چرایی و چگونگی وقوع انقلابها
پدیده انقلاب، بهعنوان یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین پدیدههای اجتماعی سیاسی، از دیرباز مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و درباره چرایی و چگونگی وقوع آن دیدگاههای گوناگونی پدید آمده است.
هدف هر دیدگاه آن است که پژوهشگر یا خواننده را، برای گشودن قفل پدیده انقلاب، به کلیدی مجهز سازد; اما دلایلی چند سبب شده است هر دیدگاه در این زمینه نتایجی خاص ارائه دهد. مهمترین دلایل این امر به ماهیت پدیدههای اجتماعی و پیچیدگی آنها باز میگردد که در نیازهای معنوی و مادی و استعدادها و ویژگیهای عامل انسان مانند قدرت تفکر، اراده و حافظه و وجود عوامل ناشناخته و پنهانِ بسیار ریشه دارد. این امر سبب عدم امکان آزمایش ارادی یافتههای علمی، جهت مشخص شدن درستی یا نادرستی آنها میگردد.
عامل x در انقلاب
در تحلیل چرایی و چگونگی وقوع انقلاب نظریات متعددی توسط اندیشمندان و تئوری پردازان انقلاب ارائه گردیده و هریک فرآیندی را برای وقوع انقلاب ترسیم کرده اند. در این بین یکی از نظرات تحلیل کارکردگرایانه یا سیستمی از انقلاب است. و "چالمرز جانسون" از جمله اندیشمندانی که از این منظر به تحلیل انقلاب پرداخته است.
در این نگاه جامعه به سیستمی تشبیه می شود که دارای کارکردهای متفاوتی است و تا وقتی که سیستم کارا می باشد, تعادل در جامعه حاکم است و وضعیت عادی است. وقتی تغییراتی در محیط و یا سیستم بوجود آمد سیستم تلاش می کند تا به نحوی بر آن فائق آید و یا خود را با تغییرات هماهنگ سازد که در این صورت سیستم بار دیگر به تعادل می رسد...
دیدگاههای مختلف درباره پدیده انقلاب
بدین ترتیب، مجموعهای از دیدگاههای متفاوت درباره پدیده انقلاب به وجود آمده است که حتی برخی از آنها با یکدیگر کاملا تناقض دارند; برای مثال نظریهای پیشرفت و بهبود موقعیت اقتصادی را سبب انقلاب میداند; نظریهای دیگر، بدتر شدن این موقعیت را و نظریه سوم، رکود سریع و کوتاه مدت پس از بهبودی طولانی مدت را ایجاد کننده انقلاب خوانده است.
(1) به طور کلی، نظریههای انقلاب در پی تبیین چرایی و چگونگی وقوع انقلابند; هرچند برخی از آنها به پیآمدهای این پدیده نیز میپردازند.
(2) البته جداکردن دو بحث چرایی و چگونگی مشکل است و در باره معنای آنها نیز اتفاق نظر وجود ندارد.
در این کتاب، مراد از چرایی وقوع انقلاب، بیان عللی است که در همه انقلابها دیده میشوند و تا وقتی پدید نیایند، هیچ انقلابی اتفاق نمیافتد. این دسته از علل، علل کلی خوانده میشود.
(3) بیتردید ممکن است علل کلی، هنگام تطبیق بر مصداقی خاص; مانند انقلاب اسلامی، شکلی ویژه یابد. منظور از چگونگی وقوع انقلاب نیز مسیر خاص شرایط یا تحولاتی است که به ایجاد علل کلی و سرانجام پیروزی انقلاب میانجامد.
بهزبان ریاضی، انقلاب برآیند حوادث و دگرگونیهای متنوع و متقاطع تاریخی یک کشور است و مجموعه تحولات و شرایط فکری، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در وقوع آن دخالت دارد. البته در هر انقلابی ممکن است با توجه به ماهیت و نوع انقلاب و رژیم سیاسی، یک یا تعدادی از تحولات و شرایط نقش اصلی و بارز داشته باشد. با این حال، آنچه در نهایت وقوع انقلاب را گریزناپذیر میسازد، عللی معدود است که در سایه تأثیر و تأثر تحولات و شرایط فوق پدید میآید و گسترش مییابد. علل کلی، با بحث چرایی و تحولات و شرایط، با بحث چگونگی وقوع انقلاب ارتباط دارد.
علل کلی که در هر انقلابی دیده میشود عبارت است از:
1. برای ملاحظه نظریههای مختلف در مورد انقلاب رک: مصطفی ملکوتیان، سیری در نظریههای انقلاب ، صفحات مختلف.
2. بهعنوان مثال، کرین برینتون در کتاب کالبدشکافی انقلاب (Anatomy of Revolution) در زمینه پیامدهای انقلابهای انگلیس، امریکا، فرانسه و روسیهیکنواختیهایی را ذکر کرده است. در بحث حرکت دورههای انقلابها (فصل پنجم) این بحث را با تفصیل بیشتری بررسی خواهیم کرد. تدا اسکاچپل در کتاب دولتها و انقلابهای اجتماعی (States and Social Revolutions) مطالبی در رابطه با دولتهای پس از انقلاب دارد.
3. از جنبه حیطه و قلمرو، مطالب علمی یا کلیاند و یا ویژه شرایط زمانی و مکانی خاصی هستند. مطالب کلی، مطالبی هستند که بدون توجه به این شرایط و در مورد همه جوامع و زمانها ابراز میشوند.
برای مطالعه علت مفید بودن این دستهبندی و برخی پیشنهادات برای حل مشکل تعارض نظریههای انقلاب، رک: مصطفی ملکوتیان، اشاراتی در فلسفه علم انقلاب در: انقلاب اسلامی و ریشههای آن ، (ویژهنامه سمینار انقلاب اسلامی و ریشههای آن) ج 1، صص 149 140.
1. نارضایتی عمیق از شرایط حاکم: این علت وقتی پدید میآید که جز خواص (Elite) ، دستکم بخشهایی از مردم نیز از بهبود شرایط ناامید شده، آن را غیرقابل تحمل یابند.
2. وجود رهبری و ساختارهای اجتماعی سیاسیِ دارای نقش و بسیجگر : هر انقلابی با رهبری و ساختارهایی همراه است. رهبری و ساختارها در گسترشِ نارضایتی، ارائه و تبلیغ ایدئولوژی، ایجاد و گسترش روحیه انقلابی، تدوین استراتژی و تاکتیکهای مبارزه و بسیج (آوردن مردم بهصحنه)نقش دارند.
3. گسترش و پذیرش اندیشهها و ایدئولوژیهای جدید جایگزین: در هر انقلابی اندیشههای جدید حاوی ایدئولوژیهای انقلابی، ذهن انقلابیان را تسخیر میکند و بر رفتار آنها سلطه مییابد. بدون گسترش اندیشههای جدید، هیچ انقلابی روی نداده است.
4. گسترش روحیه انقلابی: منظور از این روحیه، وضعی است که سبب اعتماد به نفس در افراد میشود، بهگونهای که آنها، بیتوجه به اقدامات سرکوبگرانه یا رفرمیستی رژیمها، تنها بهپیشبرد انقلاب میاندیشند و در راستای هدف خود که واژگونی رژیم موجود و بنای ساختار نوین است گام برمیدارند.
بر این اساس، معمولاً نارضایتی عمیق پیش از پذیرش ایدئولوژی جدید تحقق مییابد و پذیرش ایدئولوژی نو پیش از پیدایش روحیه انقلابی در افراد رخ میدهد; اما در زمینه وجود رهبری و ساختارها، تقدم و تأخر شرط نیست. در صورت نیرومندی علل چهارگانه بالا، حتی توان اقتصادی و نظامی بالای رژیم سیاسی و برخورداریاش از حمایت بینالمللی نیز به احتمال قوی نمیتواند از پیروزی انقلاب جلوگیری کند; یعنی چنانچه نارضایتی بسیاری از مردم را دربرگیرد، رهبری و ساختارها از اصالت فرهنگی برخوردار باشند، آرمان انقلابی واحد بوده، با فرهنگ عمومی کشور پیوند خورده باشد و روحیه انقلابی نیز فراگیر باشد، پیروزی انقلاب بسیار محتمل است; اما اگر این علل از نیرومندی لازم برخوردار نباشد، آینده رژیم و انقلابیان را توان عمومی دو طرف مشخص میکند. توان عمومی نیز از طریق عناصر مادی و محسوس قدرت، (یعنی تعداد همراهان،اقتصاد، نیروی نظامی، حمایت خارجی و...) و عناصر غیرمادی و نامحسوس قدرت (یعنی قدرت مدیریتی دو طرف، ویژگیها و توان رهبر، ایدئولوژی حاکم بر اذهان دو طرف و...) تعیین میگردد.
برای تحقیق در زمینه چگونگی پیدایش و نقش این علل چهارگانه باید به تاریخ کشورها رجوع کرد. هر انقلابی دو طرف دارد: در یک سو، رژیم سیاسی و رهبران با ویژگیهای خاص و مجموعه اقدامات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، و در سوی دیگر، مخالفان و رهبران آنها. وقتی چگونگی پیدایش و نقش علل چهارگانه مورد بررسی قرار میگیرد توجه به هر دو طرف انقلاب ضروری مینماید.
انقلاب فرهنگی پدیده ای مولود سالهای پیروزی انقلاب اسلامی است که با فرمان رهبر کبیر انقلاب و در پاسخ به اوضاع خاص فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه ایران سال ۱۳۵۹ به وقوع پیوست. چرایی و چگونگی این رخداد مهم در تاریخ فرهنگی و سیاسی کشورمان مبحثی است که در این مقال سعی بر یافتن پاسخی برای آن داریم.
۱- فروردین ۵۹ است، دانشگاه ها در تسخیر و تسلط نیروهای ضد انقلابی قرار گرفته،چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق (منافقین) دانشگاه را تبدیل به دژی تسخیر ناپذیر کرده اند ودر دفاتر گروه های دانشجویی انواع سلاح های جنگی یافت می شود. دانشجویان هوادار سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، دانشگاه ها را سنگربندی کرده بودند. اما موضوع مهم تر دگرگونی جوانانی است که پای به دانشگاه می گذارند، ورود به دانشگاه مترادف است با داخل شدن در مرکز هیاهو و تبلیغات سیاسی گروه های سیاسی- نظامی که جز شعارها و تحلیل های عاطفی و احساسی، چیزی برای عرضه ندارند.
۲- درحقیقت، دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی (بویژه دانشگاه تهران) به ستاد مرکزی فعالیت و خوراک سازی فکری و تبلیغاتی برای گروه های معاند تبدیل شده و این موضوعی نبود که بر رهبران انقلاب پوشیده بماند. در یکی از جلسات شورای انقلاب، دکتر بهشتی معتقد بود:«گروه های مخالف مسیر انقلاب، ممکن است از تجمع در دانشگاه ها و مدارس در جهت اهداف خود، بهره برداری کنند، طبعاً باید پیش بینی لازم در این امر را داشت.» اما بنی صدر، عمق قضیه را درک نمی کند. وی در پاسخ می گوید:«اگر دانشگاه تعطیل شود، عملاً در دست چپی ها قرار می گیرد.»
سپس قطب زاده چنین می گوید: «چپی ها، طرح وسیعی را برای دانشگاه ها و مدارس دارند و می خواهند در هفته اول شروع سال درسی، همه را به اعتصاب و شورش بکشانند.»
آیت الله هاشمی رفسنجانی با آن صراحت همیشگی اش می گوید: جلوی شلوغی دانشگاه ها را می توان گرفت فقط کافی است، عده زیادی از بچه مسلمان ها تهران باشند، آنگاه از انقلاب دفاع خواهند کرد. اکثریت اعضای شورای انقلاب، اعتقاد دارند دانشگاه کاملاً در دست گروهک ها قرار گرفته و وضع به مرحله خطرناکی رسیده است.
هاشمی مستقیماً به سراغ نظر اصلی خود، یعنی جلوگیری فوری از آشوب ها و اصلاح ساختاری دانشگاه می رود: ... بگذارید آنها شلوغ کنند... آ ن وقت جلوی مردم آنها را تخطئه می کنیم.
جلوگیری از کار گروهک ها کاملاً ممکن است می شود از شلوغی جلوگیری کرد. ما هم که از خشونت نمی ترسیم. امروز شروع شود، بهتر از سه ماه دیگر است.
۳- درگیری های پراکنده در دانشگاه در طول سال ۵۸ و ۵۹ ادامه داشت. هر چند نقطه آغاز ماجرای انقلاب فرهنگی در دانشگاه تبریز رخ داد. جایی که در بیست و ششم فروردین ۵۹ آیت الله هاشمی رفسنجانی در تالار اجتماعات دانشکده پزشکی حضور یافت. او برای دانشجویان، مبحثی ایدئولوژیک درباره مبانی فکری اسلامی پیش کشید و سپس اهداف و بنیادهای انقلاب اسلامی را تشریح نمود.
اما به ناگاه گروهی از دانشجویان هوادار مجاهدین و کمونیست ها به طرح مسایلی در مخالفت با سخنان هاشمی و انتقاد از انقلاب پرداخته و با سر دادن شعارهایی، جلسه را به تشنج کشیدند. درگیری دانشجویان انجمن اسلامی و زد و خورد آنان باعث شکسته شدن درهای تالار سخنرانی شد و هاشمی را مجبور کرد که سخنرانی خود را قطع و از تالار اجتماعات خارج شد. این برخورد تعرض آمیز دامنه وسیعی داشت. نخست روحانیون و مردم تبریز آن را محکوم کردند. حتی بخشی از بازار تبریز در اعتراض به این درگیری تعطیل شد.
موج های انتقادات و مخالفت با گروهک ها در دانشگاه تبریز و خارج از آن ادامه یافت. راهپیمایی هایی اعتراض آمیز صورت پذیرفت و طی روزهای بعد وضع در دانشگاه تبریز دگرگون شد. ساختمان مرکزی دانشگاه تبریز توسط انجمن اسلامی دانشجویان تصرف شد. متصرفان طی اعلامیه ای ضمن اعتراض به وقایع اخیر، خواستار تصفیه و پاکسازی دانشگاه شدند. مردم تبریز نیز از این خواسته ها حمایت کردند در نتیجه کلاسهای دانشگاه تعطیل شد.
دکتر باهنر، عضو شورای انقلاب، ضمن گفت وگویی با اعلام حمایت از متصرفان گفت: «.... در نتیجه دانشجویان اسلامی در برابر این رفتار ضد آزادی و ضد نظم که گروه های مخالف به وجود آورده بودند، تظاهرات و اقدام به گرفتن دانشگاه کرده اند.»
دکتر باهنر در زمینه تعطیلی دانشگاه ها به طور کلی اظهار داشت:«... زمزمه هایی بوده مبنی بر این که گروه های اسلامی دانشگاه ها معتقدند که دانشگاه ها باید متناسب با نیازهای انقلاب اسلامی تغییر کند و نظام و سیستم تازه ای در آنجا پیاده شود. در این مدت تغییر چشمگیری در سیستم دانشگاه ها داده نشده و این هدف را به دنبال پیام امام تعقیب می کنند و هدف این است که نظام دانشگاه ها را مطابق با انقلاب اسلامی عوض کنند...»
واقعیتی که باهنر به طور ملایم و در لفافه بیان کرد، در واقع امر مهمتری بود که با جرقه درگیری در سخنرانی هاشمی رفسنجانی، در دانشگاه تبریز آغاز شده بود. مقارن با تحولات دانشگاه تبریز، دانشگاه علم و صنعت از سوی انجمن اسلامی دانشجویان اشغال شد و درگیری هایی در پی این اشغال به وقوع پیوست.