آیا یک مسئلۀ اجتماعی باعث بالا رفتن سن ازدواج در جامعۀ ما شده است؟
در این صورت، چه عواملی در پیدایش این پدیده مؤثر بوده اند؟
چه راهحلهایی در این زمینه پیشبینی شده است؟
میان تأخر در ازدواج، تنگنای ازدواج و ... افزایش سن ازدواج چه تفاوتی وجود دارد؟
آیا تأخیر در ازدواج یک مسئله یا بحران اجتماعی است؟
آیا وظیفه کارگزاران اجتماعی و جامعهشناسان در این مسیر یکسان است؟
به نظر می رسد در مفهوم تأخیر ازدواج چند اشکال وجود دارد. از جمله اینکه آیا به تأخیر انداختن زمان ازدواج با میل شخصی باز همان مسئلۀ تأخیر در ازدواج است؟
براساس چه معیاری سن ازدواج در ایران بالا رفته است؟
آیا حفظ سن ازدواج به شکل سنتی آن موجب تولید ناهنجاری اجتماعی نخواهد شد؟
آیا در گذشتههای تاریخی نیز بالا رفتن سن ازدواج، تأخیر تلقی میشد؟
آیا برای هر دو جنس، بالا رفتن سن ازدواج به یک اندازه به عنوان مسئله تلقی میشود؟
آیا تأخیر در ازدواج فقط به معنای به تعویق افتادن مناسبات جنسی است و یا مسئلۀ تعویق تشکیل خانواده نیز مطرح است؟
آیا اقدامات انجام شده توانسته است در روند تأخیر در ازدواج مؤثر باشد؟
در جامعۀ ما دربارۀ روابط میان دو جنس هنجارهای دینی و عرفی زیادی به شکلی بسیار سختگیرانه تعریف شدهاند. این در حالی است که تغییر معناشناختی و جایگاه روابط جنسی در زندگی، تنوع و شیوع بیماریهای مقاربتی، افزایش عوامل رسانهای تحریک جنسی و ... نگرانیهایی را در جامعه به وجود آورده است. در مروری بر برخی تحلیلهای نظری، شاید بتوان گفت که اساس همه این موضوع ها در مسئلۀ مدرنیسم و تحولات ناشی از آن مطرح است.
در دیدگاه گیدنز، صنعتگرایی، سرمایهداری و تسلط ارزشهای سرمایهمدارانه، تقویت نهادهای نظارت اجتماعی، قدرت سازماندهی و پویایی نهادهای عصر تجدد و جهانی شدن از جمله ویژگیهای دوران مدرنیته شناخته میشوند. همچنین، در اندیشه این نظریهپرداز اجتماعی، علل پویایی و تحرک خارق العاده عصر تجدد با سه عامل شناخته شدهاند؛ جدایی زمان و فضا که بسیاری از پدیدههای محلی را به وقایعی جهانی تبدیل کرده است، ساختارهای تکهبرداری شده (نشانههای نمادین و نظامهای کارشناسی)، بازتابندگی نهادین یا حساسیت فوقالعاده سازمانهای جامعه مدرن برای پذیرش تغییراتی که براساس مشاهدات به سرعت در خانواده منعکس میشوند.
اگر سایر ویژگیهای مدرنیسم مانند خردگرایی، فردگرایی، افسونزدایی، پوچگرایی و دگرگونی را نیز در نظر بگیریم، در هر کدام از آنها نیز میتوانیم این تحولات را شرح دهیم. اما، مسئله این است که مدرنیته و ابعاد مختلف آن، بدون واسطههای تغییر از جمله شهرنشینی، کاهش نفوذ نظام خویشاوندی، تحرک جغرافیایی، تکنولوژی و تکنولوژی اطلاعات، اشتغال زنان، جنبش حقوق زنان و تنوعپذیری نهادهای اجتماعی نمیتوانستند در خانواده مؤثر باشند. به بیان دیگر، تغییری که در جامعه مدرن اتفاق افتاده، باعث شده است برخی از ویژگیهای ازدواج در جامعه سنتی، مانند نوع انتخاب همسر و دخالت در آن، ازدواجهای فامیلی، چند زنی، قابلیت فرزندآوری، پایین بودن سن ازدواج، فاصله سنی زن و مرد، پدیده ازدواج مجدد و ... تغییر کنند.
میشل فوکو معتقد است که با تزاید جمعیت در غرب، این موضوع به امری حکومتی تبدیل شد و در پی آن تجسس در امور جنسی مردم، راه را برای تبدیل امری خصوصی به موضوعی حکومتی فراهم کرده و در پی آن امور جنسی گفتمانی شده است. به نظر می رسد، این مسئله در پیدایش تأخیر در ازدواج در ایران مؤثر بوده است.
دیدگاه دیگر در این سطح از تحلیل، برگرفته نظریات گیدنز است که طی آن، کاهش نفوذ گروههای خویشاوندی، انتخاب آزادانهتر همسر، به رسمیت شناخته شدن حقوق زنان و خانواده، کاهش ازدواجهای خانوادگی، آزادی جنسی و توجه به حقوق کودکان، از جمله تغییرات عمدهای است که در خانواده اتفاق افتاده است.
کاستلز نیز معتقد است که تغییراتی که در حوزه کار یا آگاهی زمان اتفاق افتاده، به واسطه اقتصاد اطلاعاتی جهانی و دگرگونی تکنولوژیک، در تولید مثل بشر و دگرگونی خانواده پدرسالار مؤثر بوده است. او بر این اساس، به تأخیر انداختن سن ازدواج و زندگی مشترک بدون ازدواج را از جمله نشانههای بحران در خانواده میداند. شواهد نشان میدهند که سن ازدواج در ایران نسبت به سالهای گذشته افزایش پیدا کرده است. اما، این مسئله مختص به کشور ما نیست و عمدتاً کارگزاران اجتماعی در سایر نقاط دنیا این پدیده را یک مسئله و یا بحران اجتماعی نمیدانند.
علاوه بر این، آمارها نشان میدهند که در ایران و بسیاری دیگر از کشورها فاصلۀ سنی زوجین در حال ازدواج و همچنین پراکندگی یا انحراف معیار سن زنان در هنگام ازدواج در حال کاهش است. از سوی دیگر ازدواج زودرس در سالهای اخیر سیری نزولی داشته است.
برخلاف بسیاری از کشورهای جهان، درصد زندگی مشترک خارج از ازدواج به هر دلیل در ایران بالا نیست. همچنین، میزان سقط جنین بسیار کم است و نرخ رشد جمعیت نیز در ایران مثبت بوده یعنی نیاز به اقداماتی برای افزایش جمعیت در ایران وجود ندارد. از سوی دیگر، نرخ تجرد قطعی در کشور ما در مقایسه با سایر کشورها چندان بالا نیست. اما، نگرانیهایی در حوزۀ مناسبات بین دو جنس وجود دارد.
در تحقیقات ارزشها و نگرشهای ایرانیان در سالهای 80 و 82، میانگین سن مناسب برای ازدواج مردان، از نظر پاسخگویان، 25 سال و برای زنان 9/20 سال شناخته شده است. همچنین، در بین حدود 4500 نفر از شهروندان ایرانی، حدود 52 درصد با اولویت ازدواج فامیلی مخالف بودهاند. در مورد معاشرت پسر و دختر قبل از ازدواج، حدود 38 درصد اعلام موافقت کرده و حدود 29 درصد از افراد جامعه در مورد خواستگاری دختر از پسر برای ازدواج گزینه موافق را انتخاب کردهاند. حدود 92 درصد نیز مخالف تعدد زوجات بودهاند. این آمارها همچنین نشان میدهند که نگرشهای مربوط به کار زنان در خارج از خانه نیز بسیار متحول شده است. به همین نسبت 46 درصد افراد مساله طلاق و 56 درصد روابط نامشروع را به عنوان مسایل جدی اجتماعی میشناسند.
این بدان معناست که با وجود آنکه بسیاری از افراد اعلام کردهاند که در ایران با موضوعی جدی با عنوان روابط نامشروع مواجه هستیم. اما میتوان گفت که در همه این موارد شاهد بروز تحولات جدی در نگرش افراد جامعه هستیم.
برخی از عوامل تاثیرگذار در مسئلۀ تأخیر در ازدواج عبارتند از؛
تغییر در هویت جنسی زنان، باز تعریف زنانگی (شامل تمایل به اشتغال، تحصیل و ...)، بازتعریف مردانگی(که با مشکلات اشتغال و بیکاری، بلوغ اجتماعی دیررس همراه است) و هزینههای گزاف، شرایط سنگین ازدواج و ... در این زمینه باید به تغییرات کلان در جامعه نیز توجه کرد. از این رو می توان عدم ثبات در بازار اشتغال و تسلط ارزشهای اقتصادی را نیز از جمله تحولات اقتصادی تأثیرگذار قلمداد کرد.
در حوزۀ تغییرات سیاسی نیز دخالت و نظارت دولت بر افکار عمومی، حکومتی شدن امور جنسی، ایجاد شکاف بین ارزشهای رسمی و غیررسمی، نظارت و تهدید عرصه عمومی و ... قابل ذکر است.
در زمینۀ تحولات فرهنگی هم میتوان به تغییر در الگوها و هنجار های ازدواج، دنیاگرایی در گزینش اهداف زندگی، لذتگرایی و تنوعطلبی، تغییر در تعریف حدود اخلاق جنسی، تنوعپذیری ملاکهای زیباشناختی و ... اشاره کرد.