در شرع انور اسلام هم تاخیر حرمت ماه هاى حرام از محل خود حرام است، و هم تاخیر آداب و احکام و دستوراتى که در زمانهاى مشخص همچون ماه رمضان براى روزه و ماه ذو الحجه براى حج مقرر شده است.و علیهذا تبدیل ماه هاى قمرى به ماه هاى شمسى و تبدیل سالهاى قمرى به شمسى بهیچوجه من الوجوه جایز نیست.
مسلمان نمىتواند روزه رمضان را در شوال و یا یکى از ماههاى معتدل دیگر بگیرد و به جهت اعتدال هوا و کوتاه شدن روزها در فصل زمستان آن را بجاى آورد، یعنى نمىتواند روزه خود را به حساب سالها و ماههاى شمسى قرار دهد.
مسلمان نمىتواند حج ذو الحجه خود را در محرم و یا یکى از ماههاى معتدل دیگر به جهت تناسب هوا و فروش امتعه و امور اعتباریه و مصالح مادیه و دنیویه خود، در فصل بهار و یا پائیز قرار دهد، یعنى نمىتواند حج خود را به حساب سالها و ماههاى شمسى بجاى آورد.
و همچنین نسبتبه سایر تکالیف از واجبات و مستحبات و محرمات و مکروهات و همچنین نسبتبه احکام اجتماعیه و سنتهاى اعتباریه و آداب و رسوم و عاداتى که در جامعه با آن مواجه است.
تاریخ إسلام، تاریخ قمری است
مسلمان نمىتواند سال شمسى را ملاک و میزان براى اعمال و تاریخ خود معین و مقرر دارد، زیرا که در قرآن مجید با صراحتسال مسلمان را سال قمرى قرار داده، و ان عده الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فى کتاب الله یوم خلق السموات و الارض منها اربعه حرم را اعلان کرده است.
این آیه از چند جهت صراحت دارد بر آنکه سالها و ماههاى رسمى اسلامى سالها و ماههاى قمرى است: اول - از جهت لفظ منها اربعه حرم زیرا از ضروریات است که اسلام هیچ ماهى را از ماههاى حرام قرار نداده است، مگر چهار ماه از ماههاى قمرى را که ذوالقعده و ذوالحجه و محرم و رجب مىباشند.و این چهار ماه، از ماههاى قمرى است نه شمسى، و در روایات عدیده و در خطبه رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم آمده است که سه تا از این ماهها پهلوى هم قرار گرفتهاند و یکى از اینها جدا و تنها است: ثلاثه منها سرد و واحد منها فرد ، آن سه که پهلوى همند ذوالقعده و ذوالحجه و محرم هستند، و آن یک که تنها افتاده است ماه رجب است.
دوم - از جهت لفظ عند الله.و سوم - از جهت لفظ فى کتاب الله یوم خلق السموات و الارض.چون این قیود دلالت دارند بر آنکه این ماهها ابدا قابل تغییر و اختلاف نیستند، و با وضع و جعل و امور قرار دادى سر و کار ندارند، زیرا این ماهها در نزد خداوندى که علم و احاطه او لا یتغیر است، چنین است، و در کتاب خدا در روزى که آسمانها و زمین را آفریده است چنین بوده است.
پس در حکم نگاشته شده در کتاب تکوین و در قانون نوشته شده در دفتر خلقت اینطور بوده است، و لا معقب لحکمه تعالى.و معلوم است که ماههاى شمسى به هر صورت و به هر عنوان و از هر تاریخى که باشد، ماههاى قراردادى است که بر اساس حساب منجم و زیاده و کمىهاى اعتباریه و وضعیه بدین صورت در آمده است.
اما ماههاى قمرى در آن وقتى که خداوند آسمان و زمین را خلقت کرد، همینطور بوده است.یعنى به ابتداى رؤیت هلال به خروج از محاق و تحت الشعاع شروع مىشده، و به محاق و دخول تحت الشعاع پایان مىیافته است.
و الشمس تجرى لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم و القمر قدرناه منازل حتى عاد کالعرجون القدیم لا الشمس ینبغى لها ان تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار و کل فى فلک یسبحون (آیه 38 تا 40 از سوره 36: یس) «و خورشید بر مدار معین خود پیوسته در حرکت و گردش است، اینستحکم خداوند مقتدر و دانا.و ماه را ما در منزلهاى مختلف به سیر و گردش در آوردیم تا عاقبت (که آخر ماه نزدیک و محاق مىشود) همانند شاخه زرد و لاغرى در آید، نه در سیر و گردش منظم جهان آفرینش، خورشید را چنین توان و قدرتى است که به ماه برسد و او را دریابد، و نه مىتواند شب بر روز سبقت گیرد، و هر یک از این خورشید و ماه و از این شب و روز در مدار معین و مقرر پیوسته در حرکت و شناورند.» ماههاى قمرى حسى و وجدانى است و ابتدا و انتهاى مشخصى در عالم تکوین دارد، به خلاف ماههاى شمسى که قراردادى و اصطلاحى است، و اگر چه فصول اربعه و سالهاى شمسى هم تقریبا حسى است، لکن ماههاى دوازدهگانه که داراى اصل ثابتى هستند فقط ماههاى قمرى است.
و بنا بر این معناى آیه اینطور مىشود که: ماههاى دوازده گانهاى که از آنها سال درست مىشود، آن ماههائى است که در علم خداوند سبحانه و تعالى ثابت است.و همان ماههائى است که در کتاب تکوین در روزى که آسمانها و زمین را آفرید معین فرمود، و حرکات عامه جهان خلقت را که از جمله آنها حرکات خورشید و ماه است مقرر نمود.و آن حرکت واقعى و ثابت پایه و اصل براى تعیین مقدار این ماههاى دوازدهگانه قرار گرفت.
و از جمله آیاتى که صراحت در لزوم تاریخ قمرى دارد، همانطور که ذکر شد آیه 5 از سوره 10: یونس است:
هو الذى جعل الشمس ضیاء و القمر نورا و قدره منازل لتعلموا عدد السنین و الحساب .
«خداوند است آنکه خورشید را نوردهنده، و ماه را نورانى آفرید، و ماه را در منزلگاههاى مختلفى به حرکت و گردش در آورد، تا شما شماره سالها و حساب امور خود را از آن بدانید» .
معلوم است که از اشکال مختلف ماه بر آسمان همچون هلال و تربیع و تثلیث و تسدیس تا در شب چهاردهم به شکل بَدْر یعنی دایره کامل درآمدن ، و سپس رو به نقصان گذاردن ، مردم میتوانند بدون منجّم و نیازمند بودن به أهل حساب ، در هر نقطه از خشکی و دریا ، و در هر زمین از کوه یا بیابان به مجرّد رؤیت هلال و أطوار مخلتفه آن ، در طول ماه قمری حساب خود را داشته باشند. و این از اختصاصات ماه قمری است نه شمسی . فلهذا با اینکه لفظ شمس در این آیه آمده است ، ولیکن گردش ماه را سبب محاسبه و تقویم قرار داده است .
و از جمله آیات آیه 189 از سوره 2: بقره است: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الاْهِلَّه ِ قُلْ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ .
«ای پیامبر از تو درباره علّت اشکال مختلف هلال (که به أطوار گوناگون بر فراز آسمان پدیدار میشود) چون بپرسند (درپاسخ) بگو این اختلاف أشکال ماه را خداوند به جهت تعیین اوقات مردم و تاریخ آنها و برای أمر حجّ قرار داده است.»
ماههای قمری را به شمسی تبدیل کردن ، نَسِی است ، یعنی تأخیر انداختن أعمال از زمان مقرّر خود ، و این همان است که در قرآن کریم آن را موجب زیادی کفر به شمار آورده است ، و از کلمات روشن و جالب رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در خطبهای که در مِنی' ایراد کردند همین نکته است که ماههای قمری را که بر اساس سنّت إبراهیم خلیل و اسماعیل ذبیح علیهما السّلام قرار داده شده بود ، و در زمان جاهلیّت به ماههای شمسی تبدیل کرده بودند ، آن حضرت به همان ماههای قمری برگردانیده ، و جَهاراً علی رؤوس الاشهاد اعلان فرمود که این حجّ ، حجّ صحیح است که در زمان خود واقع شده ، و در اثر گردش زمان دوباره این حجّ در موضع خود قرار گرفته است . و این حجّ را حِجَّه الإسلام گویند ، زیرا که طبق قانون اسلام در جای خود قرار گرفت و در ماه ذوالحجّه که ماه حجّ واقعی است واقع شد .
در «سیره حلبیّه» آورده است که: یُقَالُ لَهَا حِجَّه ُ الإسْلاَمِ ، قِیلَ لإخْرِاجِ الْکُفَّارِ الْحَجَّ عَنْ وَقْتِهِ لاَنَّ أهْلَ الْجَاهِلِیَّه ِ کَانُوا یُؤَّخَّرونَ الْحَجِّ فِی کُلِّ عامٍ أحَدَ عَشَرَ یَوْمًا حَتَّی یَدُورَ الزَّمَانُ إلَی ثَلاَثٍ وَ ثَلاَثِینَ سَنَه ً فَیَعُودُ إلَی وَقْتِهِ وَلِذَلِکَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی هَذِهِ الْحِجَّه ِ: إنَّ الزَّمَانَ قَدِاسْتَدَارَ کَهَیْئَتِهِ یَوْمَ خَلَقَ اللَهُ السَّمَوَاتِ وَ الاَرْضِ ، فَإنَّ هَذِهِ الْحِجَّه َ کَانَتْ فِی السَّنَه ِ الَّتِی عَادَ فِیهَا الْحَجُّ إلَی وَقْتِهِ وَ کَانَتْ سَنَه َ عَشَرَ .
«یعنی به حجّی که رسول خدا به جای آوردند ، حِجَّه الإسلام گویند به جهت آنکه آن حجّ در زمان خود واقع شد ، و طبق آئین اسلام بود ، چون کفّار قریش حجّ را از وقتش به تأخیر میانداختند ،
و در هر سال حجّی را که انجام میدادهاند ، یازده روز دیرتر از موقع انجام آن در سال قبل بود ، و پیوسته به این کار مبادرت میکردند ، تا در زمان رسول خدا که سی و سه سال از وقت حجّ واقعی گذشته بود ، و زمان حجّ به وقت اصلی خود بازگشته بود . رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در خطبه فرمود: اینک زمان دور زده است ، و رسیده است به همان وضعی که خداوند آسمانها و زمین را آفرید ، چون آن حجّ در سال دهم بود ، و آن رأس سی و سوّمین سال از تغییر بود.» .
و به این معنی یعقوبی و مسعودی و ابن اثیر تصریح کردهاند بلکه مسعودی فقط از ذکر حوادث سال دهم از هجرت از تمام قضایا و داستانهای حِجه الوداع ، فقط این جمله رسول خدا را آورده است که: إنَّ الزَّمَانَ قَدِ اسْتَدارَ .
و این معانی همه گویا و شاهد صادقند بر آنکه تبدیل سالهای قمری به شمسی جایز نیست ، و مسلمان باید با تمام اهتمام در حفظ اوقات بر اساس تاریخ مقرّره رسول الله که بر سنّت حضرت ابراهیم پایه گذاری شده ، و قرآن کریم آن را حتم و لازم شمرده است عمل کند .
خداوند عزّوجل به این حقیر توفیق عنایت فرمود تا رسالهای درباره لزوم استناد ابتدای شهور قمریّه ، به رؤیت هلال در خارج ، گرد آورد . این رساله موسوعهای است علمی و فقهی در لزوم اشتراک آفاق در رؤیت هلال برای دخول ماههای قمری ، و در آن بحثهای فنّی و مراسلاتی است که حلّ هر گونه إشکال را نموده و قلع مادّه خلاف را میکند .
این رساله با برهان علمی و دلیل شرعی میرسداند که ماههای قمری حتماً باید با دیدن ماه در شب اوّل ماه شروع شود ؛ و قول منجّمین که براساس حساب و رَصَد است ، هیچگونه حجّت شرعی نیست . و به ضرورت آیات قرآن و إجماع اهل اسلام و سنّت رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم که فرمود: صُوموا لِرَؤیَتِهِ ، و أفْطِرُوا لِرُؤیَتِهِ ! تمام ماههای قمری باید با مشاهده هلال در فوق اُفق صورت گیرد . و در هر جا که ماه دیده شد ابتدای آن ماه شروع میشود ؛ و در أماکنی که ماه در آن شب قابل رؤیت نیست ؛ و حتماً در شب بعد دیده میشود ، ابتدای ماه آنها از شب بعد خواهد بود و علیهذا فتوای مشهور که دخول ماه قمری را تابع رؤیت میدانند ؛ و هر نقطه از جهان ، تابع افق خود آنست ؛ صحیح است . و قول بعضی از اعلام و أساطین که خروج ماه را از تحت الشّعاع برای همه جهان و یا برای نیمکره مسکونی ، کافی میدانند ؛ و در یک شب حکم به دخول ماه در سراسر جهان میکنند ؛ خالی از اعتبار است . بلکه أدلّه متقنه بر خلاف آن ؛ و براهیم منتهی به ضرورت بر ردّ آن قائم است .
این رساله علمی و فقهی به زبان عربی بوده و به نام رسالِه حَوْلَ مَسأله رُؤیَه الْهِلال نامگذاری شده است و از جمله کتب مطبوعه شماره 6 از دوره علوم و معارف اسلام انتشار یافته است .
تاریخ همه مسلمین جهان باید هجری وقمری باشد
اگر کسی بگوید: چه اشکال دارد که مسلمانان أعمال و تکالیف عبادیّه خود را مثل روزه و حجّ طبق ماههای قمری انجام دهند ، و سایر آداب و شئون اجتماعیّه و سیاسیّه خود را طبق ماههای شمسی بجای آورند ، و در اینصورت نَسِی که مستلزم کفر است ، لازم نمیآید ، بلکه فقط طبق قراردادهای اعتباریّه خود ، اُمور غیر شرعیّه خود را از واجبات ، بر اساس تاریخ دیگری فقط از جهت تعداد روزهای ماهها همچون تاریخ رومی و یا روسی و یا فرانسوی و یا تاریخ ایران باستانی انجام دهند ، و با فرض آنکه در تمام این تواریخ مبدأ تاریخ را هجرت رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم بگیرند ، فقط تاریخ رسمی خود را بر حسب مصالح دنیوی تاریخ شمسی قرار دادهاند .
در پاسخ میگوئیم: تمام إشکالات از همین طرز تفکّر پیدا میشود ، زیرا:
أوّل: تاریخ شمسی را رسمی قرار دادن ، خلاف نصّ قرآن و خلاف سنّت نبوی و سیره أئمه طاهرین و علماء اسلام ، بلکه خلاف منهج راستین تمام مسلمانان است .
و ثانی: موجب تفکیک دین از سیاست ، و إمضاء اعمال عبادیّه طبق تاریخ قمری شرعی و احکام اجتماعیّت و شئون کشوریّه و سیاسیّه طبق تاریخ شمسی میگردد ، و این از مصادیق واضح تفکیک دین از سیاست ، و موجب انزوای دین و انحصار آن به امور شخصیّه و فردیّه خواهد شد .
و ثالث: موجب تعطیل کتابها و تواریخ نوشته شده ، و قطع رابطه نسل خَلَف با سَلَف صالح است ، زیرا از زمان صدر اسلام تا کنون در تمام کتب تفاسیر و احادیث و تواریخ و تراجم و حتّی در کتب علمیّه همچون نجوم و ریاضی و هیئت و فقه و غیرها ، تواریخ وقایع و حوادث بر اساس سالهای قمری و ماههای قمری آمده است ، نه هزاران بلکه میلونها کتابی که در دوره حکومت مسلمین در حیطه قلمرو آنان آنان به رشته تحریر درآمده است چه به زبان عربی و چه به زبان فارسی و ترکی و هندی و آفریقائی و اروپائی شرقی همه و همه مستند به تاریخ هجری و سنوات و شهور قمری است ، اینک اگر از این به بعد مبدأ تاریخ را شمسی بگذارند ، آیا در انزوا درآوردن آن کتابها و قطع رابطه این نسل با فرهنگ اصیل اسلامی در قرون و اعصار گذشته نیست ؟
برگرداندن تاریخ قمری به تاریخ شمسی به شباهت به برگردانیدن خطّ اسلامی به خطوط أجنبی نیست ، بلکه از متفرّعات همان أصل ، و از شاخههای پرورش یافته همان ریشه است .
و رابع: موجب عدم اتّحاد مسلمانان در دنیاست ، زیرا همه مسلمین بنا بر آنکه تاریخشان قمری بوده باشد ، در اینصورت موجب اختلاف تاریخ ما با آنان است ، و اگر آنها هم هر یک برای خود راهی مختصّ به خود را پیش گیرند و تاریخی شمسی خواه هجری یا مسیحی و یا زردشتی و یا کورشی و غیرها را انتخاب کنند ، فَیالَلاسف بهذه الطّریقه که درست در جهت مخالف راه و روش پیامبر اکرم ، و موجب تشعّب و تفرّق جامعههای مسلمان ، و گسیختگی و از هم دررفتیگ کیان آنهاست .
تاریخ از اُمور اصولیّه احکام اسلامی است ، و اتّحاد مسلمانان در تاریخ موجب اتّحاد آنان در فرهنگ رسول اللهی ، و اختلاف آنان در تاریخ موجب تفرقه و تشتّت است .
اسلامی که همه فرق و أقوام و عشایر را از عرب و عجم و تُرک و کُرد و هندو ، و شرقی و غربی ، و سیاه و سپید ، و زرد و سرخ را با همه اختلاف آداب و عادات قومی در زیر یک پرچم واحد توحید جمع کرده است ، چقدر نازیباست که تاریخ که از أهمّ اُمور اتّحاد و اتّفاق و موجب تحکیم روابط میان آنهاست ، آنان را یله و رها سازد و هر کس دنبال مرام و مقصدی به انتخاب خود در این مورد برود ؟
تسلط أجانب، بر أصل افتراق مسلمین صورت گرفت
اتّحاد تاریخ همچون اتّحاد زبان در عبادات و مناسک ، همانند قرآن و نماز و دعا و ذکر ، موجب تشکیل صف واحد ، و اختلاف تاریخ همچون اختلاف زبان در مناسک و عبادات ، موجب پارگی و گسستگی آنها میشود .
و در حالی که میبینیم مسلمانان جهان از هر چه بیشتر به اتّحاد و اتّفاق نیاز دارند ، و رسول اکرم پیامبر آنان همه آنان را أمر به اتّحاد نموده ، و قرآن کریم به وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَهِ جَمِیعًا وَ لاَ تَفَرَّقُوا ندا در داده است ، و از طرفی خود این قرآن مجید ، و نفس شریف رسول الله ، تاریخ را تاریخ قمری اعلان کردهاند، چرا ما با دست خود نامه سعادت خود را پاره کنیم و بر خلاف این مسیر گام برداریم ؟