( آزادی از دیدگاه قرآن )
معنا و مفهوم آزادی
اصولاً آزادی در مقابل عبودیت و بنده بودن مطرح میشود. انسان خصلتها و خصوصیاتی از قبیل: اراده، رضایت، تصمیم گیری، عزم و در نهایت عمل را دارا میباشد، عمل هم شکلهای گوناگونی دارد . به عنوان مثال، میتوان به شکل زندگی، شغل و مجموعهٔ ارتباطهای اجتماعی انسان اشاره کرد.
مجموعهٔ صفاتی را که برشمردیم، به دو شکل قابل تحقق است:
اوّل اینکه، منشأ آنها خود انسان باشد. انسان موجود مستقلی است و میتواند خودش منشأ انتخاب باشد. یعنی اگر از او سؤال شود:« چرا این کار را میکنی؟ » ، پاسخ خواهد داد:«به این دلیل که خودم سنجیدهام».
دوم آنکه، اینها به عامل بیرونی مستند شوند، یعنی اگر پرسیده شود: «چرا این طور زندگی میکنی؟»، میگوید:«چون خواست و اراده و رضایت فلانکس در این است».
در اینجا منشأ اراده، انتخاب، تصمیم و زندگی او،فرد دیگری است. آنجا که کارهای انسان حالت تبعیت پیدا کند و او دنبالهرو باشد، دیگر این انسان در صف اوّل نیست، بلکه در صف دوم جای میگیرد. در این حالت، آزادی از او سلب شده است.در حالیکه خداوند همگان را در صف اول و بدون امتیاز شخصیتی آفریده است.
ارتباط آزادی با شخصیت انسان
خداوند تبارک و تعالی انسان را طوری آفریده که خودش منشأ اراده، تصمیم گیری و سنجش است. او همهٔ انسانها را در یک صف قرار داده است؛ نه آنکه یکی را جلو و دیگری را دنبالهرو قرار داده باشد. یعنی آزادی با سرشت و آفرینش انسان عجین شده است.
اگر توجه کنیم، میبینیم که بندگی و بردگی جلوههای گوناگونی دارد که در هر مکان و زمانی، به شکلی امکان بروز مییابد. آنجایی که ارادهٔ انسان له شود، قدرت تصمیم گیری هم از او گرفته میشود. اگر قدرت انتخاب از انسان گرفته شود و عامل بیرونی تعیین کنندهٔ خطمشی او باشد، عبودیت تحقق پیدا کرده و هویت انسان سلب شده است.
به خاطر سابقهٔ تاریخی، تصور بسیاری کسان بر این است که همواره آزادی طبقات ضعیف و ناتوان کارگر و رعیت با قدرت، زور و فشار سلب میشود، اما از منظر دین، تنها یکی از گروههایی که آزادی آنان سلب میشود، طبقهٔ رعیت است، و منحصر به آنان نیست، حاکمی هم که تحت تأثیر اطرافیانش است، در واقع بردهٔ آنهاست. اطرافیانی هم که خشنودیشان تابع خشنودی حاکم است، بردهاند.
عامل سلب آزادی هم فقط فشار نیست. مطامع دنیایی، زندگی دنیوی، حفظ موقعیت و جاه و مقام هم انسان را به بردگی میکشاند.
راهکارهای دین برای تحقق آزادی
میدانیم که خطاب دین به همهٔ انسانها در همهٔ عصرها و دورانها و همهٔ مکانها در طول تاریخ است. یعنی دین جاودانه است.در واقع سؤال این است که این دین جاودانه، چگونه تضمین کرده است که مشعل آزادی در همهجا روشن بماند و خاموش نشود؟
اگر توجه کنیم، میبینیم که دین خیلی با لطافت به این پرسش جواب میدهد و برای تحقق آزادی، راهکاری را پیش میکشد و گفتار را از جایی آغاز میکند که خود این سخن، تضمین تحقق آزادی، در طول تاریخ است.
حضرت علی(ع) خطاب به انسان میفرماید:«لا تکن عبد غیرک فقد جعلک اللّه حرّاً؛ ای انسان! بندهٔ غیر نباش، زیرا خداوند تو را آزاد آفریده است».
یکی از خلفا در باب آزادی به رؤسای قبایل میگوید:«استعبدتم النّاس؛ شما مردم را به عبودیت گرفتهاید». (رهایشان کنید و آزادشان بگذارید)
بین فرمایش حضرت علی(ع) و کلام دوم، چند تفاوت آشکار است.
اول اینکه، کلام حضرت امیر(ع)، عموم مردم را به وجدان آزادی طلبشان توجه میدهد، یعنی انسان را به آنچه دارد،آگاه میسازد. اگر کسی را به آنچه دارد، توجه بدهید، زود به آن میرسد.
دوم آنکه، حضرت عموم مردم را مخاطب ساخته است که از این خطاب سود میبرند، وقتی میگویند:«آزاد باش»، به سود اوست، ولی خطاب آن خلیفه به حاکمانی است که از آن خطاب ضرر میبینند. نفع حاکم در این است که تودههای مردم، بدون چون و چرا پیروش باشند. حاکم از اینکه دیگران آزاد باشند، سودی نمیبرد. یعنی در واقع خطاب دوم هیچ ضمانت اجرایی ندارد.
اگر بگوییم انسان ذاتاً آزاد است و تابع نیست، وقتی انسان متوجه شود که این گفته به سود اوست، به دنبال این خطاب حرکت میکند. از اینرو،آزادی همیشه به دست تودههای مردم تحقق میپذیرد.
انبیا و تودههایی که تابع آنان بودهاند، همیشه در طول تاریخ در پی تحقق آزادی برآمدهاند. ستمگران هم همیشه مقابل آزادی ایستادهاند. به همین دلیل است که میگوییم: بهترین راهکار برای تحقق آزادی، دو چیز است، یکی بیدار کردن وجدان آزادیخواه در انسانها و دوم آگاه کردن آنان نسبت به این نکته که این کار به نفع آنهاست. این آگاهی است که مردم را در راه تحقق آزادی به وحدت میرساند و آنان را به قیام و فداکاری میخواند.
و سومین مطلب مهم دیگری که در کلام حضرت امیر(ع) میبینیم، این است که به همهٔ انسانها، حاکم، محکوم، ارباب، رعیت، پدر، فرزند، معلم و شاگرد خطاب میکند. همهٔ طبقات باید آزاد باشند. و لی آن خلیفه، آزادی را فقط برای رعیت دیده بود.
در بینش دینی، آزادی معنای بسیار گسترده و قلمرو بسیار وسیعی دارد که همهٔ طبقات را فرامیگیرد و این خطاب هم، خطاب به انسان است. انسان باید آزاد باشد. هیچ کس نباید بخاطر ترس از شمشیر و طمع در جاه و مال و مقام در چنگال اسارت کس دیگری باشد. انسانها باید خودشان تصمیم بگیرند، اراده کنند، اختیار، رضایت و غضب داشته باشند و روش زندگی را بر طبق ارادهٔ خودشان انتخاب کنند. دین چنین انسانی را میخواهد و چنین عزتی را برای او میطلبد.
محورهای اساسی آزادی در قرآن
توجه به سه محور از آیات قرآن، میتواند مبنا و ارزش آزادی را بیان کند و دیدگاه و جهان بینی قرآن را دربارهٔ انسان و خط مشی زندگی او، روشن سازد.
1 کرامت و شرافت انسان:
الف. «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم؛ به یقین انسان را در نیکوترین قوام آفریدیم». (سوره تین، آیه3)
ب. «و لقد کرّمنا بنی آدم؛ به یقین به فرزندان آدم کرامت دادیم». (سوره اسراء، آیه 70)
ج. «و اذ قال ربک للملائکه انّی جاعل فیالارض خلیفه ؛ پروردگارت به فرشتگان فرمود: به راستی من جانشینی در زمین خواهم آفرید». (سوره بقره، آیه30)
د. «خلق الانسان. علّمه البیان؛ انسان را بیافرید، او را سخن گفتن آموخت».(سوره الرحمن، آیه4)
ه. «اذ قال ربک للملائکه انّی خالق بشراً من صلصل من حمإ مسنون. فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین. فسجد الملئکه کلهم اجمعون . إلاّ ابلیس…؛ پروردگارت به فرشتگان گفت: من انسان را از گل خواهم آفرید. پس چون به او سامان دهم و از «روح» خود در او بدمم سجدهکنان برای او به خاک افتید. آنگاه فرشتگان همگی سجده کردند. مگر ابلیس...».