این فرمانی است از بنده خدا علی امیرالمومنان (ع) به مالک اشتر نخعی، در عهدی که با او می گذارد، هنگامی که وی را به حکومت مصر می گمارد … و برای سامان دادن کار مردم مصر و آباد کردن شهرهای آن. او را فرمان می دهد به ترس از خدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر دیگر کارها … و اینکه خدای سبحان را یاری کند و به دل و دست و زبان … و مالک! بدان که من تو را به شهرهایی می فرستم که دستخوش دگرگونیها گردیده … … و مردم در کارهای تو چنان می نگرند که تو در کارهای والیان پیش از خود می نگری … پس نیکوترین اندوخته خود را در کردار نیک بدان و هوای خویش را در اختیار گیر و بر نفس خود بخیل با ش و زمام آن را در آنچه برایت روا نیست رها مگردان، … و مهربانی بر رعیت را برای دل خود پوششی گردان و دوستی ورزیدن با آنان را و مهربانی کردن با همگان، …
رعیت دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تواند، و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند … به خطاشان منگر ، و از گناهشان در گذرد، چنانکه دوست داری خدا بر تو ببخشاید و گناهت را عفو فرماید … و مگو مرا گمارده اند و من می فرمایم، و اطاعت امر را می پایم (توقع دارم). چه این کار، دل را سیاه کند و دین را پژمرده و تباه و موجب زوال نعمت است… بپرهیز که در بزرگی فروختن، خدا را هم نبرد خوانی و در کبریا و عظمت خود را همانند او دانی که خدا هر سرکشی را خوار می سازد و هر خود بینی را بی مقدار … و باید از کارها، آن را بیشتر دوست بداری که نه از حق بگذرد، و نه فرو ماند، و عدالت را فراگیرتر بود و رعیت را دلپذیرتر، که ناخشنودی همگان، خشنودی نزدیکان را بی اثر گرداند، و خشم نزدیکان خشنودی همگان را زیانی نرساند، و به هنگام فراخی زندگی، سنگینی بار نزدیکان بر والی از همه افراد رعیت بیشتر است، و در روز گرفتاری یاری آنان از همه کمتر … و از رعیت، آن را از خود دورتر بدار و با او دشمن باش که عیب مردم را بیشتر جوید، که همه مردم را عیبهاست و والی از هر کس سزاوارتر به پوشیدن آنهاست
در مشورت : بخیل را در رای زنی خود در میاور که تو را از نیکوکاری بازگرداند، و از درویشی می ترساند. و نه ترسو را که در کارها سست نماید، و نه آزمند را تا حرص ستم را برایت بیاراید، که بخل و ترس و آز سرشتهایی جداً جداست که فراهم آورنده آنها بدگمانی به خداست … بدترین وزیران تو ، کسی است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده و آنکه در گناهان آنان شرکت نموده، پس مبادا چنین کسان محرم تو باشند که آنان یاوران گناهکارانند، و ستمکاران را کمک کار، و تو جانشینی بهتر از ایشان خواهی یافت که … یاری ایشان بهتر، و مهربانی شان بیشتر و دوستی شان با جزء تو کمتر. پس اینان را خاص خلوت خود گیر و در مجلسهایت بپذیر، و آن کس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید … و مبادا نکوکار و بدکردار در دیده ات برابر آید، که آن رغبت نکوکار را در نیکی کم کند، و بدکردار را به بدی وادار نماید … رفتار تو چنان باید، که خوش گمانی رعیت برایت فراهم آید، که این رنج دراز را از تو می زداید و به خوش گمانی آن کس سزاوارتر که از تو بدو نیکی رسیده و بدگمانی ات بدان بیشتر باید که از تو بدی دیده.
آئین پسندیده ای را برهم مریز که بزرگان این امت بدان رفتار نموده اند و مردم بدان وسیلت به هم پیوسته اند، و رعیت با یکدیگر سازش کرده اند … و با دانشمندان فراوان گفتگو کن و با حکیمان فراوان سخن درمیان نه، در آنچه کار شهرهایت را استوار دارد و نظمی را که مردم پیش از تو بر آن بوده اند برقرار … و بدان که :
رعیت را صنفهاست که کار برخی جز به برخی دیگر راست نیاید، و به برخی از برخی دیگر بی نیازی نشاید … پس سپاهیان به فرمان خدا ، رعیت را دژهای استوارند، و والیان را زینت و وقار. دین به آن ارجمندست و راههای بی گزند؛ و کار رعیت جز به سپاهیان قرار نگیرد، و کار سپاهیان جز با خراجی که خدا برای آنان معین فرموده درستی نپذیرد … و این دو دسته – رعیت و سپاهان – بر پای نماند جز با سومین دسته از مردمان که قاضیان و عاملان و نویسندگان دیوان، که کار عقدها را استوار می کنند و آنچه سود مسلمانان است فراهم می آورند، و در کارهای خصوصی و عمومی مورد اعتمادند. و کار این جمله استوار نشود جز با بازرگانان و صنعتگران که فراهم می شوند و با سودی که به دست می آورند، بازارها را بر پا می دارند و کار مردم را کفایت می کنند، در آنچه دیگران مانند آن نتوانند سپس طبقه ضعیفند از نیازمندان و درویشان که سزاوار است بخشیدن به آنان، و یاری کردن ایشان …
پس از سپاهیان خود کس را بگمار که خیرخواهی وی برای خدا و رسول او و امام خود بیشتر دانی که دامن او را پاکتر و بردباری اش برتر، که دیر به خشم آید و زود به پذیرفتن پوزش گراید … پس دلیران و رزم آوران و بخشندگان جوانمردان، که اینان بزرگواری را در خود فراهم کرده اند و نیکوئیها را گرد آورده، پس در کارهای آنان چنان بیندیش که پدر و مادر درباره فرزند خویش … رسیدگی به کارهای خرد آنان (سپاهیان) را به اعتماد وارسی کارهای بزرگ وامگذار … و آنچه کار بر تو گران شود و دشوار حقیقت کارها ناآشکار، بخدا و رسولش باز آر … اگر در چیزی با یکدیگر خصومت ورزیدید، آنرا به خدا و رسول بازگردانید (نساء 59)…
برای داوری میان مردم از رعیت خود آنرا گزین که نزد تو برترین است … چون حق را شناخت در بازگشت بدان در نماند و نفس او به طمع ننگرد، و تا رسیدن به حق، به اندک شناخت بسنده نکند، و در شبهت ها درنگش از همه بیش باشد … و چون حکم روشن باشد در داوری قاطع تر … پس داوری چنین کس را فراوان تیمار دار و در بخشش بدو گشاده دستی به کارآر چندانکه نیاز وی به مردمان کم افتد …
سپس در کار عاملان خود بیندیش، و پس آزمودن به کارشان بگمار، و به میل خود و بی مشورت دیگران به کاری مخصوصشان مدار … و عاملانی این چنین را در میان کسانی جو که تجربت دارند و حیاء، از خاندانهای پارسا که در مسلمانی قدمی پیشتر دارند – و دلبستگی بیشتر – اخلاق آنان گرامی تر است و آبروشان محفوظ تر و طمعشان کمتر و عاقبت نگری شان فزونتر. پس روزی اینان را فراخ دار … بر کارهای آنان مراقبت دار و جاسوسی راستگو و وفاپیشه بر ایشان بگمار که مراقبت نهانی تو در کارهایشان، وادار کننده آنهاست به رعایت امانت، و مهربانی بر رعیت، و خود را از کار گناهت واپای! اگر یکی از آنان دست به خیانتی گشود، به گواه مرا قبین بسنده کن، و کیفر او را با تنبیه بدنی بدو برسان و آنچه را بدست آورده بستان، سپس او را خوار بدار و خیانتکار شمار و طوق بدنامی را در گردنش در آر … پس درباره کاتبان خود بنگر، و بهترینشان را بر سر کار بیاور، و نامه هایی را که در آن تدبیرها و رازهایت نهان است. از میان جمع کاتبان به کسی مخصوص دار که صالح تر از دیگران است … و قدر خود را در کارها بداند، چه آن که قدر خود را نداند در شناختن قدر جز خود نادانتر بود و درماند.
و در کار خراج ، چنان بنگر که اصلاح خراج دهندگان در آن است، چه صلاح خراج و خراج دهندگان به صلاح دیگران است، و کار دیگران سامان نگیرد تا کار خراج دهندگان سازمان نپذیرد، که مردم همگان، هزینه خوار خراجند و خراج دهندگان؛ و باید نگریستنت به آبادانی، بیشتر از ستاندن خراج بود، که ستاندن خراج جز با آبادانی میسر نشود؛ و اگر از سنگینی – مالیات – شکایت کردند، یا از آفتی که – به کشت – رسیده ، … بار آنان را سبک گردان … و بسا که در آینده کاری پدید آید که چون آن را به عهده آنان گذاری با خاطر خوشش بپذیرند – و خرده نگیرند – ، که چون – شهرها – آبادان بود، هر چه بر عهده مردم آن نهی، انجام دهد؛ و زمین جزء با تنگدستی ساکنان آن ویران نشود. مردم شهرها هنگامی تنگدست گردند که والیان روی به گرد آوردن مال آرند و از ماندن خود بر سرکار اطمینان ندارند ... دیگر اینکه نیکی به :
بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذیر، و سفارش کردن به نیکویی درباره آنان را به عهده گیر … با دسترنج خود کسب کند، که آنان مایه های منفعتند و پدید آورندگان وسیله های آسایش و راحت … این بازرگانان مردمی آرامند و نمی ستیزند، و آشتی جویند و فتنه ای نمی انگیزند … گرانفروشی زیانی است. برای همگان و عیب است بر والیان. و باید خرید و فروش آسان صورت پذیرد و با میزان عدل انجام گیرد با نرخهای رایج بازار ، نه به زیان فروشنده و نه خریدار و آن که پس از منع تو دست به احتکار زند او را کیفر ده و عبرت دیگران گردان، و در کیفر او اسراف مکن. سپس خدا را ! خدا را ! :
در طبقه ضعفا؛ آنان که راه چاره ندانند و از درویشان و نیازمندان و بینوایان و از بیماری بر جای ماندگانند، که در این طبقه مستمندی است خواهنده، و مستحق عطایی است به روی خود نیاورنده، و برای خدا حقی از خود را که به آنان اختصاص داده، و نگهبانی آن را به عهده ات نهاده پاس دار، و بخشی از بیت المالت … را در هر شهر به آنان واگذار … مبادا فرو رفتن در نعمت، از پرداختن به آنان بازت دارد … از رسیدگی به کارشان دریغ مدار و روی ترش بدانان میار و به کارهای کسی که به تو دسترسی ندارند بنگر … جماعت بگذار … تارخواستهای آنان را به تو رساند...