در مبحث مدیریت در ساختار جامعه بالاترین مقام رهبریت، رهبریت در راس جامعه و در راس حکومت می باشد، همان طور که می دانیم نقش رهبر در پیشرفت یا عدم پیشرفت یک سازمان نقش بسیار مهم و بسزایی است. از آنجمله می توان گفت نقش رهبریت یک جامعه و قدرت تفکر و برنامه ریزی رهبر جامعه در پیشرفت جامعه از جهات مختلف بسیار حائز اهمیت است. مقام رهبریت یک جامعه تاثیر مستقیم بر مدیریت سازمانها، ارگانها و نمادهای زیر مجموعه یک جامعه دارد. پس در این مقاله به مهمترین نوع مدیریت، مدیریت فکری و فرهنگی بر جامعه می پردازیم.
جوامع کنونی از بعد شیوه مدیریتی، زندگی اجتماعی و تفکر حاکم بر زندگی انسانها به دو گونه مهم تقسیم می شوند.
1-جوامعی که بسیاری از تفکرات حاکم بر زندگی انسانها و قوانین حاکمه بر اساس اصل حداکثر لذت بجوی از دنیای مادی بدون توجه به اصل هدف زندگی انسانها در این دنیا بنا نهاده شده است. در این جوامع دین و اعتقادات دینی تنها بعنوان یکی از اصول فرعی زندگی تعریف گردیده و هر کس بر مبنای تقاضای درونی و تنها در جهت تسکین آلام و بدون دخالت در روابط اجتماعی و زندگی روزمره به دنیای معنوی یا دین می پردازد. و دین در فرع قوانین زندگی های اجتماعی مطرح بوده و نقش بسزائی در روابط انسانی و تنظیم مقررات در این جوامع ندارد.
در این جوامع با توجه به اصل حداکثر لذت از دنیای مادی و با توجه به اینکه رسیدن به این اصل در گرو تقابل افراد یک جامعه با یکدیگر بوده و عدم وجود قوانین اجتماعی و همبستگی اجتماعی جامعه را از رسیدن به این اصل باز می دارد افراد یک جامعه با وضع قوانین و مقررات و همکاری و همبستگی اجتماعی سعی در رسیدن به اصل مذبور و ترقی مادی دارند. در این جوامع هدف وسیله را مباح می کند و در این راستا گاهی با توجه به دمکراسی ورای حداکثری مردم قوانینی وضع می شود که بیشتر روح حیوانی و شهوانی مطلق در انها دخیل بوده و هیچگونه روابط انسانی روحانی بر آن حاکم نمی باشد.
با توجه به حاکم بودن این تفکر در این جوامع رهبریت جامعه نیز با توجه به این تفکر هدایت و رهبری جامعه را بر عهده می گیرند.
در این سیستم حکومتی برای رسیدن به این اهداف گاهی بسیاری از مسائل اخلاقی انسانی و الهی زیر پا لگدکوب گردیده تا بتواند یک جامعه نهایت بهره ممکنه را از زندگی مادی خود ببرد.
اگر اندکی در دنیای کنونی سیر نمائیم و نگرش کوتاهی داشته باشیم، این تفکر و حاکمیت شهوات و لذتهای حیوانی را در بسیاری از جوامع بعنوان اصلی قابل احترام و مهمترین اصل مشاهده خواهیم نمود.
2- جوامعی دیگری نیز در دنیای کنونی وجود دارند که نوع نگرش آنها و اصل حاکم بر روح زندگی این جوامع متفاوت از جامعه های ذکر شده می باشد در این جوامع دین و تفکر دینی بعنوان شاخص اصلی حاکم بر روح زندگی و قوانین قابل ذکر است.
بر اساس این تفکر لذت انسان تنها منوط به استفاده مادی بدون در نظر گرفتن هدف زندگی انسان د ر دنیا نمی باشد و هدف وسیله را توجیه نمی کند.
ولی متاسفانه با توجه به بسیاری از عواملی که بعدا ذکر خواهد شد در این جوامع بعلت عدم توجه به مدیریت فرهنگی و فکری در جامعه باعث عقب ماندگی و فقر فرهنگی، اقتصادی و سیاسی شده است.
در این مقاله ما بر آنیم تا ضمن شناخت مدیریت فرهنگی و فکری، نقش این مدیریت و چگونگی اعمال آن را در جهت پیشرفت و ترقی جامعه کنونی خود بیان نمائیم.
همان طور که می دانیم مهمترین اصلی که در حرکتهای انسانی و مدیریت با عث پیشرفت و تکامل می شود شناخت دقیق و درست رسیدن به ان اهداف می باشد.
در جوامع که دین حاکم بر قوانین و روابط زندگی می باشد، هدف خلقت انسان بعنوان مهمترین هدف می باشد چرا که انسان بر اساس هدفی خاص به این دنیا پا نهاده و بر اساس دستورات دین به سمت رسیدن به ان هدف گام بر می دارد. پس قبل از هر چیز باید هدف از زندگی انسان را در این دنیا بشناسیم.
خداوند متعال وقتی که آدم را آفرید و به او لقب اشرف مخلوقات را داد دو گرایش خیر و شر را در او قرار داد و بواسطه این دو گرایش به او حق انتخاب را عطا کرد. حقی که تنها موجودی که در عالم از ان بهره مندی می باشد آدمی است.
سپس به آدم فرمود که من عالم را برای تو افریدم و تو را برای خودم «لولاک لما خلقت الافلاک» و مقام قرب الهی را به انسان بخشید . زمانی که صورت مادی آدم را از گل آفرید از روح خود در ان دمید و فرمود: و نفخت فیه من روحی» و جسم ادمی را امانت دار روح بزرگ الهی قرار داد. بایستی دانست که مقام قرب الهی با توجه به دارا بودن حق انتخاب آن است که انسان گرایش شر خود را قربانی کرده و روح الهی خود را در این راه پاک و وارسته نماید و گرایش های خیر خود را به نکامل برساند تا به مقام قرب الهی نائل گردد.
همانطور که می دانیم در همان ابتدا آدم در بهشت الهی مورد امتحان قرار گرفت و در این امتحان نتوانست پیروز از میدان بیرون اید و آنگاه خداوند او را به زمین فرستاد تا بتوانید با استفاده از تمامی مواهب و امکاناتی که برای او در روی زمین قرار داده بر گرایش های شر خود غلبه کرده و به تعالی روح برسد و به نزد پروردگار و قرب الهی برسد.
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
یا ایها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه المرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی
پس انسان پا به عرصه دنیای مادی زمین گذاشت وجود انسان از دو بخش می باشد.
جنس دنیایی یا همان تن آدمیت
جنس ملکوتی که همان روح آدمیت
تن آدمی آفریده شده تا روح بتواند بواسطه آن در این دنیای مادی به زندگی بپردازد و به سوی رشدو ترقی و یا پستی و زبونی گام بردارد. قرآن آغاز نبرد میان انسان به ایمان و آزادی معنوی رسیده با انسان ماده پرست را در داستان دو فرزند آدم، هابیل و قابیل منعکس کرده است.
نبردی که از همان ابتدا انسانها را با توجه به وجود دو گرایش درونی خیر و شر به دو گروه اجتماعی نیز تقسیم نمود و تا کنون نیز این تقسیم بندی وجود داشته و عده ای پیرو هابیل و عده ای دیگر پیرو تفکر قابیل می باشند.
دو علم افراخت اسپید و سیاه
آن یکی آدم دگر ابلیس راه
در میان آن دو لشگرگاه رفت
چالش و پیکار، آن چه رفت رفت
همچنین دور دوم هابیل شد
ضد نور پاک او قابیل شد
همچنین این دو علم از عدل و جور
تا به نمرود آمد اندر دور دور
ضد ابراهیم گشت و خصم او
وان دو لشگر کین گزار و جنگجو
چون در ازای جنگ آمد ناخوشش
فیصل آن آمد آتشش
دوردور قرن قرن این دو فریق
تا به موسی و به فرعون غریق
همچنین تا دور عهد مصطفی
با ابوجهل آن سپهد ارجفا
در این نبرد و ستیزه ها گاهی حق گاهی باطل پیروز بوده است، ولی البته این پیروزی ها و شکستها به یک سلسله عوامل اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی داشته است.
بایستی دانست در این راه پیامبران، انمه معصوم و اولیای خدا و مسلمان منادیان و پرچمداران هویت انسان بسوی مقام قرب الهی بوده و هرکدام از ایشان به تکامل بشریت کمک نموده اند و چراغی در راستای این راه برای هدایت روشن نموده اند.
حضرت علی (ع) می فرمایند:«من انسانی هستم در راستای نکامل انسانهای دیگر» متاسفانه در جامعه ما این افراد و انسانها را تنها بر اساس بعد جسمانی و عملکردهای مقطعی و ظاهر اعمال ایشان مورد پرستش قرار می دهند و کمتر به عمق تفکر و عمل ایشان توجه نموده و نور روشن شده توسط ایشان را می بینند همچون قیام عاشورا که متاسفانه با بوجود آوردن تهریفات گوناگون اصل قضیه به فراموشی سپرده شده است.
در راستای تکامل بشریت دو نوع تکامل وجود دارد، یک تکامل فردی یعنی بالاترین استفاده هر فرد از امکانات خدادادی و گام نهادن به مقام قرب الهی که خود تعریفی بس ژرف دارد و دوم تکامل انسانیت و جامعه انسانی که بدان معنی می باشد که انسان در اثر همه جانبه بودن تکاملش تدریجا از وابستگیش به محیط طبیعی و اجتماعی ، کاسته و به نوعی وارستگی که مساوی است با وابستگی به عقیده و ایمان و ایدئولوژی، افزوده است و در آینده به آزادی کامل معنوی یعنی وابستگی کامل به عقیده و ایمان و مسلک و ایدئولوژی خواهد رسید. انسان در گذشته با این که از مواهب طبیعت کمتر بهره مند بوده مملوک و برده طبیعت بوده است و انسان آینده در عین این که حداکثر بهره برداری از طبیعت را خواهد کرد، از اسارت طبیعت آزاد و بر حاکمیت خود بر طبیعت خواهد افزود.
حال با شناخت بزرگترین هدف در جهان هستی و شناخت هدف زندگی آدم بر روی زمین می توان به نقش مدیریت فرهنگی، فکری در جامعه پرداخت چرا که این مدیریت می تواند نقش بسزایی را در پیشرفت و ترقی و جهت گیری حرکتهای بشری به سمت اصل هدف خود را داشته باشد.
حال به وضع کنونی کشور و کشورهای دیگر جهان می پردازیم تا بدانیم در قبال این کشورها و زمان کنونی چگونه چطور می توان سکان هدایت و رهبری جامعه را بطور صحیح در دست گرفت.
کشور ما در حال حاضر یکی از بزرگترین کشورهای مصرفی دنیا می باشد که در بسیاری از مسائل سیاسی اقتصادی و فرهنگی دچار افات و بیماریهای گوناگون می باشد و هر چه به پیش می رویم همچون انسانی که در باتلا قی گیر افتاده است بر مشکلات مان افزوده می شود و تنها بر اتکای فروش منابع زیر زمینی همچون نفت توانسته ایم به حیات خود در فقر و فلاکت ادامه دهیم هیچکس نمی داند به واقع چه باید کرد بسیاری از مسئولین با توجه زیاد به مسئله اقتصاد سعی در حل مشکل دارند حال آنکه مشکل چیز دیگری نیست و باید از نقطه ای دیگر شروع کرد. بایستی بدانیم شناخت ریشه مشکلات و اینکه از کجا بایستی شروع کرد مهمترین اصل در جهت پیشرفت و ترقی می باشد که متاسفانه هنوز هیچکس بطور واضح آنرا نیافته است همگان غافلند که آنچه بیش از مشکلات اقتصادی، سیاسی باعث عقب ماندگی ما شده است مشکل شناخت درست فرهنگی، بازسازی زیرساختهای فرهنگی و و عدم توجه به تفکر و اندیشه در عمق و وجود مسائل است.