حدود سه هزار سال قبل از میلاد، در دو ناحیه ای که کشاورزی اولیه در آنها پا گرفته بود، شکوفایی تمدن در آمریکای مرکزی و ناحیه آند آغاز شد. این دو ناحیه از هر نظر با هم متفاوت بودند ولی هر دو چیزی داشتند که اجازه ظهور و رشد تمدن را در خود می داد. با وجود اختلافات بسیار ظاهری این دو تمدن در زمینه اتکا به اندیشه باستانی پیوند بین گروههای آدمیان و دنیای روحانی باهم شباهت های بسیاری داشتند.
اکثر تاریخ نویسان امروزی با این نکته موافق هستند که جامعه متمدن عبارت است از جامعه ای پیچیده که تحت تاثیر تمدنها و جوامع دیگر بوده است. در تاریخ جامعه بشر فقط شش بار تمدنی شکوفا شد که تحت نفوذ تمدن ها و جوامع دیگر نبود. این تمدنهای موسوم به نخستین، از نواحی زیر برخاستند :
بین النهرین، دره سند، چین، مصر، آمریکای مرکز و ناحیه آند در آمریکای جنوبی.
پرسش این است که چرا در این مکانها؟ چرا در میان بومیان آمریکا؟ مورخان هنوز هم در پاسخ به این سئوال بحث دارند، ولی دست کم سه دلیل احتمالی در این مورد و برای پاسخ ارائه میشود.
نقش برجسته خدای مرگ مایاها
یک دلیل برای رشد و شکوفایی تمدن در دو ناحیه نامبرده شده، شروع زودهنگام کشاورزی و رشد و تکامل ممتد آن است. مازاد مواد غذایی کشاورزی اجازه می داد که بسیاری از مردمان دیگر دغدغه تامین غذا نداشته باشند و ساعات روز را به کارهای اختصاصی بپردازند ...
دلیل دوم برای شکوفایی تمدن، سهولت داد و ستد کالا میان سرزمین هایی است که دارای تنوع منابع طبیعی باشند. در ناحیه آند، چنین نقاطی عبارت بودند از مراتع کوهستانی و دره ای، رودخانه ها و دره هایی درحاشیه دریا و ساحل طولانی غربی که سرشار از غذاهای دریایی است. آمریکای مرکزی از یک سو با کوهها و دره های خشک شمالی احاطه شده است و از سوی دیگر سرزمین های مرتفع پر آب جنوبی را دارد. همچنین جنگل های انبوهی در زمین های پست، و از دو طرف سواحل اقیانوس آرام و اقیانوس اطلس آنرا دربر گرفته اند ...
و دلیل آخر آنکه، هر دو سرزمین به یک اندازه در معرض تهدید خشکسالی و زمین لرزه بوده اند. برنامه ریزی و همکاری با یکدیگر از ضروریات بنای تمدن است. ممکن است عادت ثانوی ساکنان این سرزمین ها بوده تا به این ترتیب خود را در برابر مصائب طبیعی حفظ کنند.
جاده های میان آمریکای مرکزی و سرزمین های آند طولانی و صعب العبور بود، ولی مسافرت با قایق در کناره ساحل طی چندین روز متوالی، از محالات نبود. مورخان مدتها در این اندیشه بوده اند که آیا تمدن آمریکای مرکزی بر تمدن نواحی آند نفوذی داشته است یا مسئله بر عکس آن بوده است. شک نیست که ذرت و سایر غلات آمریکای مرکزی سرانجام به نواحی آند رسید و در آنجا کشت شد. با این همه شواهد قانع کننده ای در دست نیست که نشان دهد رابطه ای بین این دو ناحیه برقرار بوده است. تمدن در زمانهای متفاوتی در این نواحی شکل گرفت که هرکدام فرهنگ ها و سنت خاض خود را تشکیل دادند.
از کتاب آمریکای باستان نوشته کاترین ج لانگ ترجمه فرید جواهر کلام
تاریخ آمریکای باستان
نمونه ای از اهرام قاره آمریکا در 2500 سال گذشته
تاریخ آمریکا پیش از رسیدن اروپائیان به آنجا تقریبآ ناگتفه مانده است، بطوریکه هم اکنون نیز همه ساله بخش های تازه ای از آن آشکار می شود.
نخستین انسانهایی که به قاره آمریکا رسیدند، بخشی از موج مردمانی بودند که به آرامی از آفریقا گذر کرده به قاره های دیگر رفته بودند. پاره ای از این مردمان حدود یکصد هزار سال پیش ابتدا به آسیا و اروپا مهاجرت کردند. زمانی گروه های اندکی از همین مردمان به اقیانوس آرام رسیدند و حتی از اقیانوس نیز گذشتند و خود را به استرالیا رساندند. سر انجام چهارده هزار سال پیش یا اندکی زودتر گروه های انسانی از آسیا گذر کردند و خود را به قاره آمریکا رساندند.
این گروه های انسانی، مانند سایر گروه های آن دوران، هنر و مهارت بقا و زنده ماندن را داشتند و نیز صاحب ابزارهای سنگی، استخوانی و چوبی بودند. به همین ترتیب دارای فرهنگ پر اهمیت در کنار هم و باهم زیستن بودند که در نتیجه برایشان جا و مکانی در جهان فراهم می آورد. اما هنوز به کشاورزی دست نیافته بودند و با راه های پر پیچ و خمی که در زندگی امروز تمدن نامیده می شود آشنا نشده بودند.
از صنایع دستی استک (aztec)
طی هزاران سال پیش از کشف آمریکا به دست کاشفان اروپایی در سال 1492 ، مردمانی که امروز به بومی آمریکایی یا سرخپوست معروفند در جدایی و انزوای مطلق از قسمت های دیگر جهان تکامل یافتند. جدایی این بومیان بدان معنا نیست که آنان همگی یک شکل و یکسان ماندند. اجتماعاتی متنوع و گونه گون در میان آنان پدید آمد. گروه هایی از آنان به شیوه خود و با استعدادهای خاص خویش تکامل یافتند، گروه هایی نیز نابود شدند و از میان رفتند ...
مردمان و اقوام گوناگون دو قاره آمریکا هر یک تاریخ مخصوص به خود را داشتند، دقیقا" مانند اروپاییان. هر گروهی افسانه آفرینش مخصوص به خود را داشت، افسانه ای که مردمان آن گروه را به همان بخش از زمین خودشان مربوط می ساخت. سالخوردگان در تمام جوامع بومی حافظ خاطرات گذشته بودند. آنان با داستانها، ترانه ها، اشعار و مراسم در زنده نگه داشتن سنت ها و وقایع معنا دار می کوشیدند. علاوه بر آن اشیاء نیز معرف گذشته بودند. یک چپق ممکن بود نیای آنان را که سازنده چپق بود به یاد آورد و دود کردن و کشیدن تنباکو توسط آن چپق، احترام به روح نیاکان ...