حضرت سلیمان (ع)
حضرت سلیمان پسر داود از پیامبرانى است که به اقتدار دنیوى نیز دست یافته و پهناورترین و با نفوذترین حکومت تاریخ را تشکیل داده است، طورى که جن و ملک و باد و باران و پرندگان و وحوش نیز تحت فرمان او بودهاند. در شرایطى که قدرت و حکومت بهطور معمول موجب گردنکشى و استکبار مىشد، سلیمان همواره روبهسوى خدا داشت و لحظهاى از سپاس او غافل نمىگشت. بدین لحاظ قرآن او را بندهاى شایسته و مقرب معرفى فرموده است.
وَوَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ العَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ؛(1)
و به داود سلیمان را بخشیدم که نیک بندهاى است و بسیار به سوى خدا توبه مىکند.
وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَحُسْنَ مَابٍ؛(2)
و بهراستى براى او نزد ما تقرب و نیک فرجامى است.
قرآن مجید در 47 آیه از قصه زندگانى و حکومت و دعوت او یاد فرموده و هفدهبار نام او را به ویژه در سوره نمل ذکر کرده است.
سلیمان، اسوه سپاسگزارى
دعوت این پیامبر الهى به طور عمده در سوره نمل و در داستان ملکه و قوم سبا تجلى یافته و یکى از زیباترین و آموزندهترین فرآیندهاى تبلیغى را در دعوت ملکه به توحید، ترسیم نموده است. شیوههاى متعدد و متنوعى از سوى این داعىِ الى الله براى حاکمیت بخشیدن بهتفکر توحیدى اتخاذ شده، که در مجموع مىتوان حکومت عادلانه، خدا محورى و سپاسگزارى را به عنوان شیوههاى شاخص او در دعوت مطرح نمود.
هرچند زمامدارى و فرمانروایى سلیمان را مىتوان وجه بارز زندگانى او دانست، اما به نظر مىرسد شیوه سپاسگزارى در همه حال، از سوى فرمانروایى که بسیارى از نیروهاى خلقت در زیر سلطه او هستند، به عنوان شاخصه دعوت او مناسبتر باشد. فرمانرواى عدالتگسترى که اقتدار روز افزون از یک سو، و دانش بى پایان و منحصر به فرد از سوى دیگر، هرگز او را به عجب، استکبار و گردنکشى و حتى ذرهاى خودبینى دربرابر مورى ضعیف وسوسه نکرد، بلکه پیوسته سر بر آستان خداوندى مىسایید و بنده ناچیز حق و شاکر نعمتهاى بیکرانش بود. نمونهاى از توجه عمیق و همه جانبه او را به ذات حق در این آیه شاهدیم که چون سخنان هدهد را شنید، گفت:
وَقالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِىأَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلى والِدَىَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَأَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِکَ فِى عِبادِکَ الصّالِحِینَ؛(3)
و گفت: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى سپاس بگزارم، و به کار شایستهاى که آن را مىپسندى بپردازم، و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایستهات داخل کن.
شیوههاى دعوت مستقیم و غیر مستقیم سلیمان(ع)
1. داورى صحیح و احقاق حق
از جمله شؤون سلیمان همچون پدرش داود، قضاوت میان مردم بود، قرآن ماجراى دادخواهى دو مرد را ذکر کرده است که سرانجام سلیمان میان آنها به عدالت و حق حکممىکند؛
وَداوُدَ وَسُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِى الحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ القَوْمِ وَکُنّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ * فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَکُلّاً آتَیْنا حُکْماً وَعِلْماً؛(4)
و داود و سلیمان را یاد کن، هنگامى که درباره آن کشتزار - که گوسفندان مردم شب هنگام در آن چریده بودند - داورى مىکردند و شاهد داورى آنان بودیم. پس آن داورى را به سلیمان فهماندیم و به هر یک از آن دو حکمت و دانش عطا کردیم.
ماجرا چنان بود که:
دو نفر بر داود وارد شدند، یکى صاحب مزرعه و دیگرى صاحب گوسفندان مزرعهدار از چریدن شبانه گوسفندان در مزرعهاش شاکى بود و داود به نفع مالک مزرعه حکم کرد که دربرابر خسارت وارده گوسفندان وى را بگیرد. صاحب گوسفندان به سلیمان مراجعه کرد. سلیمان نزد پدر آمد و گفت: اى نبى خدا، این قضاوت صحیح نیست. فرمود: چگونه است؟ گفت: باید گوسفندان را به مزرعه دار بدهى و مزرعه را به صاحب گوسفند، و صاحب مزرعه تا زمانى که مالک گوسفندان، مزرعه را به حال اول بازگرداند، از منافع گوسفندان بهرهبردارى کند. داود گفت: داورى تو درست است و حکم سلیمان اجرا شد.(5)
2. خدا محورى و شکرگزارى دائم
چنان که گفتیم، روحیه سپاس، شکر و حمد الهى در جان سلیمان بهگونهاى جاى گرفتهبود که هیچ عاملى نمىتوانست او را از یاد حق و شکر نعمتهایش غافل گرداند. مسلماً این خدا محورى و شکر همیشگى دربرابر منعم باعث مزید نعمت و قدرتش گردیدهبود:
وَلَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَسُلَیْمانَ عِلْماً وَقالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنا عَلى کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ المُؤْمِنِینَ؛(6)
و به راستى به داود و سلیمان دانشى عطا کردیم، و آن دو گفتند: ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگان با ایمانش برترى داده است.
- چون سلیمان، سخن مورچه را شنید که مراقب باشید گامهاى سلیمان و سربازانش شما را نابود نکند، به یاد خدا و فضل بیکرانش افتاد و از خداوند ظرفیت بیشتر سپاسگزارى مسألت کرد؛
گفت: پروردگارا، در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى سپاس بگذارم و به کار شایستهاى که آن را مىپسندى بپردازم، و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایستهات وارد کن.(7)
اینچنین، زمانى که همه اسباب قدرت و مکنت در دست اوست بهجاى غرور قدرت، از خدا توان سپاسگزارى، عمل صالح و ورود به جرگه صالحان را درخواست مىکند.
- هنگامى که تخت بلقیس را به قدرت خداداد عالمى خدا شناس نزد خود دید، اینگونه خدا را یاد کرد: فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى لِیَبْلُوَنِى أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ کَرِیمٌ؛(8)
پس چون سلیمان، آن تخت را نزد خود مستقر دید، گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مىکنم. هر کس سپاسگزارد تنها به سودخویش سپاس مىگزارد و هر کس ناسپاسى مىکند، بىگمان پروردگارم بىنیاز و کریم است.
- و نیز دربرابر نعمت دانستن زبان پرندگان گفت:
یا أَیُّها النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینا مِنْ کُلِّ شَىءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الفَضْلُ المُبِینُ؛(9)
اى مردم، ما زبان پرندگان را تعلیم یافتهایم و از هر چیزى به ما داده شده است. راستى که این همان امتیاز آشکار است.
- و سرانجام این که چون قوم سبا، بهجاى تسلیم شدن دربرابر نداى حق، به نیت تطمیع هدایایى برایش ارسال کردند، با یاد خدا از فریب و تطمیع گریخت و گفت:
أَتُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِىَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمّا آتاکُمْ؛(10)
آیا مرا به مالى کمک مىدهید؟ آنچه خدا به من عطا کرده، بهتر است از آنچه به شما دادهاست.
3. استفاده از فرصتها جهت تبلیغ
چون مأموریت اساسى انبیا، ارشاد آدمیان به خداجویى و توحید و مکارم اخلاقى است، هر فرصتى را در این زمینه غنیمت مىشمرند. سلیمان به مجرد اطلاع از قوم سبا و ملکه آن، بانوشتن نامه دعوت و گسیل داشتن پیک تبلیغى کار دعوت را آغاز کرد؛
إِذهَبْ بِکِتابِى هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ماذا یَرْجِعُونَ؛(11)
این نامه مرا ببر و به سوى آنها بیفکن، آنگاه از ایشان روى برتاب، پس ببین چه پاسخ مىدهند.
شاید دستور به انداختن نامه در میان آنان بدین منظور بوده که جاى کتمان و پردهپوشى نباشد. از اطمینان ملکه به نامه نیز روشن مىگردد که پیام دعوت به شکل صحیح و دقیق به او رسیده و احتمال جعل به کلى منتفى بوده است.
همچنین زمانى که با نیرویى اعجاز آمیز، ملکه و تخت او را حاضر مىکنند، سلیمان فرصت را براى القاى پیام توحید مناسب دیده مىگوید: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى (این از فضل و کرم خداى من است) این معرفى خدا در شرایطى که مخاطبان پذیراى دعوتند، نوعى شیوه تبلیغى بهشمار مىرود.
4. زمینهسازى دعوت با ارائه قدرت الهى
گاهى فرصتها براى دعوت مؤثر به صورت اتفاقى حادث مىشوند و گاهى مبلّغ براى توفیق بیشتر دعوت، ناگزیراست زمینهها و فرصتهاى مناسب را به وجود آورد. سلیمان، علاوه بر بهرهبردارى بهجا از فرصتها، همواره در صدد ایجاد زمینههایى براى گسترش دعوت بود، از جمله این که براى نزدیک ساختن مخاطب به پذیرش توحید، جلوهاى از قدرت خدا را به صورت حاضر کردن تخت پادشاهى بلقیس نشان مىدهد و از این رهگذر بهمیزان خرد و درایت او نیز پى مىبرد. در چنین موقعیت حساب شدهاى مقاومت دربرابر تفکر توحیدى بسیار دشوار است، ازاینرو ملکه پس از این زمینهسازىها در مسیر قبول دعوت قرار گرفت.
فَلَمّا جاءَتْ قِیلَ أَهکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا العِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَکُنّا مُسْلِمِینَ؛(12)
پس وقتى ملکه آمد، به او گفته شد، آیا تخت تو همین گونه است؟ گفت: گویا این همان است و پیش از این، ما آگاه شده و از درِ اطاعت درآمده بودیم.
سلیمان بهزمینهسازى ادامه داد و طبق برنامه پیش بینى شده، او را به صحن دیگر کاخ راهنمایى کرد که در اثر صیقل دادن فراوان و شفافیت بیش از اندازه به دریایى شبیه شده بود:
قِیلَ لَها ادْخُلِى الصَّرْحَ فَلَمّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّه ً وَکَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْقَوارِیرَ؛(13)
به او گفته شد: وارد ساحت کاخ پادشاهى شو، و چون آن را دید، برکهاى پنداشت و ساقهایش را نمایان کرد. سلیمان گفت: این کاخى مفروش از آبگینه است.
با این تدابیر و زمینهسازىها، در نهایت، نتیجه حاصل گشت و بلقیس و قومش ایمان آوردند.