مقصود از « انقلاب صنعتی » چیست؟
غرض ازانقلاب صنعتی جریان تحول از ابزاها و وسایل دستی به نیروی ماشینی است ، به طور کلی از آغاز تاریخ تا آغاز قرن نوزدهم کلیه ی امور جهان به کمک ابزار دستی انجام می گرفت . اختراع ماشین بخار تحول عظیمی در جهان پدید آورد . در حدود 1702 میلادی توماس نیوکومن نخستین ماشین بخار را ساخت که برای پایین فرستادن تلمبه در معادن زغال بکار رفت . این ماشین نیاز به سوخت فراوانی داشت و از این جهت فقط در معادن زغال سنگ از آن استفاده می کردند. در 1763 مهندسی از دانشگاه گلاسگو به نام جمیز وات شروع به تکمیل ماشین بخار نیوکومن کرد . وی با مردی به نام ماتیوبولتن شریک شد . آن دو با همکاری یکدیگر ماشین های بخاری ساختند که هم در انگلستان و هم در خارج این کشور با استقبال مواجه شد .
در آغاز چون ساختمان اجزای ماشین های بخار عظیم الجثه و سنگین بودند فقط در حال سکون ازآن استفاده می کردند . در آغاز قرن نوزدهم ماشینهای بخاری ساخته شد که آنها را برای به حرکت درآوردن قایقهای رودپیما بکار می بردند . مدتی بعد ، از این ماشینها در حرکت لوکوموتیو استفاده کردند . اولین لکوموتیو رضایت بخش را جورج استیونسون ساخت که در 1829 فاصله بین منچستر و لیورپول را با سرعتی شگفت انگیز در حدود سی کیلومتر در ساعت طی کرد.
مراحل اولیه انقلاب صنعتی با استفاده از قدرت ماشین های بخار در کارخانه ها ی پارچه بافی آغاز شد ، این کارخانه ها در واقع کارخانه ها ی پنبه ریسی بود . زیرا پنبه ریسی و تهیه ی پارچه های پنبه ای در اروپا صنعت کاملا جدید محسوب می شد.
انگلستان اولین کشوری بود که با استفاده از ماشین های جدید بر تعداد کارخانه ها افزود . انگلستان که در طی جنگ های ناپلئونی صدمه چندانی ندیده بود اصولا از نظر صنعتی از سایر کشورهای اروپایی جلوتر بود . ازآغاز قرن نوزدهم با افزایش تعداد کارخانه ها در بعضی از شهرهای انگلستان بر جمعیت آن شهرها نیز افزوده شد . در میان این شهرها ، مهم تر از همه منچستر بود که در 1772 جمعیتی در حدود بیست و پنج هزار نفر داشت اما در 1851 جمعیت آن به 455،000 نفر بالغ گردید .
مراکز اجتماع شهرهای جدید اماکنی خفه و کدر بودند ، بدترین نقاط شهر محله های سکونت کارگران بود . منازل کارگران را با شتاب تمام ساخته و هر گوشه ای از آن را به یک خانواده اختصاص داده بودند . کلیه ی اعضای خانواده در یک اتاق زندگی می کردند و چون زنان طبقه ی کارگر معمولا تمام روز را در کارخانه مشغول بودند زندگی خانوادگی دچار نابسامانی بسیار شده بود . رابرت روزول پالمر درباره انحطاط اخلاقی این دوران می نویسد :
« یکی از کلانتران شهر گلاسکو نوست که در آن شهر بناهای بزرگ اجاره ای متعددی بود که در هر کدام هزاران بچه ی ژنده پوش دیده می شدند که فاقد نام خانوادگی بودند و به قول همین کلانتر معمولا آنها را مانند حیوانات به لقبی خودمانی صدا می زدند » .
در شهرهای دیگری نظیر بیرمنگام ، لیدز و شفیلد در انگلستان نیز مراکز صنعتی بسیار بوجود آمدند . اما وضع کارگران در این شهرها نیز بسیار تأثرانگیز بود . اجرتی که کارخانه ها در آن زمان می پرداختند بسیار نازل بود بطوری که کارگر مرد نمی توانست مخارج زندگی زن و بچه هایش را متکفل شود . از همین رو زنان و کودکان خانواده ها نیز اغلب در کارخانه ها به کار مشغول می شدند .
صاحبان کارخانه ها نیز زنان و کودکان را که اجرت کمتری می گرفتند ترجیح می دادند.
ساعات کار در کارخانه ها طولانی یعنی در حدود چهارده ساعت بود . با مهاجرت بسیاری از روستاییان به شهرها مزد کارگران هر روز کاهش می یافت . از همه مصیبت بارتر فاجعه بیکاری بود . با افزایش تعداد داوطلبان به کار هر روز تعدادی از کارگران بیکار می شدند . هر روزی که کارگر بیکار می شد روز بعد خود و خانواده اش دچار گرسنگی می شدند .
کارگرانی که در کارخانه ها کار می کردند ، همچون کارگران معادن ، فاقد هرگونه تشکیلاتی که ا زمنافع آنان دفاع کند بودند . معمولا هر کارگری مجبور بود که با کارفرمای خود چانه بزند . کارفرما که اغلب سعی می کرد با پس انداز کردن درآمد خود کارخانه اش را توسعه دهد ، تا آنجا که ممکن بود به کارگرانی که برای او کار می کردند مزد کمی می داد .
تنها کارگران انگلستان نبودند که چنان وضع رقت باری داشتند . کارگران برلن ، پاریس و شهرهای بزرگ دیگر اروپا در نیمه ی اول قرن نوزدهم همین وضع را داشتند . البته نباید تصور کنیم که کارگران قبل از آن تاریخ وضع بهتری داشتند و شرایط زندگی برای آنان بهتر بود . دستمزدهای اندک ، ساعات طولانی کار و رنج بی پایان محرومان یادگار گذشته بود . شهرهایی که محل احداث کارخانه ها بود از جهاتی برای سکونت بهتر از زاغه ها ی روستایی بود که کارگران قبلا در آنها زندگی می کردند . کارخانه های نساجی از جهات بسیاری بدتراز کارگاه های خانگی که سابقا در آن مکان ها کارمی کردند نبود . تمرکز کارگران در شهرها در واقع مقدمه ی بهبود شرایط زندگی آنها بود . اجتماع آنها در شهرها سبب افزایش علم و اطلاع آنها نسبت به جهان و جهانیان گردید . آنان بتدریج احساس کردند که همه از فقر و بینوایی رنج می برند . پس باید به دور هم گرد آیند و راهی برای رهایی از آن همه رنج و بدبختی بیابند .
نیمه ی دوم قرن نوزدهم در واقع با رشد سرمایه داری صنعتی همراه بود . سرمایه داری صنعتی همانطور که خواندیم همیشه در میدان های وسیعتر از سرمایه داری غیر صنعتی عمل می کرد . عمل کردن در زمینه های وسیع تر و با سرمایه های بیشتر خیلی سودمندتر و مؤثرتر از کارهای محدود و کوچک بود . به این ترتیب که شرکت ها و کارخانه های بزرگ بتدریج همه ی صنایع را زیر کنترل و تسلط خود در می آورد .
سرمایه دارای پیوسته در جستجوی سود بیشتر در تلاش بود . چون بر اساس رقابت میان سرمایه داران پدید آمده بود اخلاق نمی شناخت . سرمایه داران اغلب اگر از مذهب سخن گویند باز هم به خاطر به دست آوردن منافع بیشتر است .
معمولا در ادبیات مارکسیستی سرمایه داران و صاحبان کارخانه ها مردمی فطرتا سنگدل بیرحم معرفی می شوند . در حالی که اصولا چنین نیست . این سیستم اقتصادی برمبنای سرمایه داری است که سرمایه دار را بیرحم و بی تفاوت و نفع طلب بار می آورد . حتی بسیاری از سرمایه داران قلبی مهربان دارند اما سیستم اقتصادی بر مبنای سرمایه داری است که سرمایه دار را بیرحم و بی تفاوت و نفع طلب بار می آرود . حتی بسیاری از سرمایه داران قلبی مهربان دارند اما سیستم اقتصادی سیل پول و درآمد را که چیزی جز حاصل دسترنج زحمتکشان نیست به جیب آنان سرازیر می کند .
زندگی کارگران درقرن نوزدهم آنچنان دردناک بود که حتی برخی از صاحبان کارخانه ها خود به دفاع از محرومان برخاستند . یکی از این کارخانه داران مردی بود به نام روبرت پیل که در 1802 اولین قانون کارخانه را به زور از تصویب پارلمان انگلستان گذراند . مقصود از تدوین این قانون ، ایجاد مقررات برای شرایط بهتر برای اطفالی بود که در کارخانه ها کار می کردند . اما این قانون در عمل بی فایده بود زیرا که دولت بازرس کافی برای دیدار از کارخانه ها را نداشت .
در چنین شرایطی مکتب های مختلف سویالیسم بوجود آمد . سوسیالیست اصولا به گروه هایی از روشنفکران اطلاق می شد که سیستم اقتصادی آن زمان را مغشوش و ظالمانه می دانستند و همه ی آنها عقیده داشتند که عامل اساسی آن نابسامانی ها قرار دادن همه ی قدرتها و تصمیم گیریها – در مورد تعیین دستمزد و ساعت کار – در دست ثروتمندان و کارخانه داران است .
یکی از آن سوسیالیسیت های اولیه رابرت اوون نام داشت . رابرت اوون (1771-1858) خود صاحب کارخانه بود اما قلبی مهربان داشت و از زندگی کارگران بسیار رنج می برد . وی ساعات کار را در کارخانه خویش تقلیل داد و به تأسیس مدارس برای کودکان و احداث خانه و فروشگاه همت گماشت . او اولین کسی بود که واژه «سوسیالیسم» را بکار برد و بقیه ی عمر خود را در راه مبارزه و اصلاحات اجتماعی گذراند.