انقلابها، ذائقهی انسانها و نگاه و تلقی آنان را نسبت به جهان، جامعه و خویشتن تغییر میدهند و همین دگرگونی، دگرگونی در <زبان و احساس> و حتی در قلمرو <قالب و شکل> را نیز در پی دارد. انقلاب بزرگ صنعتی در اروپا، انقلاب مارکسیستی در شوروی و انقلاب مشروطه در ایران، نمونههای روشنی هستند که گواه حضور تفکر تازه در عرصهی اجتماعی و فروریختن باورهای قبلی و در نتیجه آفریدن هنر و ادبیاتی متناسب با فضای تازه و نیازهای تازه هستند. در عصر مشروطه، گسترده شدن افق نگاه شاعر و نویسنده به دلیل تجربههای تازهی اجتماعی، ظهور موضوعاتی تازه و بیسابقه یا کمسابقه را در حوزهی ادبیات باعث میشود و قلمرو سرودن و نوشتن را وسعت میبخشد، عرصهای که پیش از آن حساسیت هیچ نویسنده و شاعری را برنمیانگیخت. پرداختن به مساءلهی آزادی، بروز احساسات ملی و وطنگرایانه، طرح نابسامانیهای اجتماعی و دردها و رنجهای رنجبران و کارگران و بهرهگیری از قالبهای نوین مانند تصنیفها، نمایشنامهها، رمانها و... پدیدههایی هستند که پیش از آن سابقه نداشتهاند. گرچه فضای ادبی و هنری به شدت متاءثر از فرهنگ فرنگ است و شیفتگیها و غربباوریها بر شیوهی زندگی و نگرش جامعه و در نتیجه بر سیاست، اقتصاد، وضعیّت فکری و فرهنگی جامعه اثر گذارده است. به همین دلیل در نقد و تحلیل آثار ادبی و ذوقی، همچون همهی مقولههای دیگر، باید زمینهها، شرایط، تحولات اجتماعی و سیاسی و دگرگونیهای فرهنگی و حتی معیشتی را فراچشم داشت تا نقد و تحلیل، همه سونگرانه و واقعبینانه باشد. بنابراین اگر موقعیت تاریخی تولّد یک اثر ادبی و هنری را نشناسیم، بررسیها و قضاوتها فاقد ارزش و اصالت خواهد بود.
شعر انقلاب اسلامی، پارهای از پیکر انقلاب اسلامی و فرزند و میوهی آن است و باید متناسب با نشیب و فرازها و تحولات سریع و شتابناک جامعه، بررسی و مطالعه گردد. بنابراین شعر اوایل انقلاب (دورهی مبارزه و تظاهرات و درگیریهای خیابانی) باید با حال و هوای خاصّ خودش سنجیده شود. آنان که با فضای امروز و احساس امروزین، شعر دیروز را محک میزنند در داوری خویش به کژراهه خواهند رفت. شاعر، درونمایه شعر خویش را از تجربیات درونی و دریافتهای بیرونی مییابد و به مدد توانمندی خویش در مضمونیابی و آفرینندگی و احیاناً تاءمل انتقادی در آثار گذشتگان میپرورد و عرضه میکند. اگر شاعر در لحظههای متفاوت خویش، احساسهای گونهگون و گاه متناقض دارد طبیعی است در تحولات ژرف و بنیادین هم در طرح و ساختار کلی شعر و حتی هم در واژگان و اوزانی که با جوششهای شعری او همزمانند تفاوت و تحول احساس شود. <همفری هاوس> در کتاب خود به نام دنیای دیکنز(1) که نمونهی شایان تحسینی از نقد جامعه شناختی است - نظر خود را به تناوب بین بخشهایی که گزارش صحنهی متغیر تاریخی روزگار دیکنز است و ارائهی انعکاس این دگرگونی در رمانهای دیکنز، بیان میکند.(2) نویسنده در تحلیل خویش، تاءثیر موفقیتهای صنعتی بین سالهای 1870 - 1812 را بر آثار دیکنز کاملاً نشان میدهد.
انقلاب اسلامی واقعهای بزرگ، تحولی بنیادین و آرمانی در جامعه بوده و هست و حادثهها و لحظههای آن، آشکار و پنهان، به دنیای شعر راه مییابند. وقوع حادثههای بزرگ، لحظههای خطیر و سترگ، لحظههایی که با حیات و مرگ انقلاب و جامعه پیوند داشت نمیتوانست و نباید بر سرودهها و احساس شاعران بیتاءثیر باشد. سخن از نوع دریافت و نحوهی بازتاب حادثهها و لحظهها نیست بلکه سخن از ناگزیری تاءثیر و تاءثر شاعر است و همین مطالعهای دقیق و عمیق میطلبد تا میزان تاءثر شعر و شاعر و تاءثیر متقابل شاعران در مجموعهی حوادث و جریانهای انقلاب شناخته شود. جز این، باید دید شاعر چقدر خود با لحظهها زیسته و از تجربههای عاطفی بهره گرفته است. چرا که شعر عصر ما از فقدان تجربههای حسّی شاعرانه رنج میبرد و جماعت شاعر و نویسنده بیش از گذشته به تجربهها و احساسات عینی(objective) نیازمند است.
نکتهای که نباید از آن غفلت ورزید جدّی گرفتن <امروز> است و نقد و تحلیل عالمانه و صادقانهی ادبیات انقلاب اسلامی. واگذار کردن این مهم به فردا، تنها به این بهانه که هنوز یک دوره پایان نیافته است تا به جمعبندی و تحلیل آن نشست، کاری ناسنجیده و ناصواب است. بسیاری از تذکرهنویسان دیروز - با همهی ضعفهای اغماضناپذیر - شاعران عصر خویش را معرفی کرده و گاه نیز به نقل و نقد سرودههایشان پرداختهاند. هیچکس نمیتواند ابوالفضل بیهقی را به دلیل نگارش تاریخ ارزشمندش در دورهی غزنوی، دورهای که در هنگام نگارش تاریخ، پایان نیافته بود و برخی حادثهها نیز به یک یا دو دهه فاصله نقل و طرح میشد، محاکمه کند. متاءسفانه کسانی که ناباورانه یا اصولاً ناهمخوان و ناهمخون با این دورهاند و یا زحمت مرور و مطالعهی آثار این دوره را به خویش ندادهاند چنین انگاره و القایی دارند.
اگر این ضرورت امروز تحقق نیابد، نسلهای بعد که احیاناً در چنین فضایی تنفس نکردهاند بیشک نخواهند توانست به خوبی و دقت آنهایی که در حادثهها زیسته و تنفس کردهاند به بیان و تبیین شعر و هنر این دوره بپردازند. اگر آگاهی ما از زوایای زندگی و آثار بسیاری از چهرههای بزرگ علمی و ادبی و تاریخی کشورمان کم است شگفتآور نیست؛ یا شگفتانگیزتر و دردآورتر آن است که اطلاعات ما نسبت به برخی از بزرگان معاصر نیز کم و ناچیز و گم گوشهها در زندگی و اندیشه و آثار آنان فراوان است. حلقههای مفقوده در ادبیات نزدیکترین دوره به ما یعنی عصر مشروطیت آنقدر زیاد است که فقدان دیوان اشعار دست کم چند نمونه شعر از یک شاعر ما را از دریافت درست تحولات شعر دورهی مشروطیت محروم ساخته است. مجموعهی شعر خانم شمس کسمائی گم شده است. از سرودههای <میرزادهی عشقی>، <لاهوتی>، <تقی رفعت> اندکی در دست ماست و این تاءسف و دریغ را کسانی به خوبی درمییابند که در اندیشهی تحقیق و تتبع جدی در این دوره برمیآیند.
باید ادبیات عصر انقلاب را جدیتر و دقیقتر پیگرفت. در همین جا به نکتهای که ضرورت جمعآوری آثار و پیگیری تحولات فکری و روحی شاعران و نویسندگان این دوره را ضروریتر میسازد باید اشاره کرد و آن حذف برخی سرودهها و آثار، توسط خود شاعر و نویسنده است. برخی از شاعران و نویسندگان امکان ردیابی و رصد را از پژوهشگران به هر دلیل میگیرند. در مجموعه دفترهای چاپ شدهی شعری، سرودههایی آشنا از شاعران دیده نمیشود؛ سرودههایی که با حافظهی مردم گره خورده و گاه نیز بسیار ارزنده و خاطرهانگیز است. گاه نیز شعری مثله شده و غیرقابل انطباق با اصل یافت میشود.
ثلاً برخی شاعران، سرودههای دورهی جنگ هشت ساله را در چاپ مجموعه شعرهایشان قلم گرفتهاند! احیاناً برخی شعارهای تحقق نایافته یا مسائلی که در تحولات سیاسی فرهنگی پیش آمده و یا نشیب و فرازهای روحی و فکری شاعر نیز در این پالایش و زدایش! مؤثر بوده است. به هر حال این کار به لحاظ اخلاقی و اجتماعی، ستوده یا نکوهیده، از نظر گاه ادبی، بستن پنجرهها و کور کردن روزنههایی است که به شناخت بهتر و دقیقتر این دوره کمک میکند.
سیر تحول در محتوای شعر انقلاب
نخستین سرودههای عصر انقلاب را اگر به سال شروع جدّی انقلاب، یعنی سال 1357 برگردانیم، حال و هوای شعاری چشمگیرتر و پررنگتر است. در این سال، برخی شعارها که سازندهی عمدهی آنها شاعران مطرح نیستند از جوهرهی شعری برخوردارند. جامعهی ایرانی قرنهاست که با شعر خوگر و زندگیش آمیخته با نغمههای آسمانی حافظ، سوگسرودههای عاشورایی و ضربالمثلهایی است که ایجاز و اعجاز در آنها موج میزند. شعر، آن چنان با فرهنگ ما آمیخته است که از لایلای گهواره تا سنگ مزار با ما همراه است به تعبیر نزار قبّانی شاعر معاصر عرب: <اگر نیشتر بر رگمان بزنند چیزی سبز میجوشد. تصور نکنید نفت است، شعر است!> گرچه این سخن را در توصیف عرب و گرایش او به شعر گفته است اما بر روح هنرمند و ذائقهی شعرگرای ایرانی نیز منطبق است.
در دورهی حرکتهای مردمی و تظاهرات خیابانی و دیوار نوشتهها، این جوششها کاملاًمحسوس است. شعارهای ارتجالی در کنار سرودههای تند و شعاری و عموماً مقطعی، سرودههای انقلابی که شبیه تصنیفهای دوران مشروطه و گاه متفاوت با آن است نیز دیده میشود.