مقدمه :
خانواده واحدی است اجتماعی که از بدو خلقت انسان پدید آمده و در زمان های گوناگون ، اشکال مختلفی به خود گرفته است . هر چند که برای انسان امروز ، خانواده در شکل تک همسری به همراه یک یا چند فرزند ، یا به عبارتی خانوادۀ هسته ای ، پذیرفته شده است ، لیکن پیش از این و حتی در برخی جوامع موجود ، اشکال دیگری از خانواده وجود داشته و دارد که گاه از مفهوم آشنای خانواده در نزد ما فاصلۀ زیادی می گیرد . خانوادۀ گسترده ، که در آن علاوه بر پدر و مادر ، پدر بزرگ و مادر بزرگ و عموها و عمه ها همراه با خانوادۀ خود ، در یک مجموعه زندگی می کنند ، شکلی آشنا از خانواده است که هنوز در برخی از جوامع وجود دارد و برای مردم ما نیز صورتی شناخته شده از خانواده به شمار می آید .
تعدد زوجات یا چند زنی نیز مفهومی آشنا از خانواده است لیکن چند شوهری دربرهه هایی از تاریخ وجود داشته ، حتی در زمان حاضر در برخی از جوامع به چشم می خورد . مرداک در سال 1949 از مقایسۀ 565 جامعه به این نتیجه رسید که چند همسری( اعم از چند زنی و چند شوهری ) در 80 در صد آن ها مجاز بوده است . او خاطر نشان می سازد که چند شوهری تنها در چهار جامعه از 565 جامعه ، یعنی در کم تر از 1 در صد جوامع به شمار می آمده است . هموچنین نتیجه می گیرد که چند شوهری تنها در جوامعی وجود دارد که در فقر شدید به سر می برند و در آن ها کشتن نوزادان دختر رواج دارد .
همان سنتی که در جاهلیت قبل از اسلام رایج بوده و اتفاقاً چند شوهری نیز در کنار آن رواج داشته است ( مطهری ، 1357 ، ص 334 ) .
اشکال کمونی یا اشتراکی خانواده ، نه تنها در سوابق تاریخی ذکر شده است که برخی از انسان ها در قرون نوزدهم و بیستم نیز تلاشی برای احیا ی مجدد آن به عمل آوردند : ... در قرن نوزدهم متفکران متعددی این موضوع را مطرح کردند که زندگی خانوادگی باید با شکل های اشتراکی تر جایگزین شود . برخی از این اندیشه ها به مرحلۀ عمل در آمد که یکی از معروف ترین نمونه های آن اجتماع اونیدا در نیوانگلند آمریکا بود که در نیمۀ قرن نوزدهم به وجود آمد . این اجتماع بر پایۀ اعتقادات مذهبی جان ها مفری نویس استوار بود . همۀ مردان در این اجتماع ، با همۀ زنان پیمان ازدواج بسته بودند و همگی آن ها پدر و مادران فرزندان اجتماع در نظر گرفته می شدند . بعد از رفع مشکلات مختلف اولیه ، این گروه گسترش یافت و شمار آن به سیصد نفر رسید و پیش از آن که از هم بپاشد ، تقریباً سی سال دوام داشت . از آن زمان تا کنون ، کمون های فراوانی دیگر در بریتانیا و هم چنین بسیاری از کشورهای دیگر غربی بر پا گردیده اند . انواع بسیاری از گروه های اشتراکی در دهۀ 1960 تأسیس گردید ند که اغلب متضمن روابط آزاد جنسی در درون گروه و مسئولیت جمعی برای پرورش کودکان بود . تعداد کمی از آن ها هنوز وجود دارند .
مهم ترین نمونۀ کنونی زندگی خانوادگی اشتراکی نمونۀ کیبوتص اسرائیل است . بیش از 240 کیبوتص در اسرائیل وجود دارد که بر روی هم نزدیک به 100000 عضو دارد .( گیدنز ، 1381 ، ص 451 )
خانواده نه تنها به لحاظ شکل ، بلکه از لحاظ فرایند شکل گیری و انحلال نیز در مراحل مختلف و در جوامع گوناگون ، سر نوشت های متفاوتی داشته و دارد .
مداخلۀ خانوادۀ دختر و پسر یا عدم مداخلۀ آنان در ازدواج ، یکی از وجوه این تمایز است .
در جوامع جمع گرا اغلب خانواده های دختران و پسران نقش اصلی در ازدواج آنان بر عهده دارند، در حالی که در جوامع فرد گرا ، دختر و پسر در انتخاب همسر و تشکیل خانواده نقشی مهم تر از نقش خانوادۀ خود ایفا می کنند . در چنین به عنوان یک جامعۀ جمع گرا ، نه تنها خانواده در ازدواج فرزند خود صاحب نقش اساسی است ، بلکه علاوه بر آن ، کارفرمای دختر و پسر نیز در مورد ازدواج آنان باید نظر داده ، با اجازۀ او ازدواج انجام گیرد . این قانون تا سال 2003 جاری بوده و در این سال لغو شده است .
انحلال خانواده ، که رایج ترین شکل آن طلاق است نیز سر نوشتی متفاوت دارد . طلاق در بین کاتولیک ها ، در قرون متمادی حرام و غیر مجاز به شمار آمده است . در قرن بیستم ، فشارهای افکار عمومی ، بسیاری از دولت های کشورهای مسیحی را وادار به عقب نشینی از این موضع کرده و طلاق را به رسمیت شناخته اند . با این حال هستند کشورهایی که هنوز در آن ها طلاق غیر قانونی است . در ایرلند ، در رفراندومی که در سال 1986 بر گزار شد ، اکثر مردم علیه دادن اجازۀ طلاق رأی دادند ( گیدنز ، 1381 ، ص 437 ) و این در حالی است که در بسیاری از کشور های جهان بر سر افزایش سر سام آور طلاق است . در انگلستان در فاصلۀ سال های 1960 و 1970 میزان طلاق به طور ثابت هر سال 9 در صد افزایش یافت و طی آن دهه دو برابر شد .
در ایران نیز شاهد افزایش کمّی طلاق در سال های گذشته بوده ایم ، لکن این امر به معنای افزایش نسبی آن نیست به لحاظ نسبی می توان ادعا کرد در بین سال های 1365 و 1380 نه تنها طلاق افزایش نیافته که در برخی از سال ها نسبت به سال قبل خود کاهش نیز یافته است . شاخص قابل اعتماد در این زمینه به دست آوردن نسبت طلاق به ازدواج در هر سال است . چنان که در جدول زیر که از دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال کشور اخذ شده است ، مشاهده می شود ، در کل کشور در سال 1365 نسبت طلاق به ازدواج 39/10 در صد بوده است و در سال 1380 این نسبت به 4/9 در صد رسیده است . این در حالی است که در بین این دو سال فراز و فرود هایی را نیز شاهد بوده ایم . به طوری که پایین ترین نسبت طلاق به ازدواج در کل کشور ، در سال 1375 بوده و این حد کمینه در نقاط شهری در سال 1377 و در نقاط روستایی در سال 1379 ثبت شده است .
البته ذکر نکته لازم است که نسبت طلاق به ازدواج در استان تهران پیوسته بالاترین رقم را به خود اختصاص داده ، به طوری که در کل استان در سال 1380 این نسبت 1/17 در صد ، در نقاط شهری استان 4/17 در صد و در نقاط روستایی 5/11 در صد ثبت شده است. استان ایلام کم ترین رقم یعنی 3/3 در صد را به خود اختصاص داده است .
اینک با توجه به مفهوم گسترده ای که از خانواده در جهان وجود دارد و نیز اشکال گوناگون شکل گیری و انحلال آن ، سخن از روان شناسی خانواده به میان آوردن بسیار دشوار می نمایند . به محض این که سخن از خانواده گفته شود ، این سؤال به میان خواهد آمد که مقصود ما کدام خانواده است ؟
خانوادۀ تک همسری یا چند همسری ؟ خانوادۀ گسترده یا هسته ای ؟ خانوادۀ مادر تبار یا پدر تبار؟ خانوادۀ سست بنیاد یا سخت بنیاد ؟ خانواده در جوامع فرد گرا یا جمع گرا ؟ خانواده در جوامع شهری یا روستایی ؟ خانواده در تهران یا ایلام ؟ و سوال های دیگری که می تواند در ترسیم تصویری واحد از خانواده ، مؤثر باشد .
با این حال ما با در نظر گرفتن یک خانوادۀ هسته ای متوسط شهری مباحث مربوط به روان شناسی خانواده و نقش تربیتی آن را سامان خواهیم داد . مهمترین مرجع داوری ما دربارۀ چنین خانواده ای ، علاوه بر مواجهه با مسایلی که پدران و مادران در جلسات آموزش خانواده مطرح می کنند ، مطالب و مشکلاتی است که زنان و شوهران و فرزندان در مراجعه به مراکز مشاوره به دقت آن ها را شرح می دهند .
جو یا فضای روانی حاکم بر خانواده
در روان شناسی ، گرایش حاکم تأکید بر مطالعۀ فرد دارد . روان شناسی تلاشی است در جهت شناخت رفتارهای افراد . از سوی دیگر جامعه شناسی در صدد مطالعۀ گروه های انسانی است ؛ اعم از گروه های کوچک تا جامعۀ جهانی . برای مطالعه روان شناسی خانواده می باید مفهومی واسطه ای تحت عنوان جو یا فضای روانی حاکم بر خانواده را مورد توجه قرار دهیم . این جو یا فضای روانی است که بر رفتارهای اعضای خانواده تأثیر می گذارد . مقصود از فضای روانی ، شرایطی است که چگونگی رفتار افراد را تعیین می کند .
برای درک بهتر فضای روانی ، می توانیم از مثال های بسیار آشنا برای خانواده ها استفاده کنیم . بسیارند پدران و مادرانی که در توصیف فرزند نوجوان و جوان خود می گویند : او در بیرون و در بین مردم شخصیتی بسیار آرام و دوست داشتنی دارد ولی در خانه آرامش را از همه سلب می کند به بیان دیگر ، فرزند وقتی در فضای روانی خانواده قرار می گیرد ، تبدیل به فردی دیگر می شود . شکایت مشابهی را از طرف برخی از خانم ها در مورد شوهرانشان می شنویم . این گونه افراد شوهر خود را دارای شخصیتی دوست داشتنی ، قابل احترام و خدمت گزار در خارج از خانه و شخصیتی خشن ، بی مسئولیت و بهانه گیر در درون خانه توصیف می کنند . به تعبیر دیگر باید گفت که ورود چنین مردانی به فضای روانی حاکم بر خانه ، آنان را این گونه وادار به تغییر رفتار می کند .
از این دست مثال ها بسیار فروان است . ما باید به این نکته توجه داشته باشیم که مجموعۀ تعامیلها ، روابط و تجربیاتی که اعضای خانواده با یکدیگر دارند ، فضای روانی حاکم بر خانه را رقم زده ، واکنش های متناسب با این فضا را تعیین می کنند . این واکنش ها در اصل حاصل یک جو گرفتگی روانی است . در چنین شرایطی این فرد نیست که رفتار می کند ، بلکه این جو است که به او شکل رفتار را القا می کند . وقتی کسی می گوید در رودربایستی قرار گرفتم و چنین رفتار کردم ، یا این که روی لج و لجبازی چنان کردم یا نمی دانم چه شد که آن گونه حرف زدم ، همگی اشاره به حاکمیت جو روانی بر رفتار دارد . حاکمیت شرایط خاص بر بروز رفتار ، در روان شناسی اجتماعی به گستردگی مورد بحث قرار گرفته است . در برخی از مطالعات و تحقیقات ، تأثیر بر بروز رفتار مجرمانه نیز مطرح شده است ( دادستان ، 1382 ، ص 219 ) .
عنصر مهم در روان شناسی خانواده ، شناخت جو یا فضای روانی حاکم بر آن است و در تربیت نیز نکتۀ اساسی ، هدایت این جو و فضا به سمت شرایط مطلوب تربیتی است .
تفاوت رفتار ما در شرایط مختلف ، از جمله رفتار در خانه ، در محل کار ، در مراسم سخنرانی ، ترحیم و امثال این ها ، ناشی از ریا کاری ما نیست ، بلکه ناشی از همین واکنش طبیعی ما نسبت به شرایط اجتماعی است . شما وقتی وارد یک کتابخانه می شوید ، شرایط حاکم بر کتابخانه شما را دعوت به سکوت می کند . حتی اگر لحظه ای متوجه شوید که کفش هایتان موقع راه رفتن صدا می کند ، حرکات خود را طوری تنظیم می کنید که آن صدا را به حداقل برسانید . ولی وقتی وارد یک بانک شلوغ یا یک ناهار خوری پرازدحام می شوید ، نه تنها متوجه صدای پا یا کفشتان نمی شوید ، که ناخودآگاه ممکن است دوستی را با صدای بلند صدا بزنید ؛ یا این که خود را در صف به هم ریخته و شلوغی به زور جای دهید . این دو رفتار ، یعنی رفتار مؤدبانه و مبادی آداب یا رفتار شلوغ و به هم ریخته از دو شخصیت متفاوت سر چشمه نمی گیرد ، بلکه واکنشی است از جانب یک شخصیت در مقابل دو موقعیت متفاوت .
با این توصیف سؤال این است که آیا ما می توانیم فضای روانی حاکم بر خانواده را مورد بررسی قرار داده ، ویژگی های آن را تشریح کنیم ؟ آیا می توانیم انواع فضاهای روانی موجود در خانواده را طبقه بندی کرده و فضاهای آسیب را را از فضاهای غیر آسیب زا مجزا کنیم ؟ در پاسخ باید بگوییم تلاش ما در این جا این است که ابتدا ویژگی های کلی فضای روان شناختی حاکم بر خانواده را تشریح کرده ، سپس به سایر عوامل مؤثر بر این فضا بپردازیم .