مقدمه:
شایسه سالاری (meritocracy) از موضوعات مدیریت منابع انسانی است که در سطوح مختلف سازمان ها مطرح می شود.
شایسته سالاری برروی انتخاب افراد برای انجام وظایف خاص تأثیر می گذارد.
بر همین مبنا انتخاب افراد مذکور باید بر مبنای ویژگی های عینی نظیر هوش، دانش، تجربه مهارت، استعداد و توانایی و تلاش آنها انجام شود.
شتعیسته سالاری در همه جوامع و یا سازمانها می تواند مطرح شود. به عنوان مثال در یک دانشگاه، در انتخاب و استخدام اساتید این موضوع صدق می کند.
همچنین در همین مثال، شایسته یالاری در آموزش دانشجویان ارزیابی تحصیلی آنان نیز مصداق دارد. کمسئله اعطای وام و بورس تحصیلی به دانشجویان نیز از این قبیل می باشد.
پایه و اساس شایسته سالاری آن است که نخبه بودن یا شایستگی (MERIT) را می توان به صورت استاندارد و به وسیله پارامترهایی قابل سنجش و دقیق اندازه گیری نمود.
ضرورت های شایسته سالاری
نبود شایسته سالاری در جامعه، استعدادهای بالقوه و به تبع آن کاهش کارایی در بخش های مختلف را به دنبال دارد. شایسته سالاری به حذف ارفاد ماکارآمد در راستای رضایت مشتریان منجر شده و نبود شایسته سالاری میتواند به حذف یا فرار شایستگان و نارضایتی مشتریان منجر شود.
بدیهی است، که موضوع شایسته سالاری برای مشاغل حساس، از اهمیت بیشتری برخوردار است.
تعریف شایسته سالاری:
تعاریف مختلفی برای شایسته سالاری وجود دارد که برخی از این تعاریف برای روشن شدن مفهوم شایسته سالاری، ذکر می شود.
- شایسته سالاری یک فلسفه و نگرش مدیریتی است که در آن منابع انسانی با توجه به تلاش (EFFORT) و توانایی داتی آنها در جای خود قرار گرفته و توسعه می یابند. بنابراین شایستگی را میتوان معادل بهره هوشی (IQ=INTELLIGENEE QUOTIENT) و تلاش یک فرد در نظر گرفت:
EFFORT+IQ=MERIT
- شایسته سالاری عبارتست از برطرف کردن موانع پیشرفت افراد زیرک و سخت کوش، زیرا لزوماً رقابت بین افراد از یک نقطه شروع نمی شود.
- شایسته سالاری از روش های تعدذیل و حذف بی عدالتی نیست و منشأ آن تأثیر منفی ذاحساس بی عدالتی و اجحاف بر انگیزه کارکنان است. زیرا یک سیستم کارامد باید فرصتهای مساوی برای همه ایجاد کند.
- شایسته سالاری به معنی اعطا مقام، ارتقا و پاداش بر مبنای معیارهای عینی و نه معیارهالی سلیقه یا و ذهنی است.
شایسته سالاری از روش هیا سیاسی برای جلوگیری از فرار مغزها (BRAIN DRAIN) است و انتخاب افراد بر اساس شایستگی تعریف می شود.
تشخیص شایسته سالاری
در یک بررسی مقدماتی با توجه به سه شاخص: کارایی، کیفیت، و رقابت می توان، بود یا نبود شایسته سالاری را در یک سازمان یا جامعه بررسی نمود. کارایی و کیفیت پایین می تواند نشان دهنده اداره یک سازمان به وسیله ارفاد ناشایست باشد.
نبود انگیزه رقابت می تواند نشان دهنده بی ارزش بودن پیروزی در رقابت باشد، چرا که عوامل دیگری برای اعطا امتیازات و ارزشمند تلقی می شوند.
از پارامترهایی مانند انتقاد بر سیستم ارتقا و انتقاد بر سیستم حقوق، دستمزد و پاداش و فرار مغزها، تا حدودی می توان به وجود افراد ناشایست در یک سازمان پی برد. بدین ترتیب افراد شایسته یا ناشایست نسبت به اعظا امتیاز به طرف مقابل معترض می باشند. نکنه قابل توجه آن است که معتذضین، لزوماً در زمره شایستگامن نمی باشند.
دو عامل توانایی و تلاش افراد به عنوان دو معیار شایستگی می تواند مطرح باشند ولی شرط لازم در بکارگیری توانایی و تلاش موثر، وجود هدفهای روشن، مفید، هماورد طلب و قابل قبول است. نبود چنین هدف هایی می تواند به کاهش سه عامل کارایی، کیفیت و رقابت منجر شود.
این موضوع نشان دهنده ناکارآمدی زیردستان نبوده بلکه بیانگر ناکارآمدی مدیران در استفاده از ارفاد در جهت تحقق هدفهای سازمانی است.
مدیریت بر مبنای هدف (MBO=Management By Objective) به عنوان ابزار برطرف کننده این معضل می تواند راهگشای مدیران باشد. در حقیقت، تعیین هدف ها و تحقق آنها، معیاری برای ارزیابی شایستگی روسا و مرئوسین، است.
مبانی و اصول شایسته سالاری
پایه و اساس شایسته سالاری رعایت اعتدال اجتماعی در راستای پرورش استعدادهاست. شایسته سالاری یک موقعیت اجتماعی است که به وسیله برتری های علمی و نه به وسیله اصل و نصب و نورچشمی بودن حاصل می شود. امروزه شایسته سالاری در اندیشه های اخلاقی و سیاسی مطرح شده و رعایت آن ارتفا کارایی را به دنبال دارد.
لذا شناسایی افراد شایسته باید بر اساس تلاش و توانایی آنها صورت گیرد.
یکی از اصول زیربنایی شایسته سالاری، اصل برابری در فرصت ها است.
بر مبنای اصل در یک و افراد مختلف باید از شانس مساوی در دستیابی به فرصت ها برخوردار باشند و استفاده یا عدم استفاده از فرصت ها باید به موفقیت یا عدم موفقیت آنها منجر شود.
اصل دومی که از اصول زیربنایی شایسته سالاری محسوب می شود و اصل برابری ارزش افراد است. بر مبنای این اصل، ارزش افراد به صورت فطری یکسان بوده و معیارهایی مانند اصل و نسب نمی توانند به عنوان معیار شایستگی قرار گیرند.
معیارهای شایستگی:
چه چیزی می تواند به عنوان معیار شایسته سالاری مورد ملاحظه قرار گیرد؟ یا شایستگی افراد بر مبنای طبقه اجتماعی، اصل و نسب خانوادگی، و ثروت آنهاست؟ آیا ارزیابی شایستگی افراد به وسیله این عوامل در آنها انگیزه تلاش بیشتر را ایجاد نموده و ارتقا کارایی را به دنبال دارد؟
شایسته سالاری یعنی ایجاد فرصتهای شغای برابر بدون توجه به مهیارهای ذهنی و سلیقه ای مانند طبق اجتماعی و ثروت، وابستگی فامیلی، افکار و عقاید، توجه به معیارهای عینی مانند دانش، تجربه، مهارت، رفتار و اطلاعات. بدیهی است که ایجاد شایسته سالاری بر مبنای یک سیستم جامع و با درنظر گرفتن تمامی جنبه های آن امکان پذیر است.
مسلماً، سابقه و شهرت در زمره ویژگی های ناپایدار شایستگی می باشد. و برای همکاری در یک سازمان شایسته سالار، یک فرد باید شایستگی خود را در قالب هوش، استعداد ذاتی، تحصیلات و مهارت ها به اثبات برسانند.
افراد شایسته در برخی ویژگی های فردی از دیگران متمایز می باشد و به همین دلیل باید منافعی بیش از دیگران دریافت کنند. بهترین نویسنده، بهترین مدیر، بهترین فروشنده، بهترین ورزشکار و بهترین معلم، کسانی می باشند که از دیگران متمایز بوده و در مقایسه با دیگران از مزیت رقابتی برخوردارند که آنها را از دیگر تن مستثنی کرده و برای آنها همین مزیت رقابتی عامل کسب درآمد بیشتر و یا احترام بیشتر به سایرین است.
اندازه گیری شایستگی:
اندازه گیری شایستگی به وسیله یک معیار استاندارد، مانع بروز سو تفاهمات و اختلافات بعدی خواهد بود. یکی از مفروضات اساسی شایسته سالاری، قابلیت اندازه گیری کیفیت عملکرد افراد است زیرا پاداشی که به افراد تعلق می گیرد باید با عملکرد آنها ارتباط داشته و زمانی پاداش تعلق گرفته به افراد خواهد بود که با توجه به شایستگی افراد پرداخت شود.
یکی از مهم در خصوص شایسته سالاری آن است که چطور شایستگی افراد اندازه گیری می شود؟ بر اساس تلاش، هوش، مهارت ها، دانش، رفتار، قدرت تحلیل و یا هر ویژگی ذاتی و اکتسابی دیگر که برروی کارایی تاثیر دارد نکته دیگر این است که میزان روایی و پایایی یا اعتبار آزمون های مختلف تا چه اندازه است؟