فایده سؤال و جواب در قبر چیست؟
خدا میداند شخص مؤمن است یا کافر، نیکوکار است یا بدکار؛ پس سؤال و جواب برای چه؟!
سؤال و جواب در قبر ابتدای پیدا شدن نعمت است برای مؤمن؛ چقدر او کیف میکند و لذت میبرد وقتی که دو ملک را با آن قیافه های زیبا و دلربا مشاهده میکند. و آن بوی گل و ریحان بهشتی را که آنها همراه دارند استشمام مینماید، که نامشان برای مؤمن بشیر و مبشر است.
دیگر آنکه خود سؤال و جواب برای مؤمن کیف دارد. بچهها را دیدهاید در مدرسه وقتی که درسشان را خوب خوانده باشند کیف میکنند از آنها سؤال شود تا کمال خود را بروز بدهند، مؤمن هم میل دارد که از پروردگارش بپرسند تا با کمال اطمینان به یگانگی پروردگار و رسالت محبوبش شهادت دهد.
هرقدر مؤمن از سؤال و جواب لذت میبرد و برای او نعمت و ابتدای آسایش است، برای شخص کافر هم ابتدای بدبختی و شکنجه است.
آمدن ملکها برای کافر موحش و ترسناک است. در روایات است که آنها هنگام آمدن صدای رعد و برق میدهند، از چشمانشان آتش میجهد موهای آنها روی زمین میکشد، به یک منظره ترسناکی با میت کافر مواجه میشوند و نامشان برای کافر نکیر و منکر است.
کسی که یک عمر با خدا کاری نداشته، خدایش را نمیشناخته،معلوم است چه برسرش میآید،وقتی که از او درباره خدایش بپرسند. یک عمر خدایش پول بوده و شهرت، ریاست بوده، با خدای عالم کاری نداشته، تزلزلی در او پیدا میشود که نمیتواند پاسخی بدهد.
بعضی از عهده جواب برمیآیند، اما در پاسخ سؤال از پیغمبر در میمانند و بعضی هم در سایر عقاید حَقه، برخی هم از عهده جواب نسبت به عقاید برمیآیند، لیکن در پاسخ به اعمال در میمانند.
سؤال و جواب قبر
از جمله چیزهایی که بایستی به آن اعتقاد داشت و جزء ضروریات مذهب شیعه است، سوال منکر و نکیر در قبر است. علامه مجلسی در جلد سوم «
بحارالانوار » و کتاب « حق الیقین » فرموده که سؤال و فشار قبر در بدن اصلی است و روح، به تمام یا بعضی از بدن برمیگردد (یعنی تا سینه یا کمر چناچه در بعضی از اخبار است) که قدرت بر فهم خطاب سؤال و جواب را داشته باشد.
چیزی که باید بدانیم آن است که از چه چیز سؤال میشود؟ در قبر از عقاید و اعمال پرسیده میشود. به او میگویند خدایت که بود؟ پیغمبرت که بود؟ چه دینی داشتی؟ (این را از هر فردی، خواه مؤمن خواه کافر میپرسند، مگر از بچه های نابالغ و دیوانه ها و کم عقلها) اگر دارای عقیده حَقه باشد عقایدش را ذکر میکند و شهادت به وحدانیت پروردگار میدهد و رسالت خاتم الانبیاء (ص) و امامت ائمه هدی(ع) میدهد وگرنه زبانش گنگ میشود، بعضی از ترس میگویند: « تو خدایی و گاه میگویند: مردم میگفتند محمد(ص) پیغمبر است، قرآن کتاب خداست...». یعنی از عهدهی جواب بر نمیآیند.
اگر توانست جواب دهد، دری از سمت بالا باز میگردد و تا چشم کار میکند به قبرش توسعه میدهند، یعنی در عالم برزخ که تا قیام قیامت طول میکشد او در گشایش و راحتی است(1) و به او میگویند بخواب مانند عروس(2) و اگر از عهده جواب برنیاید، دری از "جهنم برزخی" بر وی باز میشود و نفخهای از نفخات دوزخ، قبرش را آتش میزند.(3)
آسان و سختی جان دادن
در روایات و احادیث، تصریحاتی به سختی جان کندن شده است و در بعضی تشبیه به کندن پوست از بدن گردیده و در بعضی دیگر است که اگر سنگ آسیا یا میخ در قلعه را در چشم بگذارند و آن به حرکت دربیاید، ازسکرات مرگ آسانتر است؛ در برخی دیگر از روایات سختی آن تشبیه شده به این که بدنی را با قیچی یا اره قطعه قطعه کنند.
برای بعضی هم مردن مثل "بو کردن بهترین گلها"(1) ست. در بعضی روایات می فرماید تغییر لباس کثیف به تمیز است و در پاره دیگر تشبیه به برداشتن غلها و بندها از بدن شده است. یعنی مرگ خلاصی پیدا کردن از محبس عالم طبیعت است.
به طور کلی هیچ یک از این دوقسم جان دادن کلیت ندارد، و این نیست که هرکس اهل ایمان شد آسان جان دهد، بلکه بسیاری از مؤمنین هستند که لطف خدای تعالی شامل حالشان میشود و بعضی گناهانشان را به سختی جان کندن جبران میفرماید، با این که، مؤمن، از دنیا میرود اما چون باید پاک برود او را اصلاح می کنند و مرگ نسبت به کفار، دهانه آتش، و مقدمه عذابشان میباشد. (2)
گاهی هم میشود که کفار و فساق آسان جان میدهند، چون این شخص اهل عذاب است، لیکن در عمرش کار خوبی هم کرده، آسان جان می دهد که حسابش همین جا تصفیه شده باشد، مثلاً به واسطه انفاقی که کرده یا کمک به مظلومی نموده، در عوض آسان جان میدهد تا دیگر در آخرت طلبی نداشته باشد، چنانچه مؤمن برای پاک شدن از گناه، سخت جان میدهد. در حقیقت برای کافر جان دادن، اول بدبختی است، چه آسان و چه سخت و اما برای مؤمن نعمت و سعادت است، چه سخت و چه آسان.
بنابراین به هیچ وجه آسانی و سختی جان دادن نسبت به مؤمن و کافر، کلیت ندارد.
در جلد سوم بحارالانوار حدیث شریفی است که روزی خاتم الانبیاء محمد(ص) به دیدن حضرت علی(ع) تشریف آوردند، در حالی که ایشان چشم درد شدیدی داشتند، بطوری که صدای ناله آقا را بلند کرده بود، با آنکه امیرالمؤمنین کوه صبر بود؛ رسول خدا خبر موحشی به حضرت علی(ع) داد که سختی درد چشم را فراموش نمود. فرمود: « یا علی! جبرئیل به من خبر داد که قبض روح کافر را که میکنند، عدهای از ملائکه عذاب میآیند و با تازیانهها و سیخهای آتشین جان آنها را میگیرند.» امیرالمؤمنین عرض کرد: « یا رسوالله! اینطور جان دادن هم از امت شما هست؟» فرمود: « آری، سه طایفه از مسلمانان هستند که اینطور جان میدهند، اول حاکم جور است، دوم خورندگان مال یتیم، سوم شاهد ناحق است(یعنی کسی که برخلاف حقیقت شهادت میدهد.) »
اجمالاً از ماست که بر ماست، هرکس آنچه را کرده میبیند آسان یا سخت جان دادن نتیجه اعمالمان است.