یکی از صفات پروردگار عالم و مهمترین صفت او بعد از توحید، عالم و آگاه بودن از تمامی هستی و تغییراتی است که در آن پیدا میشود. علمی که سبب پیدایش هر معلومی خواهد شد. آیات بسیاری از قرآن گواهی و دلالت بر علم نامحدود خداوند دارند:
1 - بدانید خداوند از هر چیزی آگاه است؛(1)
2 - بگو: اگر آن چه در سینههای شما است، پنهان دارید یا آشکار کنید، خداوند آن را میداند، و نیز از آن چه در آسمان و زمین است، آگاه است و خداوند بر هر چیزی توانا است.(2)
3 - کلیدهای غیب تنها نزد او است و جز او کسی آن را نمیداند. آنچه را در خشکی و دریا است میداند. هیچ برگی (از درختی) نمیافتد، مگر این که در کتاب آشکار (در کتاب علم خدا) ثبت است.(3) بسیاری دیگر از آیات الهی نشان دهنده علم بی پایان و نامحدود حضرت حق است. علم خدا موجب شده است موجود مکانی و زمانی و محدودی چون انسان به تشکیک پرداخته چون از عقل و شعور و دانایی در حد کمی برخوردار است، به کنج کاوی و احیاناً اعتراض جسورانه بپردازد که اگر خداوند به من اختیار داده، آیا اختیار من که هر لحظه قابل تغییر و تبدیل است، با علم خدا که از قبل بر حرکات و سکنات تمام موجودات در حال و آینده خبر دارد، منافات ندارد، اگر علم خدا ثابت است، با فعل و انفعال من که هر لحظه در حال دگرگونی است، چگونه تلفیق میشود؟ علم خدا به موجودات با علمما که از طریق کسب و انعکاس است، تفاوت ماهوی دارد. تا اشیا را به صورت مستقیم نبینیم. نمیتوانیم از جزئیاتش آگاه شویم، گرچه نقش بستن صورتی خیالی از چیزی که تصورش را میکنیم، غیر قابل اجتناب است، اما این علم نیست. علم، حضور صورت معلوم در نزد عالم است. علمما به اشیا این گونه است، مثلاً فرض کنیم انسانی از ابتدا کور مادرزاد بوده و یا بینا بوده است ولی او را در اتاق بسیار تاریکی قرار دادهاند، که هیچ روزنهای در آن وجود ندارد تا بتواند معلوم باشد. آیا میتوان از چنین شخصی انتظار داشت که از موجودات و اشیای اطراف خود تصویر روشنی ارائه دهد؟ او حتی نمیتواند خیالی را که مطابق با واقع باشد، از دنیای خارج ارائه دهد. اگر آن شخص کور بینا شود و یا شخصی که در اتاق تاریک قرار گرفته است به وسیله برق اطراف خود را روشن و واضح ببیند، دنیای جدیدی را پیش روی خود میبیند که فرق بسیاری با لحظات پیش که در آن حالت بوده است، دارد.ما دو نوع علم نسبت به خود داریم:
1 - علم حضوری که خودمان را باور داریم و میدانیم هستیم و احساس بودن درما واقعی است.
2 - علم حصولی کهما نسبت به اشیا عالم میشویم، و این از انعکاس آن شی در ذهن صورت میگیرد، مثل علومی که کسب میکنیم و یا نسبت به مجهولات که عالم میشویم. پس این علم با گذر زمان کم یا زیاد می شود و زمان نقش تعیین کنندهای در تصویر آن دارد.
اشتباه ما از علم خدا از همین جا شروع میشود که فکر میکنیم علم خدا نسبت به حال و آینده علم حصولی است و تا آن حوادث ایجاد نشوند، خدا عالم نخواهد شد. پس با اختیاری که داریم، میتوانیم در علم خدا تأثیر بگذاریم، در حالی که این گونه نیست و علم خداوند به موجودات از طریق انتقال عکس و صورت ذهنی نیست، بلکه تمامی موجودات به ذاتشان نزد خدا حاضرند و او به همه آنها احاطه دارد، بی آن که احتیاج به عکس و نقش باشد. علم خداوند بر زمان و مکان احاطه دارد. زمان و مکان مقهور اراده او هستند.
او هستی را آفرید و آن را به زمان مقید کرد تا حضور موجود ثابت و قرارمند نشود وگرنه یا باید ازلی شود که جز خدا مصداقی ندارد و یا باید به همین صورت بماند و بدون آن که ازلی باشد، ثابت شود، که محال است، زیرا موجود امکانی نمیتواند در حال ثبات و قرار بماند، زیرا او زمانی است و هر موجود زمانی محکوم به انصرام است.پس علم خدا نسبت به تمام موجودات حضور است، مثلاً انسانی را فرض کنیم که در اتاقی حبس شده است و فقط روزنهای کوچک به بیرون دارد. او از این روزنه قدرت دید محدودی نسبت به بیرون دارد. اگر در این هنگام صف شتری از کنار آن روزنه بگذرد، شخصی که در اتاق قرار گرفته است، هر لحظه قسمتی از آن صف را خواهد دید، ول یاگر این شخص خارج شود و بر بالای بام برود، بدون هیچ گونه محدودیتی تمام صف شتران را از ابتدا تا انتها با یک نظر و دید میتواند ببیند. پس فرق بسیاری است بین دو گونه دیدن که یکی بسیار محدود و دیگری بسیار وسیع است. حالا هر چقدر این فاصله زیاد شود، انسان دیدش نسبت به دنیا بیشتر میشود. اگر بالای کوه برود، بیشتر از بالای بام منزل نسبت به محیط اطراف احاطه دید دارد و اگر به کره ماه برود، زمین را با تمام عظمتش چون توپی کوچک که در فرض معلق است میبیند.
حالا اگر خالق هستی که خود همه چیز را خلق کرده، بخواهد به موجود خودش احاطه داشته باشد، آیا میتوان آن دیدن را با دیدن بشر مقایسه کرد؟ بشر میبیند و انعکاس دیدن در ذهنش نقش میبندد، ولی در نزد خدا همه چیز حاضر و عیان است. او اگر به انسان که بهترین موجودش است، اختیار داد، میداند که او با اختیار خودش چه کاری انجام میدهد و چه کاری انجام نمیدهد. او به تمام جزئیات عالم هستی عالم است. هر ذرهای هر چند از نظرما نادیدنی باشد، در نظر او حاضر و فعال است و در پیکره هستی به انجام وظیفه خویش مشغول است.
وقتی قرآن میفرماید: "او است خداوند در آسمانها و در زمین. پنهان و آشکار شما را میداند و از آن چه انجام میدهید، با خبر است".(4) دیگر به شک و تردید نخواهیم افتاد که چگونه خداوندما را مختار کرده است اختیار یعنی آن که من شاید بخواهم یا نخواهم و همین مسئله موجب تغییر در علم خدا میشود، چون شاید او بخواهد و من نخواهم، چون مختار هستم و اگر او بخواهد و من مجبور به خواستن بشوم، پس مختار نیستم! خداوند علم سابق به فعلما دارد که افعالما تحت اراده و اختیارما، به سمت ثواب خواهد رفت یا راه عذاب را در پیش خواهد گرفت.
امام رضا(ع) فرمود: "خداوند همیشه به موجودات، عالم بوده، قبل از آن که آنها را بیافریند، همانند علم او به اشیاء بعد از خلقت آنها". (5)
پس وقتی خداوند قبل از خلقت اشیا به آنها عالم است و میداند در فلان زمان موجودی را که اکنون وجود ندارد، خلق میکند، میداند که بعد از خلقت چه کاری انجام خواهد داد. حضرت در بخش دوم روایت میفرماید: "همانند علم او به اشیا بعد از خلقت آنها" پس علم خدا به اشیا بعد از خلقت، امری ثابت شده و معلوم است.
علم خدا حضوری است
همان گونه که حقیقت علم از بدیهیات است، این معنی نیز جزو واضحات است کهما دو گونه علم در خود مییابیم که با هم کاملاً متفاوت است: گونه اول،ما به وجود خود به اراده و تصمیم و علاقه و عشق و تنفر و افکار خودمان علم داریم. و بدون نیاز به هیچ واسطهای این معنی برایما حاصل است؛ یعنیما نزد خودمان حضور داریم و افکار و پدیدههای روحیما هم نزدما حاضرند و حجابی میانما و آنها نیست. اینها را علم حضوری مینامند. گونه دوم،ما به موجوداتی که بیرون از وجودما است، نیز علم داریم، ولی مسلماً آسمان و زمین و ستارگان در درون روحما جای ندارند، بلکه عکس و نقش از آنها از طریق آثارشان به درون روحما راه مییابد و در حقیقت معلوم واقعیما همان مفاهیمی است که از آنها در روحما جای گرفته است. این را علم حصولی مینامند.
علم خداوند به تمامی موجودات جهان از قبیل قسم اول است چرا که او همه جا حاضر است و بر همه چیز احاطه وجودی دارد چیزی از او دور نیست. او هرگز نیاز به حواس و انعکاس صورت موجودات در ذهن و مفاهیم ذهنی ندارد. اصلاً او ذهن ندارد و علم او بر همه چیز علم حضوری است.(6)
در هر حال بحث درباره علم خدا بسیار گسترده و عمیق است و به همین جهت موجب پدید آمدن اقوال و آرای گوناگونی شده است. علامه طباطبایی میفرمایند: برای خداوند متعال علمی است به ذاتش در مرتبه ذاتش یعنی علم به دیگر که علم به آنها در مرتبه و مرحله ذات خود آنها است (که ظاهراً مقصود علم به تقرر اصلی و اولیه آنها است) و این علم به علم قبل از ایجاد معروف است که این علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است و این که برای خدای متعال علم تفصیلی خارج از ذاتش است و آن علم به موجودات در مرتبه ذاتشان که خارج از ذات متعال است و آن علم بعد از ایجاد است و به هر حال علم خداوند حضوری است، هرگونه که فرض شود.(7)
نتیجه: علم خدا حضوری است و در این مرتبه اشیا چه قبل و چه بعد از خلقت چون متعلق علم خدایند، معلومند، چون غایب و حاضر نزد او حاضر است. ممکن است موجودی از نظر ما غایب باشد و شاید هنوز به وجود نیامده باشد، چون زمان موجودیتش به ظاهر فرا رسیده، ولی همان موجودی که بعداً در نظر ما ظاهر میشود نزد او ظاهر است و این جریان همیشه ادامه دارد.
او به ما اراده میدهد، اما میداند که با اراده خویش چه میکنیم. او به ما اختیار میدهد، ولی میداند با اختیار خویش چه راهی را انتخاب میکنیم. پس هر گونه تغییر و تبدیل در رأی و اراده و اختیار ما از دیده او به دور نیست، چون خداوند عالم است و عالم به معلوم خویش علم حضوری داشته و نوعی اتحاد میان عالم و معلوم وجود دارد، زیرا علم حضوری موجب چنین اتحادی شده و عاقل و معقول به هم پیوند میخورند، نه که چون علم حصولی اول عاقل و عالمی ایجاد شده و بعد معقول و معلومی به وجود میآید که این معقول و معلوم، معلول و مخلوق زمان است. علم حصولی تابع زمان و انعکاس ذهن و دریافت دیدن و یا شنیدنها است.