اى را آغاز کرد. دعوت به جهاد، تقویت بنیه علمى وفنى مسلمانان، تبیین چهره حقیقى اسلام،تشدید رقابتهاى دول استعمارگر، استمداد از عالمان دینى، مبارزه با غربزدگان وملاقات با رجال سیاسى ومذهبى جهان اسلام وطرح اتحاد جهان اسلام، در رأس برنامه هاى وى بود.[8][8]
باهجوم گسترده استعمار گران به کشورهاى اسلامى سید تنها راه چاره را اتحّاد وهمبستگى جهان اسلام در برابر استعمار گران دانست ودر این راه، به تلاش وکوشش بر خاست:«فالشرق الشّرق،فخصصت جهاز دماغى لتشخیص دائه، وتحرّى دوائه، فوجدت أقتل ادوائه داء انقسام اهله، وتشتت آرائهم، واختلافهم على الاتحاد، واتحادهم على الاختلاف، فعملت على توحید کلمتهم وتنبیههم الخطر الغربى المحدق بهم.» [9][9]سازمان مغز واندیشه خود رابه تشخیص درد اصلى شرق وجستجوى درمان آن اختصاص دادم. دریافتم که کشنده ترین درد شرق، جدایى افراد آن از یکدیگر وپراکندگى اندیشه هاى آنان واختلافشان بر سر اتحاد و اتحادشان در اختلاف است. پس در راه وحدت عقیده وبیدار کردن آنان نیست به خطر غربى که ایشان رافراگرفته دست به عمل زدم.
بیتردید باید گفت که سرزمین دلاور پرور ایران در تمامی دوران حیات خود، رهبری به این عظمت که هم بتواند با تسخیر قلوب مردم، مهم ترین تحول معنوی را در کشور ایجاد کند و هم با اقتدار، تمام کشور را در طوفان سهمگین توطئه، تجاوز و خیانت، به بهترین شکل راهبری و هدایت کند،به خود ندیده است. بر همین اساس،به نظر میرسد امروز در آستانه بیست و چهارمین سال پیروزی انقلاب اسلامی علیه اسلام و مسلمین از سوی دستگاه استکبار جهانی بیش از هر زمان دیگری نیازمند شناخت خطوط اصلی حرکت حضرت امام (ره) و مبانی فکری ایشان است. اصول و مبانیای که توجه به آنها میتواند انقلاب اسلامی را در صراط مستقیم حفظ نموده و آن را از آسیبها در امان بدارد.
حضرت امام (ره) در سراسر دوران مبارزه هرگز هدف خود را در از بین بردن استبداد داخلی و مبارزه با استعمار خارجی در کشور ایران محدود نکرده بود، بلکه آن چه در پی آن بود، حاکمیت اسلام در سراسر جهان و کوتاه کردن دست ابرقدرتها از همه کشورهای اسلامی بود. ایشان حرکت خود را در راستای قیام جهانی منجی موعود (عج) میدید و انقلاب اسلامی ایران را مقدمهای برای انقلاب عظیم مهدوی ارزیابی میکرد و از همین رو تشکیل حکومت اسلامی در ایران، هیچ گاه باعث نمیشد که ایشان از حرکت باز ایستد و سایر ملل اسلامی را به فراموشی بسپارد.
بررسی همه جانبه و دقیق اندیشه امام خمینی (ره) در زمینه رسالت بینالمللی انقلاب اسلامی، این نکته بسیار مهم را روشن میکند که ایشان با احاطه کامل بر ترفندهای استعمارگران و قدرتهای سلطهگر و با توجه به جهانبینی وسیع اسلامی، همواره تلاش کردند تفکر محدودیت قلمرو دین به زندگی خصوصی و فردی را که مبتنی بر «دین بیرسالت» است، منزوی کنند و اسلام را به عنوان دین اداره زندگی که دارای رسالت جهانی است، مطرح نمایند بر همین اساس، امام خمینی (ره) مسلمانان را به شناخت دقیق موانعی که بر سر راه رسالت بینالمللی انقلاب اسلامی قرار دارد فراخواندند و نفاق، التقاط، تحجر، ملی گرایی، تفکر جدایی دین از سیاست، راضی بودن به وضع موجود، وحشت از قدرت های استکباری و وابستگی حکام کشورهای اسلامی را به عنوان موانع داخلی معرفی کردند. علاوه بر اینها، توجه دادن به خطر مثلث صهیونیسم، سرمایهداری و کمونیسم به عنوان ریشههای فاسد نظام استکباری و خونین و ضرورت خشکاندن این مثلث برای رسیدن به نظمی که منطبق با منافع ملتها باشد، از محورهای مهم اندیشه امام خمینی (ره) در تبیین رسالت بینالمللی انقلاب اسلامی است. ایشان در پیامی تلاش برای گسترش اسلام راستین در جهان و مبارزه با سلطه جهانخواران را اقدامی در جهت زمینهسازی ظهور منجی و مصلح کل دانسته و میفرمایند: «ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی میشکنیم و با صدور انقلابمان، که در حقیقت صدور اسلام راستین و بیان احکام محمدی است، به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه میدهیم و به یاری راه را برای ظهور منجی و مصلح کل و امامت مطلقه حق امام زمان، ارواحنافدا، هموار میکنیم». (صحیفه نور، ج 16)