نماز
نقش نماز در شخصیت جوانان
براى پرداختن به این موضوع که نماز در ساختار شخصیت جوان، موجد چه آثارى بوده و نقش و تأثیر آن تا چه حدى است به نظر مىرسد که تبیین و توضیح چند مطلب در این باب لازم و ضرورى باشد. نخست حقیقت و روح نماز است و دیگرى اهمیت دوران نوجوانى و جوانى و نیز روحیه انفعالى و تأثیر پذیرى این نسل (نسل جوان) در مقابل عوامل خارجى است.
به نظر مىرسد تا وقتى که مطالب و مسائل مزبور روشن نشود و جایگاه خود را پیدا نکنند فواید و آثار این امر عبادى یعنى نماز در زندگى جوانان در پردهاى از ابهام خواهد ماند و قطعاً موضوع مورد بحث، موضع و جایگاه حقیقى خود را پیدا نکند. لذا به همین خاطر ابتدا به مطالب مزبور پرداخته، سپس ارتباط نماز با تعدیل و تکامل شخصیتى و ایفاى نقش آن در زندگى فردى و اجتماعى جوانان را بیان خواهیم کرد.
قال الامام علىّ بن ابى طالب(علیه السلام): «الله الله فى الصّلوه فإنّها عمود دینکم»:
«خدا را، خدا را درنظر گیرید در توجه به نماز، که پایدارى دینتان به نماز باشد».
گر چه هر یک از احکام و فرائض دینى به جاى خود از اهمیت و ارزش خاصى برخوردار است، امّا در این میان بعد از معرفت الهى هیچ فریضهاى به والایى مرتبه نماز نرسد. چرا که این، تنها نماز است که معراج مؤمن و عامل تقرب انسان وارسته، به خدا شناخته شده و معیار پذیرش همه واجبات قرار گرفته است. به این جهت آخرین پیام سفیران الهى، سفارش به نماز، این استوانه استوار دین بوده، چنانچه پرسش نخستین روز رستاخیز هم از آن خواهد بود.
آرى نماز، تنها محبوبِ دلدادگان به حضرت حق و روشنى دیده و چراغ راه پویندگان کوى دوست و محفل انس خلوت نشینان وادى عرفان است. آنان که زندگى را بىیاد او نخواهند و رستگارى خویش را با شهادت در محراب نماز بینند «فزت ورب الکعبه » و با تمام وجود در راه زنده داشتن نام و یاد خداى خویش و اقامه نماز و راز و نیاز با او کوشند و سرانجام خود فدایى راه نماز شوند «اشهد انّک قد اقمت الصلوه » این همه، جایگاه ویژه و عظمت فوق العاده این فرضیه الهى را روشن مىسازد و همگان را به تعظیم این عالىترین نمونه شعائر الهى وادار مىکند، که هم خود، اهل نماز و راز و نیاز باشند و هم در جهت اشاعه فرهنگ نورانى نماز در جامعه تلاشى پیگیر نمایند، (الذین إن مکنّاهم فى الأرض اقاموا الصلوه )، تا به وظیفه دینى خود عمل نموده باشند و همواره مشمول رحمت بىپایان الهى قرار گیرند. و در این راستا فضلاى اهل قلم حوزه، رسالتى بس عظیم دارند که با تألیف و انتشار آثار ارزشمند دینى، فرهنگ نماز و انس با خداوند متعال را در جامعه دینى ترویج دهند و رایحه دلپذیر معنویت را به فضاى جان همگان بویژه نسل جوان برسانند. چنانچه تاکنون آثار فراوانى را در این رابطه منتشر نمودهاند که از آن جمله است اثر گرانقدر فاضل گرامى جناب حجه الاسلام والمسلمین آقاى مصطفى خلیلى، تحت عنوان «نقش نماز، در شخصیت جوانان». و ما خادمان فرهنگى آستانه مقدّسه مفتخریم که در آغازین روزهاى سالى که به نام اوّلین شهید محراب، «حضرت امام على بن ابى طالب(علیه السلام)» نامگذارى شده، با عنایات کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) و مساعدتهاى تولیت معظم حضرت آیه الله مسعودى و معاون امور ادارى، مالى ایشان جناب آقاى فقیه میرزایى موفق به چاپ و نشر این اثر گرانمایه شدیم; باشد که گامى در جهت ترویج فرهنگ دینى برداشته و از اقامه کنندگان نماز باشیم.
آیه الله بهاء الدینى و اهتمام او به نماز
استاد اخلاق آیه الله حاج آقا رضا بهاء الدینى در باب اهمیت و توجه خاص نسبت به نماز هاى واجب و مستحب چنین مىفرمایند:
نماز معراج است اگر نماز انسان صادقانه باشد و حرفهایى که در نماز مىزند دروغ باشد این نماز معراج است وقتى انسان مىگوید: ایّاک نعبد وایّاک نستعین یعنى عبادت و بندگى من منحصر به حق تعالى است. اگر انسان موجودى باشد که غیر خدا را عبادت نکند و به ما سوى الله استعانت نجوید نماز معراج اوست. ولى چرا نفوس عروج پیدا نمىکنند چرا به سوى خدا حرکت نمىکنند؟ چگونه است که هم نماز مىخواند هم قلدرى و سفاکى مىکند این براى این است که نمازش صادقانه نیست.
اگر نماز صادقانهبود عروج دارد. دروغبافى آدم را به جایى نمىرساند. در نماز امام زمان (عج) تکرار ایاک نعبد و ایاک نستعین براى این است که عروج پیدا کنید. ولى اگر صدتا دروغ گفتید سقوط پیدا مىکنید»
و در شرح حالش چنین می فرمایند:
«بنده از نوجوانى به روزه و نماز شب علاقمند بودم سالهاى بسیارى با آنها انس داشتهام که منشأ آثار و خیرات فراوانى برایم بودهاند. اولین بارى که ارواح علماى بزرگ به سراغ ما آمدند هنگامى بود که از شدّت روزه فشار سختى را تحمل مىکردم حتى افرادى چون امام خمینى توصیه به ترک روزه مىکردند امّا آثار و برکات آن بسیار بود و علاقه فراوانى به آنها نشان مىدادم. به نماز شب نیز عشق و علاقهاى زیاد در خود احساس مىکردم به طورى که خواب شیرین در برابر آن بىارزش بود.
به حدّى این شور و عشق در من زیاد بود که گاهى خود بیدار مىشدم و گاهى دست غیبى مرا بیدار مىکرد یادم هست در سال 1365ه ش، که بیمار بودم در اثر کسالت ضعف شدیدى پیدا کردم بر آن شدم که در آن شب، نماز شب را تعطیل کنم چون توان آن را در خود نمىدیدم. امّا در سحر همان شب حاج آقا روح الله خمینى(قدس سره) را در خواب دیدم که مىگوید بلند شو و مشغول نماز شب شو.
در آن شب به خاطر سخنان ایشان مشغول نماز شب شدم. البته تأثیر روزه و نماز شب با دست کشیدن از گناه و دورى از محرّمات حاصل مىشود»(1).
نماز، کار بزرگى است. گمان نکنید کار آسانى است. عظمت نماز به پیکره نماز نیست به این نیست که اولش تکبیر و آخرش تسلیم و داراى اقوال و افعال و اذکار و قیام و قعود باشد نماز بزرگ است چون براى توحید و اخلاص در عبودیت است و گر نه انسان صد سال هم که نماز بخواند مشرک است. عروج بشر به توحید عملى و توحید اعتقادى به انقطاع از غیر خدا و وابستگى و اتصال به خداى تعالى است. در این مرحله است که بشر منتهاى عبودیت و تکامل را طى کرده است»
الف نماز در اوّل وقت:
یکى از نزدیکانش نقل مىکند که عباس نمازش را بسیار با آرامش و خشوع مىخواند. در بعضى وقتها که فراغت بیشترى داشت آیه «ایاک نعبد وایاک نستعین» را هفت بار با چشمانى اشکبار تکرار مىکرد به یاد دارم از سن هشت سالگى روزهاش را به طور کامل مىگرفت. او بقدرى
نسبت به ماه رمضان مقید و حساس بود که مسافرتها و مأموریتهایش را به گونهاى تنظیم مىکرد تا کوچکترین لطمهاى به روزهاش وارد نشود. او همیشه نمازش را در اوّل وقت مىخواند و ما را نیز به نماز اوّل وقت تشویق مىکرد. فراموش نمىکنم آخرین بارى که به خانه ما آمد سخنان دلنشینترى مىگفت. یکى از گفتههایش در آن روز این بود که:
وقتى اذان صبح مىشود پس از اینکه وضو گرفتى به طرف قبله بایست و بگو اى خدا این دستت را روى سر من بگذار و تا صبح فردا برندار. به شوخى دلیل این کار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت:
اگر دست خدا روى سرمان باشد شیطان هرگز نمىتواند ما را فریب دهد. از آن روز تا به حال این گفته عباس بىاختیار در گوش من تکرار مىشود»
امام خمینى(رحمه الله) و اهمیت او به نماز اول وقت
از خصوصیات مهم حضرت امام این بود که همیشه نماز را در اول وقت مىخواندند و به نافلهها اهمیت مىدادند این خصوصیت از همان آغاز جوانى وقتى که هنوز بیشتر از بیست سال نداشتند در ایشان وجود داشت چند تن از دوستان نقل مىکردند: ما ابتدا فکر مىکردیم که خداى ناکرده ایشان از روى تظاهر نماز را اول وقت مىخوانند. به همین خاطر سعى داشتیم کارى کنیم که اگر این کار از روى تظاهر است جلوى آن را بگیریم. مدت زیادى در این فکر بودیم و بارها به طریقهاى مختلف ایشان را امتحان کردیم مثلاً درست اوّل وقت نماز، سفره غذا را مىانداختیم و یا وقت رفتن به مسافرت را اوّل وقت نماز قرار مىدادیم امّا ایشان مىفرمودند: «شما غذایتان را بخورید من هم نمازم را مىخوانم. هر چه که بماند من مىخورم». و یا در موقع مسافرت مىفرمودند: شما بروید من هم مىآیم و به شما مىرسم. مدتها از این مسأله گذشت و نه تنها ایشان نماز اول وقتشان ترک نشد بلکه ما را هم واداشتند که در اول و در سئوالاتى که از امام مىشد نوجوانى در تاریخ 26/10/62 از امام پرسید کهپدرش فرد لاابالى و بىدین است و به او گفته که من راضى نیستم که در منزلمن، نماز بخوانى! آیا پدر چنین حقى دارد و تکلیف او چیست؟ امام فرمودند: «غلط کرده است برود نماز بخواند اشکال ندارد»
حاج آخوند و نماز بر روى یخ
حاج ملا عباس تربتى معروف به حاج آخوند از علما و عرفاى وارسته معاصر مىباشند در کرامات و فضائل این مرد مطالب زیادى گفتهاند کتاب ارزشمند «فضیلتهاى فراموش شده» در شرح حال و زندگى نامه این عارف نامى نوشته شده که مطالعه آن را براى جوانان توصیه مىنمائیم. یکى از مسائلى که ایشان بدان بسیار اهمیت مىدادند و به عمل نمودن آن مقید بودند نماز اوّل وقت بود. خاطرهاى را فرزندشان نقل مىکنند که شنیدنى است.
«پدرم عازم کاریزک گشت که هیزم بیاورد. مرا نیز چون هیچ گونه تفریح و گردشى در تربت نداشتیم و دلتنگ بودیم با خود برد. دو شب در کاریزک بودیم تا آنکه یک بار هیزم و خورجینى از بعضى لوازم خوردنى زمستانى فراهم کردند. شب دوم یک ساعت به اذان صبح مانده از کاریزک براى رفتن به تربت به راه افتادیم. زیرا اگر مىماندیم تا آفتاب برآید یخ زمین باز مىشد و راه پیمودن با الاغ در میان گل، کار دشوارى بود. شب بسیار سردى بود. آسمان صاف و ستارگان درشت و درخشان بودند. ولى سردى هوا گوش و گردن و دست و پا را مىسوزاند. دو الاغ داشتیم که یکى را هیزم بار کرده بودند و خورجین را بار یکى دیگر کرده و مرا روى آن سوار کردند. مردى بود به نام شیخ حبیب از دوستان و مریدان پدرم تا روستاى حاج آباد که در راه کاریزک به تربت است و سه کیلومتر با کاریزک فاصله دارد همراه ما آمد و پدرم و او چون مىخواستند هیزمها را که به طرز خاصى بسته مىشد بار الاغ کنند دستکشهاى انبانى که در محل مىساختند به دست داشتند آن دو پیاده و من سواره از عمه و شوهرش که در خانه آنها بودیم و به ما کمک کرده بودند خداحافظى کردیم و به راه افتادیم. در فاصله کاریزک تا حاجى آباد پدرم همچنانکه پیاده مىآمد نماز شبش را خواند و شیخ حبیب نیز با او همراهى مىکرد. چون به حاجى آباد رسیدیم صبح دمید و در آن هواى سرد و باد تند و برانى که مىوزید روى آن زمینهاى یخ زده که بدن انسان را خشک مىکرد. مرحوم حاج آخوند جلو ایستاد رو به قبله و شیخ حبیب به او اقتدا کرد. نخست اذان گفتند و سپس اقامه و نماز صبح را با همان طمأنینه و خضوع و توجهى خواند که همیشه مىخواند در حالى که از چشمان من از شدت سرما اشک مىریخت و دانههاى اشک روى گونههایم یخ مىبست. پس از نماز، شیخ حبیب به سوى کاریزک برگشت و ما راه تربت را در پیش گرفتیم و لازم
نیست که بنویسم با چه مشقت نزدیک ظهر به تربت رسیدیم»