مدتیشن هنر و خلاقیت
هنر و هنرمند، نیازمند خلاقیتند. هنرمند بیآفرینش هنرپیشه است، اما هنرپیشه نیست. پیشه روزمرگی دارد و رکود. هنر راکد را نمیهٔوان هنر نامید چون پویدن آبستنِ ذهنیتی خلاق نیست، ذهنیت و مفهوم خداوند اثری است هنر و هنرِ بیخدا پدیدهایست هرزه، سخت در دسترس، مبتذل و اینجائی! یا بهتر بگویم ”هرجائی“. ..و آنچه دمِ دست باشد و سهلالوصول، خطر روزمرگی امانش نمیدهد. روزمرگی خاص پیشههاست، اما هنر که پیشه نیست... گاه متعجب میشوم که چرا ساعتها، روزها و ماهها را صرف اثبات چیزی میکنیم که برایمان از روز هم روشنتر است. چرا اینقدر پیچیده بینی؟! اما... من معتقدم هنرمندِ راستین، خود پیامبرست، بی هیچ تعارفی! و باز معتقدم بیوحی و بیکرامت، پیامبری دروغی بیش نیست که مردم فریبانِ بیهنر خود را اینگونه مینامند. سزایش هم پیداست. سنگبارانِ فحشای بیهنری توسط رسولانِ هنر ناب و آسمانی. نیز بر این باور هستم که مدیتیشن، این وحی و الهام را موجب میشود. اصلاً نیازی به نشستهای مراقبه هم نمیبینم، چون مراقبه پیوسته جاریست. به پیامبر، وحی، هنگام راه رفتن، خوردن و خوابیدن و ... نازل میشود. مولانا پیر طریقت در چرخهایش دُر میپروراکند؟! او پیوسته در سماع است و میخواند:
سماع آرام جان زندگان است
کسی داند که او را جان جان است
پیامبر هنرمندی است که برای من مصداق زیبا و جامعی است. هنرمند برای خلق اثر هنری، نیازمند ذهن پاک است. ذهنی که مملو از مفهوم، ناآرام و بیتاب، اما پرتوان باشد. چنین ذهنی آبستن است، اما نمیزاید تا آرام گیرد، نفس عمیق (پرانا) میخواهد زایمانِ آرام (خلسهآور) باشد. نفس عمیق میخواهد تا درد قابل تحمل باشد. دمِ عمیق میخواهد تا پرقدرت و زیبا بدمد. این دمِ عمیق همان مراقبهٔ ناخودآگاه هنرمند است. من معتقدم هنر بیمراقبه امکان محالیست که تنها از زبان موضعگیران بیمنطق شنیدنیست. هنرِ راستین که از اعماقِ ناخودآگاه میتراود، نه تکنیکهای نخنما و تکراری، که بازی با سبکها را میپسندد. تمام هنرمندان راستین مراقبهگرند، چراکه بی مراقبه ادراک نیست. بی ادراک هم هیچ احساسی وجود ندارد و بی احساس هم ... و این آخری پایهٔ هر هنری است، یعنی احساس. احساسی که در وجود هنرمند ریشه میگیرد و از راه مراقبه شکوفا میشود و جان گرفته و آنگاه متولد میشود. ای بسا که در مراقبه نطفه بسته و در ذهن و جان ریشه میتند
در بازیگری لحظهایست به نام ”کشف“. کشفِ احساسی از اعماق ذهن. این اتفاق برای بازیگری که مدیتیشن هم نمیداند قابل پیشبینی است، اما برای بازیگری که مدیتیشن میداند، بهتر و بیشتر اتفاق خواهد افتاد و همین امر را پالایش میدهد، چراکه ذهن او دیگر روزمره نیست، کاشف است (چون با هر کشفی حیرتی همراه است و با هر حیرتی پرسشی و با هر پرسشی، پاسخی و ...) کشف شهود به ادراک میرسد و بعد به احساس. باز این دور به احساس رسید. پس میتوان گفت مدیتیشن هنرمند را بااحساس میکند. ناهمواریهای ذهن را آرام میکند. آرامشی که سکون و انفعال نیست. محصول همان دمِ عمیق است که زادن آرام را به دنبال خواهد داشت. خلقی با شکوه در هیاهوی ذهن.
هنر و خلا قیت هنری
در باب مقولهی هنر و خلاقیت هنری و هنرمند مطالب مختلفی از اندیشمندان هنری که در این وادیه سعی و اهتمام بسیار ورزیدهاند ارائه گردد. یکی از پیشگامان این نظریه تولستوی بوده که در قرن نوزدهم در مورد هنر چنین عنوان مینماید"هنر یکی از دو وسیله ترقی بشریت است. انسان از راه کلمات افکار خویش و به یاری نقوش، احساسات خود را با همهی آدمیان در میان میگذارد و این سخن نه فقط دربارهی حال، بلکه گذشته و آینده نیز صادق است. اگر انسانی این احساس را تجربه کند. حالت سازندهی اثر بدو سرایت نماید و اختلاط و اتحاد خود را با انسانهای دیگر احساس کند موضوعی که این حال را در او بوجود آورده، هنر است و میزان سرایت آن تنها معیار ارزش هنر است. " ماکسیم گورکی ارزش هنری را چنین عنوان مینماید" هرگاه ارزشها مبانی واقعی داشته باشند هرگز جنبهی مطلق بخود نمیگیرند ارزشهای واقعی نسبی و دائم در تغییر هستند پس نامیرایند. هنر پیشاپیش میتازد. قافله سالار است. رمز و بقای هنر فقط در گفتن نیست بلکه در چگونه گفتن است" ومحمودطرزی در بحث هنر میگوید" انسان فقط فکر نمیکند بلکه دارای احساسات و عواطفی است که به صور مختلف مثل نگارش، صدا، حرکت، نقوش و دیگر وسایل آنرا مجسم مینماید. هنر وسیلهی اجتماعی کردن احساسات است. هنر شناختی است متکی بر عاطفه و فلسفه شناختی جامع آن دو. " احمد شاملو در باب هنر میگوید: "اصولا هنر ملتزم نیست یعنی هیچگاه التزام و تعهد نقشی در آفرینش هنری بازی نمیکند . التزام امری شخصی و فردی است اما التزام هنرمند باید انسانی باشد فارغ از سیاست و تنها در راه تعالی انسانها . اثر هنری بیشتر بر فرهنگ هنری اثرگذار بوده و فهم اثر بر تودهها مستقیما مورد استقبال نبوده و اکثرا اثر یک هنرمند بواسطههایی در تودهها در جریان زمان تاثیرگذار میگردد.هنر ناگزیر با مردم است چون با هر نیتی که بوجود بیاید مخاطبش مردمند ولی مردم لایههای متفاوتی دارند و چنانچه هنرمندی بخواهد اثرش عوام پسند باشد حتما باید اثرش را در سطح بسیار نازلی ارائه دهد . " شکسپیرهنررا چنین تقسیم بندی نمودهاست" هنر را به دو بخش هنر مجاز و هنر آزاد تقسیم بندی نموده و هنر مجاز را در التزام دانسته و به هنرهای تزئینی، انتزاعی، رسمی آوازگرانه نسبت داده و هنر آزاد را در دو روش تلقینی و تحلیلی مورد بررسی قرار میدهد. روش هنر تلقینی را اینطور توصیف میکند که هنر تلقینی طرفدار روش القایی است و همه چیز برای او تنها وسیله است برای القای نظرات و کمتر به کیفیت هنر توجه دارد و از سوئی این هنر را یک بعدی دانسته و عمیق و همه جانبه نیست بلکه گذرا و خراشدهنده است تاثیری آنی و عبوری دارد.این نوع هنرمند به شدت وابسته به خصلتهای مردم طبقه متوسط جامعه است اگر چه از جنبههائی ، گاهی وابسته به طبقه زیرین باشد این ویژگی را نیز میتوان در زندگی و در رفتار و واکنشهای ناآگاهانه و بینقابش در برابر مسائل و شرایطهای از پیش تعیین نشده میتوان شناخت.در هنر تحلیلی ، صورت حقیقی هنر در آن نهفته است با آغازی جانگاه شکل گرفته و در تب و تاب ناآرام عمیق ادامه مییابد و سرانجام به شناختی توام با عشق منجر میشود این هنر به ژرفکاوی زندگی، مناسبات اجتماعی و پژوهش جان بیکران و عمق ناپیدای آدمی و جنبههای طبیعت و زیباشناسی نظر دارد" و در این حالت هنر به عمق ناشناختهها دست پیدا میکند و پیدایی خلاقیت هنر را سبب میگردد. هنرمند دارای دو بزنگاه است یکی در وضع موجود و دیگری در وضعیتی که در آن درگیر است فرد هنرمند به وضع موجود قانع و خرسند نیست و همواره در پی آن است که وضع موجود را به وضع مطلوبتری برساند. درخلاقیت هنرمند با دو جریان متضاد مواجه است یکی با تفکر واگرا و دیگری با تفکر همگرا یعنی هنرمند در ابتدا باید واگرا فکر کند و نگاه جامع به پدیدهها داشته باشد وسپس به قلمرو درونی آن بپردازد که در این حالت به تفکر همگرا مواجع میشود.خلاقیت هنرمند علاوه بر داشتن آزادی کامل مبتنی بر دانش و بینش و فرهنگ عمیق بوده که بتواند براساس آن چگونگی یک پدیده را ارزیابی کند و در فضای این اندیشه و دانش و یک بینش حسی به یک رویکرد یا ساختار جدید دست یابد. در هنر امروز اساس کار بر نوآوری است که بدان هنر مدرن گویند.در هنر مدرن از تکرا پرهیز میشود و هنرمند مدرن دائما برای پیدا کردن بیانی نو و نوتر تلاش میکند و این تنها در یک شعار یا خواسته خلاصه نمیشود بلکه باید به ذهنیت تبدیل شده و سپس به اجرا درآید.در پایان آنچه را که از مباحث ارائه شده میتوان در مورد خصوصیات هنرمند خلاق عنوان نمود عبارتست: 1- داشتن دانش و بینش فکری عمیق و بینش حسی قوی 2- پذیرش سفارش از جامعه 3- دارای تفکر واگرا 4- تحلیلگرا 5- انعطاف پذیری بالا 6- روحیه کنجکاوی و نوگرایانه 7- ریسک پذیر 8- پشتکار فراون و به دور از یاس 9- قدرت خود انتقادی 10- پذیرندهی خطای خویش و دیگران 11- مثبت اندیشی نه بدبین و نه خوشبین بودن 12- شناسائی، پرورش و پیش برد کارها.