حضرت خدیجه سلام الله علیها مادر امت
سخن از خدیجه ، سخن از یک دنیا عظمت و پایدارى و استقامت درراه هدف است . به حق قلم فرسایى در باره کسى که خداوند بر اوسلام و درود فرستاد ، بسى مشکل است . اما به مصداق «مالا یدرک کله لا یترک کله ،» به بررسى گوشههایى از شخصیت و زندگى اینبزرگ بانو مىپردازیم :
معرفی حضرت خدیجه
پدر او: خو یلد بن عبد الغری بن قُصَی بن کلاب است.
مادر او: فاطمه دختر زائده بن أصَم است.
تولد: سال 68 پیش از هجرت
فرزندان: قاسم، عبدا...، زینب، ام کلثوم، فاطمه و رقیه می باشند.
لقب: طاهره
وفات: در ماه رمضان سال دهم بعثت و پس از سه روز بعد از وفات ابوطالب است.
پیغمبر(ص) او را در حجون دفن کرد و خود او را در قبر گذاشت و سال وفات او عام الاحزان (سال اندوه ها) نامیده شده است و خدیجه به هنگام وفات 65 سال داشت.
در هنگام ازدواج با پیغمبر(ص) عمر شریف آن حضرت 25 سال و عمر خدیجه 40 سال بود. ثروتش از همه قریش بیشتر بود و اهالی مکه با اموال او پیش از آنکه با پیغمبر (ص) ازدواج کند تجارت می کردند و خدیجه پس از ازدواج با پیغمبر هر چه داشت به وی بخشید و این ثروت هنگفت از پایه های تشکیل دهنده دعوت اسلامی به شمار می رود.
سخن از اسلام خدیجه گفتن در واقع سخن از اسلام در روز نخستین است. همه امت اتفاق نظر دارند که خدیجه اولین بانویی است که اسلام آورده است. در همان زمانی که پیامبر گرامی از اذیت و آزار و دشواریها رنج می برد، آنجا کسی بود که از بار اندوه و غمهای او می کاست و موجب می شد که غمها و اندوه های خویش را به فراموشی سپارد. او تنها خدیجه همان زن با ایمان بود، همان زن گرانقدری که یاور و شریک محمد (ص) بود.
تبسم خدیجه کوله بار اندوه و دردها را از محمد (ص) سبک می کرد و دوستی نمایان بر چهره اش موجب می شد که پیغمبر دردها و رنجهای خود را از یاد ببرد. ایمان خدیجه پیغمبر را از یک آینده درخشان و با شکوه برای دعوت خبر می داد و استواری عقیده اش دلیلی بر آغاز پیروزی بود. اموال خدیجه در واقع کلید شکست این محاصره بود. او مواد مصرفی را چندین برابر قیمت واقعیش از برای غذای کسانی که میان امت بودند می خرید تا اینکه سالهای محاصره اقتصادی با سلامت و رهایی امت سپری شد و حیله قریش با شکست و ناکامی مواجهه گردید.
رسول گرامی (ص) به خاطر صداقت و امانتی که از او نمایان شده بود به صادق و امین معروف بود و خداوند حاضر و ناصر چنین می خواست که خدیجه دارای سیره ای باشد که بدان از همه زنان منحصر بفرد باشد، به همین جهت در دوره جاهلیت به طاهره معروف بود و همین لقب برای شرف و افتخار او کافی است.
حضرت خدیجه(س) بازرگان بودند و از ثروتمندان قریش به شمار می رفتند. ایشان گروهی ازمردان را برای تجارت به شهرهای مختلف فرستاده و آنها پس از داد و ستد با اموال آن بانو در سود این عمل با ایشان سهیم می شدند.
چون حضرت خدیجه(س) از راستگوئی و امانتداری وصفات پسندیده رسول خدا (ص) (که زبانزد خاص و عام بود) اطلاع یافتند به ایشان پیشنهاد دادند که برای تجارت به سوی شام رفته و سهمی بیشتر از تاجران دیگر برگیرند.
پیامبر(ص) نیز پذیرفتند وب ه همراه میسره -غلام مخصوص حضرت خدیجه(س)- و مقداری کالای گرانبها عازم شام شدند.
هنگامی که به شام رسیدند ،حضرتش در سایه درختی نزدیک صومعه یکی از راهبان فرود آمدند.
راهب ازمیسره پرسید که" آن شخص که زیر این درخت نشسته کیست؟"
میسره پاسخ داد که" ایشان یکی از مردمان قریش واهل حرم (شهرمکه) است" .
راهب گفت "سوگند به خدا که جز پیامبر کسی دیگر زیر این درخت ننشسته است".
پیامبر (ص) کالاهایی که با خود آورده بودند را فروخته و آنچه می خواستند خریدند و به سوی مکه بازگشتند.
در این سفر همه تجار سود بردند. بخصوص رسول اکرم(ص) که از دیگران سود بیشتری نصیبشان گردید. پس از بازگشت هنگامی که حضرت خدیجه(س) از میسره در باره پیامبر (ص) سوال کردند، میسره پاسخ داد که تمام کارهای ایشان حساب شده و منظم و بر اساس عقل است. همچنین او وقایعی که در سفر رخ داده بود را بیان کرده وگفت: هنگامی که یکی از تجار از پیامبر (صل الله علیه و اله ) خواسته بود که به "لات "و "عّزّی"، دو بت مشهور در مکه یاد کند،ایشان امتناع کرده و گفته اند : "چیزی نزد من پست تر از لات و عّزّی نیست"
پس ازاینکه حضرت خدیجه (س) از این جریانات مطلع گشتند شخصی را نزد رسول خدا(ص) فرستاده وتوسط او پیغام دادند که به علت شرف و نسب والای پیامبر(ص)در میان قومشان و خصایصی چون امانتداری ،راستگوئی و نیکخوئی ، مایل به ازدواج با ایشان می باشند.
چون پیامبر (ص) از این موضوع با خبر شدند ، عموهای خویش را خبر کرده و آنها را به خواستگاری حضرت خدیجه فرستادند.
درا ین مجلس حضرت ابوطالب (ع) -عموی ایشان- سخن را آغاز کرده وپس از حمد و ثنای الهی و ذکر پاره ای ازخصوصیات رسول خدا(ص) ، از حضرت خدیجه(س) خواستگاری کردند.آن بانو نیز قبول کرده وبدین ترتیب خود را به تزویج پیامبر(ص) درآوردند.
در این زمان پیامبر(ص) 25 سال و بنا به گفته اکثر مورخان حضرت خدیجه(س) 40 سال داشته اند .(البته برای ایشان سنین کمتری هم ذکر کرده اند.)
حضرت خدیجه دختر خویلد, زنى پاکدامن و عفیف بود و از بازرگانان قریش به حساب مى آمد.
وى به دنبال مرد امینى مى گشت که زمام تجارت او را بر عهده بگیرد.
امانت دارى محمدبن عبداللّه ر در میان مردم شهرت داشت .
از این رو, خدیجه به دنبال پیامبر(ص ) فرستاد و گفت : چیزى که مرا شیفته تو کرده راستگویى , امانتدارى و اخلاق پسندیده تو است و من حاضرم دو برابر آنچه به دیگران مى دادم به تو بدهم و دو غلام خود را نیز همراه تو بفرستم که در تمام مراحل فرمانبردار تو باشند.
نبى گرامى اسلام (ص ) نیز دعوت خدیجه را پذیرفتند و کاروان قریش به حرکت درآمد.
سفر بازرگانى پرسودى بود.
پس از تجارت , کاروان به مکه بازگشت و پیامبر گزارش سفر را براى خدیجه تشریح کرد.
چیزى نگذشت که میسره غلام خدیجه نیز واردشد و آنچه را در این سفر دیده بود موبه مو براى مولایش تعریف کرد و گفت : امین در بصرى , به منظور استراحت , زیر سایه درختى نشست .
در آن هنگام , چشم راهبى به امین افتاد و از من نام او را پرسید و سپس چنین گفت : این مرد, همان پیامبرى است که در تورات و انجیل , درباره اوبشارت هاى فراوانى خوانده ام !.
حضرت خدیجه ى پس از این سخنان , علاقه مفرطى به محمدر, که سرچشمه آن از معنویت وى سرچشمه مى گرفت , در خود احساس مى کند.
و پس از آن در عالم رویا مى بیند که خورشید, بالاى مکه چرخ خورد و کم کم پایین آمد و در خانه او فرودآمد.
دختر خویلد, خوابش را براى عموزاده خود ورقه بن نوفل که از دانایان عرب بود, نقل مى کند و عموزاده اش مى گوید: تو با مرد بزرگى ازدواج خواهى کرد که شهرت او عالم گیر خواهدشد.
خدیجه به این ازدواج تمایل پیدا مى کند, لذا نفیسه , دختر علیه را که از زنان قریش و دوستان نزدیکش بود, مامور ابلاغ این پیام به محمدبن عبداللّه ر مى کند.
فرستاده خدیجه به پیامبر(ص ) مى گوید: محمد!.
چرا شبستان زندگى خود را با چراغ همسر روشن نمى کنى ؟.
هرگاه من تو را به زیبایى و ثروت , شرافت و عزت دعوت کنم مى پذیرى ؟.
پیغمبر فرمودند: منظورت کیست ؟.
نفیسه , خدیجه را معرفى مى کند.
پیغمبر مى فرمایند: آیا خدیجه به این کار راضى مى شود, با این که وضع زندگى من با او فرق زیادى دارد؟.