نوجوانان و جوانان
نوجوانان و جوانان قشر عظیمی از جمعیت هر کشور خصوصاً جامعه ما را تشکیل میدهند. آنان سرمایههای ارزشمند جامعه و امیدهای درخشان مملکت تلقی میشوند و عامل بسیار مهمی در رشد و توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور به شمار میروند و از ایشان انتظار میرود که در آیندهای نه چندان دور مسئولیت عظیم و سنگین اداره چرخهای مملکت خود را عهدهدار گردند.
آیین مقدس اسلام عنایت خاصی به نسل جوان داشته و آنان رااز جنبههای مادی، معنوی، اخلاقی، اجتماعی، روانی و تربیتی تحت مراقبت قرار داده است. اولیاءگرامی اسلام نوجوانی و جوانی را در ردیف بزرگترین نعمتهای الهی در زندگی بشر شناخته و به انحاء مختلف به آن توجه نمودهاند. برای نمونه پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرمایند : در قیامت هیچ بندهای قدم از قدم برنمیدارد مگر آنکه به این پرسشها پاسخ دهد: اول آنکه عمرش را در چه کاری سپری کرده و دوم آنکه جوانیش را در چه راهی صرف کرده است. حضرت علی (ع) میفرمایند : دو چیز است که قدر و قیمتشان شناخته نیست مگر آنکه از دست بروند، یکی جوانی و دیگری تندرستی.(1)
در اسلام همچنین از نوجوانی و جونی به عنوان منزل قوت و نیرومندی ایام زندگی یاد شده است که بین ضعف ایام کودکی و ناتوانی دوره پیری قرار گرفته است. همانطور که فلسفی نوشته است، ایام جوان یدوران قوت و قدرت است؛ دوران نشاظ و شادمانی و امید است ؛ دوران شور و التهاب است؛ دوران کار و تلاش است؛ مزارع سرسبز با نیروی نسل جوان آباد است؛ معادن با سعی و کوشش نسل جوان استخراج میشود؛ عمران و آبادیها مدیو همت نسل جوان است و سرانجام دفاع از مرزها و حقظ استقلال و امنیت کشور به عهده نسل جوان است. (2)
رسیدن به بلوغ جنسی، جسمی ، عقلی ، روانی و عاطفی و اجتماعی که جوان را در برآوردن نقشهای فوق یاری بخشد مستلزم گذر موفق از مراحل کودکی و نوجوانی است و بدون شک خانواده نقش مؤثری را در این زمینه ایفا میکند.
خانواده اولین نماینده جامعه است که کودک سالها یاولیه عمر خودرا در آن میگذراند و وظیفه دارد که نوزاد وابسته، فاقد فرهنگ و لذت جو را به موجودی خودیاور، با فرهنگ و مسئولیت پذیر بار آورد. در این روند که اجتماعی شدن نام دارد والدین نه تنها در برابر کودک بلکه در برابر جامعهای که او باید با آن سازش یابد مسئولیت و در صورتی که نتوانند کودک خود را د رجریان رش با ملاکهای معینی که هنجار اجتماعی نامیده میشود، تطبیق دهند و رهنمودهای عقلی،اجتماعی و اخلاقی را در وی مستقر سازند در انجام وظیفه خود قصور نمودهاند.
والدین به عنوان اولین مربی و معلم کودک، در تربیت و چگونگی رفتارهای وی مهمترین نقش را ایفا میکنند و بیتوجهی و اهمال در این امر عواقب وخیمی را در زندگی کودک به وجود میآورد. رفتار کودک عکسالعملی به عوامل محیطی و خصوصاً به عملکرد والدینش میباشد. چنانچه رفتار والدین با کودک براساس صداقت، دوستی، احترام و پذیرش باشد، کودک احساس امنیت و آرامش میکند و از ابتلا به بسیاری نابسامانیها محفوظ میماند. از سوی دیگر، انتقادهای بیجا و بیمورد و روابط خانوادگی گسسته و نابسامان کودک را مضطرب و آزرده خاطرمیسازد و موجبات ابتلاء وی به بسیاری از مشکلات رفتاری را فراهم میآورد. (3)
بنا به گفته ستیر (4)پدران مادران معلمینی هستند که در مشکلترین مدرسه دنیا برای آدمسازی خدمت میکنند. مدرسهای که مدیر، معلم ومستخدم آن خودشان هستند، و تعطیلات ،ارتقاءمقام و حقوق ندارد. مدرسهای 24 ساعته و 365 روزه که حداقل 18 سال برای هر فرد خدمت میکند. علاوه بر این مدرسهای با دو رییس که با وجود آن مشکلات بسیاری پیش میآید. این سخترین، پراضطرابترین و پرزحمتترین کار است و احتیاج به حد اعلای حوصله، گذشت، خوشاخلاقی، کاردانی، علاقه، آگاهی و دانش دارد. (5)
خانواده اولین مدرسه کودک است که طفل نگرش نسبت به خود، زندگی و مردم در آن میآموزد.
حضرت علی (ع) میفرماید : لا میراث کألادب هیچ ارثی برای فرزند بهتر از ادب و تربیت نیست و یا ما نحل والداً نحلاً افضل من ادب حسن. بخشش و تفضیل هیچ پدری به فرزندش بهتر از عطیه ادب و تربیت پسندیده نیست. (6)
اهمیت تأثیر خانواده بر رفتار فرد به قدری است که همه نظریهپردازان توجه خود را به آن معطوف نمودهاند. دیدگاه بیولوژیکی فیزیولوژیکی به شاهت فرزند به والدین به لحاظ زیستی توجه دارد و تربیت وی در محیط خانواده را باعث شباهت مضاعف میداند. نظریه روان پویایی به تأثیر قاطع والدین و محیط خانوادگی در پنج سال اول رشد در شکلگیری شخصیت فرد اشاره دارد. نظریه یادگیری رفتاری اجتماعی که همه رفتارهای آدمی را به یادگیری نسبت میدهد نیز به محیط خانواده توجه زیادی دارد. نظریه یادگیری اجتماعی یا مشاهدهای هم رفتار فرد را حاصل مشاهده رفتار دیگران و تقلید از آنان میداند که در اولین مراحل رشد شامل والدین کودک میشود. دیدگاه شناختی که هر گونه رفتار را نتیجه تعبیر و تفسیر اطلاعاتی میداند که فرد از محیط خارج دریافت میکند اظهار میدارد که معنیدان به وقایع اولین بار در محیط خانواده آموخته میشود. نگرش مربوط به نظام خانواده نیز توجه زیادی به عوامل اجتماعی، محیطی و بین فردی دارد. مطالعات اخیر به خصوص توجه زیادی به الگوهای روابط خانوادگی نشان دادهاند.
گر چه خانواده نقش مأمن و مأوای کودکان و نوجوانان را دارد اما پژوهشهای محققین مختلف نشان میدهدکه در بسیاری از موارد خود به عنوان یکی از عوامل موجود مشکلات ایشان عنوان میگردد. کول وهال (7) مشکلات خانوادگی را به عنوان یک طبقه از مشکلات نوجوانان مطرح نمودهاند. (8) براون نیز به مشکل خانواده و دخالتهای آنان در امورنوجوانان اشاره نموده است. (9) همینگ که مشکلات دختران جوان را به چهار دسته تقسیم نموده، مشکلات خانوادگی را یکی از آنها دانسته است. کرو و کرو (10) نیز عنوان میکنند که بسیاری از افراد جوان با مشکلاتی نسبتاً جدی در ارتباط با زندگی خانوادگی، تجارب مدرسهای، فعالیتهای شغلی و ارتباطات اجتماعی مواجهند. (11)
درایکورز (12) معتقد است که پیشرفت تکنولوژی و تغییرات سریع در شیوه زندگی موجب بروز مشکلات متعددی برای جوانان گردیده است که برخی از آنها از این قرار است:
1 احساس عدم تعلق، 2 از بین رفتن ارزشهای اخلاقی و معنوی 3 تغییر و نوآوری و 4 بیثباتی والدین در دوستی با فرزند (13)
در پژوهش اینجانب با عنان «بررسی مشکلات و راهحلهای رفتاری دانش آموزی مدارس راهنمایی استان همدان» که بر روی 1100 دانشآموز انجام گرفت، نیز مشکلات خانوادگی به عنوان یک طبقه از مشکلات نوجوانان مطرح شده است.
یافتههای این پژوهش نشان میدهد که بیشترین مشکلات دانش آموزان مشکلات شخصیتی آنان است. در جستجو برای یافتن علل بروز مشکلات شخصیتی در بین عوامل شخصی چونسن، جنسیت، ترتیب تولد، وجود نقص عضو و وضعیت تحصیلی و عوامل خانوادگی چون تعداد افراد خانواده، سرپرست خانواده، ویژگیهای مربوط به هر یک از والدین یعنی وضعیت حیات، سن، میزان تحصیلات، نوع شغل، درآمد ماهانه و ازدواج مجدد و همچنین حضور سایر افراد در خانواده، روابط والدین با یکدیگر و با فرزندان بیشترین تأثیر را در بروز مشکلات شخصیتی نوجوانان دارد. مشکلات شامل مشکلات فردازار یعنی اضطراب، وسواس، انزوا طلبی و افسردگی و همچنین مشکلات جامعه ازار یعنی مشکلات سلوک میشد. در تأثیر متیغیرهای شباهتها و تفاوتهایی دیده می شد. شباهت آنها این بود که بیشترین رابطه معنیدار با انزواطلبی و افسردگی نشان میدادند و با نشانههای وسواس به طور یکسان در رابطه بودند و تفاوت آنها این که روابط ناسالم والدین با یکدیگر با مشکلات سلوک و روابط ناسالم آنان با فرزندان با ضطراب بیشترین رابطه را نشان میداد. نتیجهای که میتوان گرفت این است که وقتی روابط والدین با یکدیگر ناسازگارانه باشد مشکلات به صورت فرار از خانه، فرار از مدرسه، عصبانتی و پرخاشگری، دروغگویی، دزدی و تقلب جلوه نموده و بیشتر موجب آزار دیگران میشود. در حالی که در روابط ناسازگارانه والدین با فرزند مشکلات درونی شده و به صورت اضطراب یعنی مشکل خودازار عمل مینماید. و موجب انزوا، افسردگی و یا بروز وسواس و اختلالات عادتی در نوجوان میشود.
مطالعات متعدد اهمیت روابط والدین با فرزند را مورد تأکید قرار دادهاند. بررسیهای انجام شده دو بعد رفتار والدین نسب به کودکان و نوجوانان را مشخص میسازد. بعد پذیرش طرد و بعد کنار گذاشتن محدود کردن پدر و مادر پذیرنده نسبت به کودک از خود عاطفه، تأیید، گرمی ودرک نشان داده و از تنبیه بدنی کمتر استفاده میکنند. اما والدین طرد کننده با کودکانشان سرد بوده و آنها را تأیید نمینمایند و برای برقراری نظم نیز از تنبیه بدنی استفاده میکنند. پیداست که از دیدن فرزندشان لذت نمیبرند و نسبت به نیازهای او حساسیت ندارند. بُعد آزاد گذاشتن محدود کردن نیز خودمختاری و آزادی عملی گفته میشود که والدین برای کودک قائلند. والدینمعتقد به آزاد گذاشتن به کودک اجازه تصمیمگیری داده و او را در انجام آن آزاد میگذارند. آنان قواعد انضباطی اندکی رقرار نموده و پیوسته کودک را تحت فشار قرار نمیدهند. اما پدر و مادر معتقد به محدود کردن کودک خود را به شدت تحت کنترل دارند. در حد وسط بین این دو، شیوهای به نام آزادمنشانه وجود دارد که شیوهای معتدل بین ان دو روش افراطی است. پژوهشها نشان میدهند که ترکیب دو شیوه آزادمنشانه یا پذیرنده بهترین شیوه فرزند پروری است. (14)
بالدوین اظهار میدارد که نگرشهای پذیرنده و دموکراتیک والدین امکان رشد را به حداکثر میرساند. فرزندان چنین والدینی رشد ذهنی، ابتکار و امنیت عاطفی فزایندهای را نشان میدهند، در مقابل فرزندان والدین طرد کننده و سلطه جو افرادی متزلزل، سرکش، پرخاشگر و ستزهجو هستند. (15)
وست و فارنیگتون (16) دریافتند که کودکانی که مورد بیرحمی واقع شدهاند، والدین آنها سهلانگار و غفلت کننده بودهاند، انضباط خشن و ناپایدار اعمال کردهاند و یا فاقد تعامل کافی با کودکان خود بودهاند بیشتر به اختلالات کرداری و بزهکاری متبلا شدهاند(17) راتر (18) نیز دریافت که تجارب تلخ زندگی خانوادگی در دوران کودکی موجب به وجود آمدن مشکلات رفتاری بعدی چون جدایی در ازدواج و بزهکاری میگردد. (19)
در گزارش ماسن تحقیقات با ثبات قابل ملاحظهای نشان میدهند که شیوههای انضباطی به کار رفته درباره بزهکاران اندازه محدود و همراه با تنبیه بدنی به جای توضیح دادن برای آنها بوده است. روابط آنان با یکدیگر بیشتر مبتنی بر خصومت، فقدان روح همبستگی، طرد، بیتفاوتی، نفاق و یا بیاحساسی بوده و والدین برای نوجوانان خود کمترین آمال و آرزو را داشته، نسبت به وی متخاصم و نسبت به مدرسه بیتفاوت و خوددارای مشکلات متعدد شخصیتی بودهاند. (20)
ایلنیگورث نحوه نگرش والدین نسبت به کودک را در زمره عواملی میداند که کودک را در معرض خطر روانشناختی قرار میدهد. توجه بیش از اندازه محافظت زیاد، اضطراب زیاد درباره کودک، وجود انضباط بیش از اندازه در خانواده و یا فقدان آن، وجود خصومت، اظهار نارضایتی ، تحقیر، سرزنش کردن، طعنه زدن، تمسخر، عدم بکارگیری تشویق و تمجید، عشق و فهم ذهن در حال رشد کودک و اینکه چه چیز طبیعی و چه چیز غیرطبیعی است از جمله این عوامل هستند. (21)
فارنیگتون و مک کورد(22) اظهار میدارند که تنبیه خشن بدنی، طرد کودک و بیثباتی انضباط ممکن است کودک را برای رفتار ضد اجتماعی، پرخاشگرانه و بزهکارانه آماده نماید. برادلی(23) عقیده دارد که تشویق والدین درباره نضج و پختگی اجتماع یکودک و اجتناب آنها از تنبیه بدنی رابطه مثبتی با رشد اعتماد به نفس کودک دارد. (24) راتروهرسوف(25) عقیده دارند که والدینی که بیش از اندازه از کودک خود عیبجویی و انتقاد میکنند آنها را بیشتر مستعد ابتلا به مشکلات رفتاری و عاطفی مینمایند.
رشد وجدان کودک به مقدار زیادی بستگی به روابط او با والدین و یا جانشین آنها دارد. نظام ارزشهای فرد معمولاً از راه روابط وی با والدین از طریق همانندسازی ایجاد میشود و بر محبت و اعتماد استوار میباشد. در افراد ضد اجتماعی فرآیند همانندسازی معیوب است. در سابقه این افراد وجود مشکلات با والدین یا مراجع قدرت در اوان زندگی دیده میشود. به نظر میرسد که این سابقه با موضوع والدینی مربوط میباشد که معمولاً غیرمنطقی، بیرحم، ریاکار و بیثبات هستند. کودک در پیوند دادن خود به هر یک از والدین به عنوان سرمشق یا منبع امن دچار مشکلمیباشد، زیراا مهر و محبت و اعتماد متقابل دوجانبه وجود ندارد. (26)