چکیده :
رفتار نابهنجار چیست؟
بر اساس چه ملاکهایی رفتار نابهنجار را از رفتار بهنجار تمیز میدهیم؟
مرز بین بهنجاری و نابهنجاری کجاست؟
عوامل متعددی بر این نکته اشاره دارند که امروزه ، فشار زندگی بیش از قرن گذشته است. مصرف زیاد داروهای آرامبخش ، قرصهای خواب آور ، سو مصرف مواد و جنایات خشونتبار ، انواع شیوههای درمانی علمی و غیرعلمی و … ، اما اکثر مردم به اختلالات روانی دچار نمیشوند. آنها به نحوی با مشکلات خود کنار میآیند و به فعالیت خود ادامه میدهند.
در عین حال افرادی وجود دارند که در برابر مشکلات تسلیم شدهاند و دیگر نمیتوانند شخصا از عهده کارها برآیند و نیز افرادی وجود دارند که سبک زندگی آنها را بر مدار خودویرانگری (Self-Destruction) میچرخد. این افراد و رفتارشان به عنوان نابهنجار (Abnormal) نامگذاری شده و از افراد و رفتار بهنجار جدا شده است. اما تعیین مرز مشخص بین بهنجار و نابهنجار با وجود ملاکهای متعددی که وجود دارد، کار آسانی نیست.
واژه «نابهنجار» اصولا به معنی «دور بودن از طبیعی» است. بنابراین انحراف از بعضی معیارها را شامل میشود. درباره اختلالهای جسمی میتوان با استمداد از علم پزشکی و ابزارهای پیشرفته و فنون دقیق مرز مشخصی بین بهنجاری و نابهنجاری ترسیم نمود، ولی در حوزه اختلالهای روانی به دلیل نبودن ابزارها و فنون تشخیصی پیشرفته و دقیق و نسبی بودن ملاکها و عدم عینیت کافی ، تعیین مرز دقیق بین آنها دشوار و گاه غیرممکن است.
در واقع ، در حوزه روان شناسی مرضی «انحراف از یک هنجار» در تعریف یک ملاک و معیار ممکن است به اندازهای ناچیز جلوهگر شود که موجب هیچ نوع نگرانی نشود و همین انحراف در تعریف ملاک دیگری ممکن است به اندازهای قابل توجه باشد که درباره ماهیت نابهنجار (مرضی) آن تردیدی باقی نماند.
مقدمه :
شناخت مشکلات و ناهنجاری های رفتاری از رشته هایی است که اهمیت آن از نیمه دوم قرن حاضر شروع می شود ، ولی با این وجود این موضوع همیشه در طول تاریخ روان شناسی و روان پزشکی مورد بررسی بوده و به طور مستمر ادامه داشته است . اما در سال های اخیر این موضوع اهمیت خود را بیش تر روی تحقیقات ، طبقه بندی ، شناخت و علل ملاک های تشخیص بنا نهاده است و کاربرد آن را به میان خانواده و آموزش و بالاخره راه های درمانی برده است .
واژه های نابهنجاری رفتاری ، مشکل رفتاری ، اختلال رفتاری ، غیر عادی و ... جهت اصطلاح ناهنجاری های رفتاری ، یا مشکل رفتاری در کتاب های متعدد روان شناسی و در طبقه بندی های بین الملل به کار گرفته شده است که هر کدام بر یک ویژگی یا بخشی از مشکلات با واژه های مختلف اشاره کرده اند . ولی همه آنها اتفاق نظر در یک تعریف مشترک نداشته اند . دلیل آن قابل توجیه است زیرا شناخت تفاوت بین مرز یک رفتار مطلوب و مناسب با رفتار نامناسب ، مشکل است و از طرفی چه مجموعه ای از ویژگی های رفتاری با توجه به فرهنگ ها و جوامع مختلف می تواند نشانه اختلال یا مشکل رفتاری باشد .
اصطلاح بهنجار در زبان انگلیسى به شکل صحیح و موجهى حداقل در ۴ معنا به کار برده مى شود که عبارتند از : هنجار ارزشى، هنجار آمارى، هنجار فردى و هنجار نمونه شناختى. در هنجار ارزشى یک حال ایده آلى به عنوان بهنجار تلقى شود. بنابراین مثلاً در جمله «داشتن دندان هاى بى نقص بهنجار است» اصطلاح بهنجار در یک معناى ارزشى استعمال شده و نمایانگر یک حالت ایده آلى است چرا که در عمل، اغلب مردم حداقل تا حدودى واجد عیوبى در دندان هاى خود بوده و هستند. هنجار آمارى که هنجار توجیهى در حوزه علوم است نابهنجارى را به عنوان حد دور افتادن از طیف میانگین بر مى شمارد. مثلاً اگر متوسط معمول قد مردان ۱۷۰ سانتى متر باشد طول قدهاى ۱۵۰ سانتى متر و ۱۹۰ سانتى متر هر دو از لحاظ هنجار آمارى، نابهنجار تلقى خواهند شد.
هنجار فردى به سطح مستمرى از عملکرد اشاره دارد که فرد در خلال زمان در آن سطح عمل مى کرده است. پس از یک ضربه مغزى، شخص ممکن است کاهشى در سطح هوشى را تجربه نماید که اگر چه قطعاً پسرفتى نسبت به وضعیت پیشین است اما ممکن است همچنان براساس هنجار آمارى نابهنجارى محسوب نگردد (به عنوان مثال کاهشى در ضریب هوشى از۱۲۵ به ۱۰۵) . هنجار نمونه شناختى و به عبارت دقیق تر نابهنجارى نمونه شناختى اصطلاح لازمى است براى توصیف شرایطى که اگر چه فرد براساس ملاک هاى بالا بهنجار تلقى شود، اما با وجود بر این ممکن است نابهنجار و شاید حتى بیمار باشد. مثالى که موبرى و همکارانش براى این مورد ذکر مى کنند بیمارى عفونى پینتا (Pinta) است. لکه لکه شدن پوست، ناشى از این بیمارى توسط اعضا قبیله اى در آمریکاى جنوبى به عنوان ملاک ارزش براى شخص مبتلا محسوب مى شود! تا حدى که غیرمبتلایان از قبیله رانده مى شوند . بنابراین مبتلا بودن به بیمارى براساس ملاک آمارى یا فردى بهنجار است در حالى که در واقع آسیب شناختى است.
هر یک از ملاک هاى فوق در تمایز قائل شدن بین بهنجار و نابهنجار واجد نقاط قوت و در عین حال محدودیت هاى خاص خود هستند و کماکان مرزهاى بهنجارى و نابهنجارى در موارد قابل توجهى مه آلود است.در مورد بر چسب هاى تشخیص چه مى توان گفت؟شخصى که در یک بیمارستان روانى مورد بررسى و معاینه قرار مى گیرد ممکن است بر چسبى مبنى بر بیمارى و اختلال خاصى براى وى مطرح شود. اگر چه در اغلب موارد لازم است تا جهت اقدامات بعدى به این تشخیص اعتماد کرد. با وجود بر این توجه به نکاتى در این خصوص ضرورى است:
نخست آن که، اگر چه تشخیص از سوى یک متخصص مطرح شده است، اشخاص توسط افراد غیرحرفه اى _ والدین ، مسئولان مدرسه، پلیس، همسایه ها یا خود بیماران _ به کلینیک آورده مى شوند، افرادى که آموزش حرفه اى ندیده اند تا حد زیادى در میزان تحملشان در برابر رفتارهاى نابهنجار یا انحرافى متفاوت هستند، بدین معنا که ممکن است فردى حتى با رفتارهاى نامتناسب فراوان به دلیل تحمل و چشم پوشى و یا بى توجهى اطرافیان به کلینیک معرفى نشود در حالى که فرد دیگرى با حد بسیار کمترى از این علایم به دلیل حساسیت اطرافیان جهت بررسى به متخصص ارجاع شود. بنابراین مراجعه به کلینیک لزوماً به معناى نابهنجارى نیست همان گونه که افرادى که به کلینیک مراجعه نکرده اند، الزاماً فاقد رفتارهاى نابهنجار نیستند.دوم آن که تشخیص هاى روانپزشکى ممکن است در مواردى از یک متخصصن تا متخصص دیگر متفاوت باشد
دروغ گفتن کودکان
یکی از صفات پسندیده ی هماهنگ با سرشت آدمیان "راستگویی" است. هر انسانی بالقوه مایل است راست بگوید و همچنین سخنانی را که از دیگران می شنود راست تلقی کند.
دروغ گفتن ، انحراف از صراط مستقیم و فطرت انسانی و مخالف وجدان اخلاقی است. بدبختانه این مرض خطرناک ، مخصوص بزرگسالان نیست، بچه های کوچک نیز به این ناهنجاری دچار می شوند و از کودکی به دروغگویی عادت می کنند و گاهی چنان به این عادت ناپسند انس می گیرند که از دروغ گفتن لذت می برند و از این که دیگران را با گفته های نادرست و غیر واقعی خود جذب کنند، مسرور می شوند . پدران و مادران و مربیان عزیز باید بدانند که دروغگویی ناخوشی خطرناکی است که ممکن است از دوران کودکی بروز کند و فرد تا پایان عمر به آن مبتلا باشد.
بدبختانه بعضی از خانواده ها این ناراحتی را کوچک و ناچیز تلقی کرده و اساساً در فکر پیشگیری یا درمان آن نیستند . اگر فرزند آنها تب ، یا عطسه بی موقعی کند، سخت ناراحت می شوند و فوراً برای درمان او اقدام می کنند ولی به دروغ گفتن فرزند خویش چندان اهمیت نمی دهند.
برای این که بتوانیم کودکان را با فطرت راستی پرورش دهیم بعضی از علل دروغگویی اطفال را که ناشی از روش های ناپسند مربیان است ، بیان می کنیم :
علل دروغگویی و راه جلوگیری از آن
1- یکی از علل دروغگویی فرزندان ، تحمیل تکالیف سنگین به آنها و داشتن توقع بیش از طاقت کودکان است که آنان را به راه دروغگویی می کشاند و این عادت ناپسند را در آنان ایجاد می کند. رسول اکرم (ص) در این باره می فرمایند:
اگر آنچه که کودک در قوه و قدرت داشته و انجام داده است، از او قبول کنید و آنچه را که انجام آن برای او سنگین و طاقت فرساست از او نخواهید، فرزند دروغگو و بدبین بار نمی آید .
بنابراین لازم است پدر و مادر و مربیان در مقام کارها ، قدرت و نیروی عادت کودکان را در نظر بگیرند و چیزی که مطابق طاقت و توان آنهاست ، بر آنها تحمیل نکنند. چون کودک از رنجش مربی و این که مربی ، او را تنبل و نالایق بشناسد ، واهمه دارد . لذا وقتی از انجام کار فوق طاقت خود عاجز ماند، ناچار برای حفظ شخصیت خویش به دروغ پناه می برد و در اثر تکرار، دروغگو می شود.
2- یکی دیگر از عوامل روانی که باعث دروغ گفتن کودک می شود ، احساس تحقیر است . کودکی که مورد تحقیر و اهانت واقع شده و به شخصیتش ضربه وارد آمده است ، تلاش می کند تا از هر راهی که می تواند ، خود را نشان بدهد؛ کاری کند که اعضای خانواده و احیاناً کسان دیگر، به وی توجه کنند و او را به حساب بیاورند. بنابراین از فرصت های گوناگون استفاده می کند تا منظور خود را عملی سازد. یکی از کارهای خطرناکی که این قبیل کودکان به آن دست می زنند، دروغگویی است . کودکی که در خانواده عملاً مورد تحقیر و بی اعتنایی بوده و روزگار خود را با محرومیت گذرانده است ، بزرگترین لذتش خودنمایی و جلب توجه دیگران است . او با راستگویی و بیان حقایق واقعی هرگز قادر نیست افکار دیگران را متوجه خود کرده و اعضای خانواده را به خویش جلب کند. ناچار دروغ می گوید و گاهی دروغ های بزرگ و وحشت زا و هیجان آورمی گوید ، دروغی که تا چند دقیقه همه را متوجه او کرده و خانواده را به جوش و خروش وا می دارد. مثلاً ، با وحشت و اضطراب ساختگی می دود و فریاد می زند : " مغازه آتش گرفت " یا خواهرم رفت زیر ماشین ! " .
موقعی که افراد خانواده با نگرانی و وحشت می دوند که خود را به محل حادثه برسانند، کودک دروغگو لذت می برد و شادمان می شود ، لذت می برد از این که آن صحنه را به وجود آورده و منشاء این همه هیجان و جنبش شده و اعضای خانواده را مسخره کرده و اهانت های گذشته آنان را تلافی کرده است .
مسلماً روش نادرست والدین ومربیان ، کودک را به دروغگویی وا می دارد ؛ بنابراین کسانی که می خواهند فرزندان خود را به نیکی پرورش دهند و آنان را راستگو تربیت کنند، باید از اول به طرزی صحیح وعاقلانه به شخصیت آنان احترام بگذارند و از تحقیر و اهانت آنها که منشاء انحراف و طغیان است بپرهیزند.