دیوان شمس یا دیوان کبیر شامل غزلیّات شورانگیزیست که از طبع فیّاض شاعر عارف و بلند پایهٔ قرن هفتم، مولانا جلال الدّین محمّد بلخی (رومی) تراویدهاست. (صفحهٔ اوّل غزلیّات شورانگیز شمس تبریزی) دیوان بلندنام غزلیّات شمس را دریایی دانستهاند لبریز از حرکت و هیجان که در زیر ظاهری زیبا و آرامشزا سرشار است از شور همیشگی حیات و تلاش تمامناشدنی زندگی. (صفحهٔ ۱۱ غزلیّات شور انگیز شمس تبریزی)
از آنجا که وی به خاطر ارادت به مرادش شمس تبریزی در بسیاری از غزلیاتش شمس تخلص کردهاست دیوان اشعارش را دیوان شمس مینامند.
نمونهای از غزلیات شمس
غزل شماره ۲۰۳۹، این غزل را مولانا در بستر بیماری خطاب به فرزند خویش سرودهاست.
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده
بر آب دیدهٔ ما، صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را، دارد دلی چو خارا
بکشد، کسش نگوید: تدبیر خونبها کن
بر شاه خوب رویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق، تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن
بس کن که بیخودم من، ور تو هنز فزایی
تاریخ بوعلی گو، تنبیه بوالعلا کن
در روایات
روزی اتابک ابی بکر بن سعد زنگی از سعدی میپرسید: «بهترین و عالیترین غزل زبان فارسی کدام است؟»، سعدی در جواب یکی از غزلهای جلال الدین محمد بلخی (مولوی) را میخواند که مطلعش این است[نیاز به ذکر منبع]:
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما بفلک میرویم عزم تماشا کراست