طرح تاریخ هنر اسلامى و شرح اوضاع حاکم بر آن مشکلتر از بررسى و مطالعهتاریخ علم یا سیاست اسلامى است که غلبه حضور و احوالات و ظهور آن در کلمات ونقوش و الحان اقتضاى تعمق و تذکرى بیش از مطالعه علم یا سیاست،که اغلب تفکرحصولى و تدبیر و یا وجود سنت رسمى وجه غالب آن است،دارد.على الخصوص که دربادى نظر و ظاهرا برخى هنرهاى رایج در تمدن اسلامى در بعد از قرآن و ماثوراتحضرت نبى(ص)و ائمه اطهار تکوین و گسترش یافتهاند (1) .اگر فلسفه و دانش یونانى بانهضت ترجمه و با تدابیر بسیار به تمدن اسلامى روى مىآورد و جبهه مخالف علومشرعى را در این تمدن به وجود مىآورد،هنر بیگانه نیز با تایید خلفاى اموى و عباسىبه کمک معماران و نقاشان و شاعران موجى را در تمدن اسلامى ایجاد نمود.با اینتفاوت که تعارض آن با عالم اسلام به جهت پذیرش فرهنگ کفر آمیز فرعونىو آخر الزمانى اموى-عباسى کمتر جلوه مىکرد و تنها گروهى محدود از متفکراناسلامى نحلهها و صورى از آن را نظرا و گاه عملا تحریم کردند-از جمله صور ونحلههایى از شعر و موسیقى باطل و نقاشى و پیکر تراشى جاهلى که صریحا پیامبر(ص) آن را طرد کرده بود-اما بیشتر صور هنرى ملل و نحل مشترک آن عصر به نحوى از انحاءبا پذیرش صورت اسلامى در ساختمان فرهنگ سنتى اسلام شرکت کردند،و گاهى نیزاسلام را در حکم ماده صورت خویش در آوردند و در حقیقت«صورت»همان صورتشرک و کفر بود.این آثار بخشى از هنرها و علوم فلسفى و غریبه و فنون و اخلاق وسیاست نظرى و عملى بیگانه از جهان اسلامى را تشکیل دادند در حالى که ربطى به اصلذات اسلام نداشتند و با آن متباین بودند.
به هر تقدیر با گسترش دیانت اسلامى در فتوحاتى که بیشتر در عصر اموى اتفاق افتاد،بسیارى از هنرها چون سایر شئون فرهنگى ملل و نحل مختلف در قلمرو ولایات اسلامىقرار گرفتند و از آنجا که بسیارى از آنها به صورت آثارى مادى و تجربى بودند نظیرمعمارى،نقاشیها و پیکرهها و صنایع مستظرفه(تجملى و ضرورى)، بسیار سریعتر واردجامعه اسلامى شدند به طورى که بسیارى از این آثار در دوره امویان در تمدن اسلامىرواج یافت (2) .علاوه بر آن قبل از فتوحات اسلامى اندکى از این آثار به مکه و دیگرولایات شبه جزیره به جهت راه ارتباطى میان شرق و غرب وارد شده بود،از باب نمونهوجود نقاشیها و پیکرهها در خانه کعبه و دیگر نقاط شبه جزیره بود که چون بت پرستیدهمىشدند (3) .و مقامى در حد نقاشى و پیکره در ادیان اساطیرى داشتند که با ظهور اسلامهمه منسوخ گشتند.بعضى از هنرها نیز در نزد عرب جاهلى ریشه محکمى داشت نظیرشعر،که صورت یا روح و معنى آن مورد تعرض قرآن قرار گرفت. همه این هنرهاهنگامى که با روح اسلامى مواجه شدند احساس بیگانگى را در وجود متفکران اسلامىبرانگیختند.پس از فتوحات صدر اسلام،هنگامى که جامعه دینى آرامش درونى و بیرونىمىیافت در محیط شهرى به تدریجبه جاى توجه به سرچشمه فیاض روح اسلامى،هنربیگانهاى که محیطى کما بیش یونانى-رومى داشت-که اندکى با نفوذ مسیحیت تغییرصورت داده بود-در حکم ماده هنر اسلامى قرار گرفت (4) .ذوق اسلامى در مواجه باکلیساى عظیم بیزانس که از عنصر نور و تاریکى و ایکونها بهره مىگرفت وجهه همتش رامصروف تجربیات جدید هنرى با بهره گیرى از عناصر معمارى بیزانس و ایران نمود و درقلمرو شعر،موسیقى،نقاشى و صنایع مستظرفه از مواد بیزانسى و ایرانى نیز فراتر رفت وبه خاور دور نیز متوجه گردید.بدینسان تفکر و تاریخ هنرى جهان قبل از اسلام به مثابهماده براى صورت نوعى عالم اسلام درآمد.صورت نوعى هنر اسلامى ذیل مظهریتاسم الله اکبر از یکسو از وحى و کلمات قدسى و نگاه معنوى پیامبرانه به عالم متاثر مىشدو از سوى دیگر از ترکیب ابداعى و حضور تخیلى در ساحت قصص (5) بهرهمند مىشد.
فصل دوم: شمهاى از تفکر و تاریخ هنرى جهان قبل از اسلام
ماده هنر اسلامى
امپراتورى روم در سالهاى 395 و 410 پس از انشقاق و سقوط امپراتورى روم غربىمنحصر به روم شرقى یعنى امپراتورى بیزانس گردید و وارث هنر بخش شرقى یعنى وجهیونانى مآب هنر رومى شد و سپس با تصرفات و تحولاتى هنر خاص مسیحى بیزانسرا ایجاد کرد.این هنر در عصر یوستینیانوس به اوج خود رسید.از میان بناهاى این عصر وبزرگترین جلوههاى هنرى بیزانس کلیساى معروف«ایاصوفیه»(به یونانى Hagia Sophia به معنى حکمت مقدس)را مىتوان نام برد که یکى از برجستهترین یادگارهاى فنمعمارى است(این کلیسا پس از فتح قسطنطنیه از سوى مسلمانان عثمانى به مسجد تبدیلشد) (6) .این کلیسا و کلیساهاى نظیر آن در حقیقت جامع همه هنرهاى مسیحى درامپراتورى بیزانس بود.
اما مسیحیت در قلمرویى به حکومت رسیده بود که یکى از بزرگترین هنرهاى جهانیعنى هنر یونانى-رومى در آن به ظهور رسیده بود.هنر مسیحى در حقیقتبر ویرانههاىاین هنر نسجیافت و بخشى از آن را در حکم ماده براى صورت نوعیه و کل مطلق خویشاخذ کرده و شیوهاى جدید از معمارى و نقاشى و شعر و موسیقى و صنایع را بنا نهاد کهبالذات متباین با هنر یونانى-رومى بود (7) .از نظر متفکران مسیحى صور خیالى آثار هنرى چون ودیعه و موهبتى الهى تلقى مىشدند،و از این منظر ابداع هنرى و تفکر شعرى باپیدایى وجود متعالى مسیح به کمال و تمامیت مىرسید و در حقیقت در اینجا آثار هنرىجلوه تذکرى بودند براى تجسم لاهوت در ناسوت و خدا در وجود مسیح.
نگاهى چنین به هنر آن را به مقام تقدس در جامعه مسیحى مىرساند و از اینجاست کهبسیارى از آثار هنرى یعنى شمایلها و ایکونها را در مقام و مرتبه و به منزله تصویر منقوشکلمات انجیل و تورات تلقى کردند و شایسته پرستش و تقدیس دانستند. مدتى نیز نهضتىدر زمان لئون سوم با فرمان مشهور Edit بر ضد این تلقى پدید آمد که به نام نهضتشمایل شکنى Iconoclasme معروف شد و پس از چندى به شکست انجامید.
به هر تقدیر جریانى از هنر مسیحى در شرق بر اساس تلقیات فوق تکوین یافت و دربیزانس شکفته شد.شاعران به محاکات ساحات وجودى مسیح(ع)(یعنى یکى از اقانیمثلاثه)،مریم،حواریون و قدیسین و دیگر مضامین دینى پرداختند و سرودههایشان راحاصل الهامات غیبى دانستند که فرشتگان در آسمانها آنها را مىسرایند،و نقاشان درنقاشیها تصاویر مقدسین را در کنار دیگر تصاویر چنان پرداختند که دیگر واقع نمایى رابالتمام از دست داده بود.هیچگونه پرسپکتیو طبیعى در آنها اعمال نمىکردند و رنگها راچون سمبلها و رموزى براى جلوهگرى حقایق به کار مىگرفتند.معماران بیزانس بناهایىبا شکوه و جلال ایجاد کردند و آنها را با تصاویر و موزائیکهایى زیبا آراستند تا فضایىمعنوى را القاء نمایند. اینان معمارى یونانى-رومى را طرد کردند و بر زمینه صلیبى شکلبا هندسه مقدس و معنوى، کلیساهاى بزرگى را بنا کردند و گاه با تغییراتى در معابد یونانى-رومى، کلیساهاى جدیدى را ایجاد کردند که تا حدودى از سنت اصیل مسیحى دور بود.
یکى از نمونههاى این ابداع کلیساى یحیى تعمید دهنده است که قبلا معبد ژوپیتر بوده، و با آمدن اسلام به فلسطین و سوریه(شام)با بنایى نو صورت مسجد جامع دمشق را گرفتو برخى از عناصر و حالات قدیم مسیحى خود را تا حدودى حفظ کرد.
هنر زرتشتى-ایرانى
دومین هنرى که اسلام در فتوحات خود با آن مواجه شد،هنر زرتشتى-ایرانى بود.
این هنر در حقیقت هنرى تالیفى از هنرهاى مختلف بود.«خرابههاى کاخ شاهى»درشوش و«تالار صد ستون کاخ تخت جمشید»نشان مىدهد که طرح معمارى«کاخ صدستون»از مصر، «کتیبه کمانداران»شوش از آشور و ساختمان کاخ تخت جمشید بر فرازسکوهاى وسیع و تزئین آن با کندهکارى،از آسیاى صغیر گرفته شده است.و این نوعىکامل از هنر اختلاطى است.
توین بى فیلسوف و مورخ معاصر انگلیسى در فلسفه تاریخ خویش بحثى راتحت عنوان سنکرتیسم طرح کرده است.به عقیده او،سنکرتیسم(اختلاط و تالیفصورى فرهنگها)از علائم دوران پایانى و انحطاط فرهنگها و تمدنهاست.آنگاه کهفرهنگها روح خود را از دست داده،مورد تهاجم صور مختلف فرهنگى قرار مىگیرند،این عصر فرا مىرسد.
در حقیقت در تمامى دوران تالیف و اختلاط که دوره بحران است،حقیقت فرهنگهانیروى حیاتى خویش را از دست مىدهند.(به تعبیر علم الاسماء تاریخى،اسمى که اینفرهنگها مظهر آنند متزلزل و در بحران است)و بدین ترتیب تهاجم فرهنگى به پایانمىرسد و عصر تدافع و تحجر فرهنگى فرا مىرسد،و این عبارت است از عصر مسخفرهنگها که به آن اشاره رفت.
در این دوران،اختلاط و التقاط سراغ فرهنگى که ضعیف شده،مىآید.بالنتیجهترکیب فرهنگها به وقوع مىپیوندد.فرهنگهایى که باطنشان را از دست دادهاند،نمىتواننددر برابر فرهنگهاى دیگر مقاومت کنند.از اینرو دچار اختلاط و التقاط فرهنگىمىشوند.
نمىتوان گفت چنین فرهنگ و تمدنى از صورت نوعى کدام تاریخ و فرهنگ تبعیت مىکند، زیرا هیچ کدام از صورتها رسوخ در فرهنگ اختلاطى ندارد.یعنى فرهنگصورت اصیل خود را از دست داده،ولى وجهى و صورتى متزلزل در آن مىتواند قویتراز صورتهاى متزلزل دیگر باشد.به عبارت دیگر این عصر،عصر ظاهر پرستى و تظاهرفرهنگى است.در اینجا تفکر اصیل فراموش و عمل بىفکر و ذکر اصیل انگاشته مىشود.
از جمله فرهنگها و تمدنهایى که چنین علائمى دارند،تمدن و فرهنگ زرتشتى-ایرانى از عصر سلوکى تا ظهور اسلام است.در این فرهنگ اختلاطى گرچه فرهنگ دینىو اساطیرى نسبتبه فرهنگ یونانى غلبه دارد اما این به معنى نسبت عموم و خصوصمطلق نیست،بلکه تداخل(نسبت عموم و خصوص من وجه)دو فرهنگ اساطیرى ومتافیزیکى در میان است،تا آنجا که ایران این عصر را چون بسیارى از مناطق متمدن،یونانى مآب مىنامند.این اوضاع مقارن با دوره انتشار فرهنگ یونانى و تمامیت تفکرنظرى یونانى و پیدایش و غلبه تفکر اختلاطى اسکندرانى است (8) .البته آغاز فرهنگ وهنر اختلاطى ایران به عصر هخامنشى برمىگردد.آثار معمارى باقیمانده از این عصر،نشانگر این است که ایران محل برخورد فرهنگها و تمدنها و از آنجا هنر ایرانى مستجمعجمیع هنرهاى مختلف اساطیرى آن عصر بوده است.اما هنوز یونانیت عصر متافیزیکسراغ ایرانیان نیامده بود.