تاثیر ادبیات فارسی بر شاعران غربی
ادبیات فارسی بر نویسندگان و فرهنگ های بسیاری فراتر از مرزهای خود تأثیرگذار بوده است. غنای ادبیات این مرز و بوم تا به حدی است که بسیاری از مراکز بزرگ دانشگاهی جهان، از برلین تا ژاپن، برنامه های ثابتی با عنوان «مطالعات فارسی» با هدف بهره مندی از میراث ادبی ایران در نظر گرفته اند تا به قول ای.جی. براون «قضاوتی نامناسب در مورد فعالیت های اندیشمندانه و ذهنی این ملت باهوش و با استعداد» نداشته باشند. ال.پی.الول ساتن، پروفسور برجسته و سرشناس مطالعات فارسی در دانشگاه ادینبرو معتقد است: «شعر فارسی یکی از غنی ترین ادبیات های شعری جهان است.» پروفسور دیک دیویس، استاد دانشگاه ایالتی اوهایو نیز در این مورد می گوید: «ادبیات فارسی به تناسب گستره خود، بیش از آثار ادبی هر زبان دیگری در ساختار و کلیشه های ضرب المثل های انگلیسی نفوذ کرده است.»
ادبیات کهن فارسی و مطالعات غربی ها
مطالعات تخصصی غربی ها بر روی ادبیات اوستایی و ادبیات کهن فارسی در قرن هیجدهم آغاز شد و محققین به بررسی آثار زرتشتی آمده از شرق پرداختند. آنکتیل دوپرون فرانسوی برای اولین بار وندیداد را در سال 1975 ترجمه کرد و آثاری از سر ویلیام جونز و سیلوستر دوساسی در خصوص متون پهلوی به چاپ رسید. در قرن نوزدهم نیز برخی محققان از جمله گروتفند، عضو انجمن سلطنتی گوتینگن، به ترجمه و رمزگشایی متون کهن میخی پرداختند.
شدت و عمق نفوذ ادبیات فارسی در فرهنگ و ادب غرب زمانی آشکار می شود که بدانیم به گفته کریستوفر دکر، استاد دانشگاه کمبریج، «محبوب ترین اشعار در دوره ویکتوریا و یکی از محبوب ترین اشعار در زبان انگلیسی رباعیات خیام بوده است. گواه این ادعا آن است که در ویرایش سال 1953 از کتاب جملات قصار آکسفورد، 188 قطعه از رباعیات ذکر شده که از این تعداد 59 مورد رباعیات کامل هستند که در حدود دوسوم از کل آثار خیام را تشکیل می دهند.» جالب تر آن که آثار شکسپیر و یا نسخه رسمی انجیل نیز تا این حد مورد استناد قرار نگرفته اند.
تاثیر ادبیات اسلامی بر شاعران غربی
ادبیات و فلسفه ایران با ظهور اسلام به چنان غنایی دست یافت که ادبیات و فلسفه غرب را تا حد زیادی تحت الشعاع قرار داده و متأثر از خود کرد.به گفته دیک دیویس،فیتز جرالد و امثال او «جفت روح» خود را که سال ها به دنبالش بوده اند، در خیام و امثال او یافته اند، به عنوان نمونه، برخورد گوته با غزلیات حافظ آن چنان برای او شورانگیز و الهام بخش بود که به سرودن «دیوان شرقی» و «گام نهادن در راه شناخت شعر فارسی» در دوره رمانتیک منجر شد. رالف والدو امرسون، از دیگر تحسین کنندگان ادبیات فارسی، در مقالات خود با عنوان های «شعر فارسی» (اهداف اجتماعی و نامه ها، 1876)، «از فارسی حافظ» و «غزل» به تمجید از شعر فارسی پرداخته و نقشی ارزنده در افزایش بیش از پیش هواداران نظم بی بدیل فارسی ایفا کرده است.
علاقه و توجه امرسون به شعر و شعرای فارسی وجه دیونسی شخصیت او را آشکار می سازد که نیچه به همین وجه علاقمند شده بود.نیچه از مخالفین سرسخت تفکر متافیزیکی یونان بود. او علاقه و احترام زیادی برای ایرانیان قائل بوده و در بحث اعتقاد ایرانی به تاریخ می گوید:«ایرانیان برای نخستین بار به تاریخ به صورت کامل اندیشیدند. ای کاش در عوض رومی ها، ایرانیان اربابان یونان می شدند...»در یادداشت های نیچه حکایاتی از گلستان سعدی به چشم می خورد که حکایت از آن دارد که این فیلسوف بزرگ متأثر از شعرای اسلامی ایران زمین بوده است. جاذبه سعدی دیگران را نیز تحت تاثیر قرار داده است. لافونتن «شعر خانه مغول» را با کمک بخش هایی از گلستان سعدی می سراید و دیدرو، ولتر، هوگو و بالزاک نیز در آثار خود به نوشته های سعدی اشاره می کنند.
حافظ در نگاه نیچه سمبل همان خرد شوریده دیونسی است که نیچه در فلسفه خود می ستاید. تحسین گوته از حافظ و خرد شرقی او که در دیوان شرقی گوته مشهود است، نخستین سوق دهنده نیچه به سوی ادبیات فارسی و شگفتی های آن به شمار می رود. در مجموعه آثار نیچه شعری کوتاه به نام «به حافظ؛ پرسش های یک تشنه آب» نیز به چشم می خورد.
غرب در تقابل با مولوی و گونه ادبی صوفی
ادبیات و تفکرات صوفی در غرب پس از جنگ جهانی اول رواج یافت و متفکرانی همچون موریس نیکول و کنت واکر و فلاسفه ای مانند گوردیف و اوسپنسکی شیفته آن شدند. آثار بزرگانی همچون عطار، جامی، حافظ، شبستری و مولوی الهام بخش چندین نسل از نویسندگان و متفکران غربی بوده است.از اوایل قرن بیست و یکم میلادی مولانا جلال الدین بلخی، شاعر و فیلسوف ایرانی به عنوان یکی از محبو ترین شاعران جهان مطرح شد و آثار او که تا حدودی به انگلیسی ترجمه شده، متفکران و هنرمندان بسیاری را مجذوب خود نموده است.
با تأکید بر این موارد و آثار دیگر در این زمینه می توان چنین گفت که تاثیر و نفوذ ادبیات فارسی بسیار فراتر از آثاری است که به زبان فارسی نوشته شده اند و آثار تمامی افرادی را دربرمی گیرد که صرف نظر از زبان و نژاد بومی خود تفکری فارسی را در ادبیات، متافیزیک و فلسفه خود دنبال می کردند.
نمایشنامه «آنتونی و کلئوپاترا» اثر ویلیام شکسپیر
«کلئوپاترا» یکی از پرآوازهترین شخصیتها در تاریخ ادبیات شرق و غرب است. تاکنون هیچ شخصیتی مانند کلئوپاترا مورد توجه ادیبان بزرگ جهان نبوده است. موضوعی که از نظر مفاهیم تاریخی، عجیب و غریب است و به قصههای تخیلی میماند... جلوهای از شکوه و عظمت، جمال، کبر و غرور، و ضیافتها و مراسمی که هیچیک به پای آن نمیرسد، واز نظر سیطره عواطف و عشق مصیبتبار، و حوادث تراژیک تاریخی و جنگهای بزرگ بیهمتاست. سریرها شکسته میشوند و همه آرزوهای طرفین بر باد میرود. و نتیجه آنها شخصیتی میشود عجیب، که تمام ویژگیهای اقتدار و ذکاوت بیبدیل، زنانگی کامل، و آفرینش نیرنگها و ترفندهای بینظیر را که زیرکترین زنان در آن میمانند دارد. او زندگی خود را وقف زیستن در اقتدار و لذّات کرد، تا لحظهای که با چشمان خویش افول ستارهاش را دید... او با مرگ خویش بر اوکتاویوس، پیروز شد، همانگونه که پیش از آن با زیبایی شگفتش و ذکاوتش بسیاری از قیصرهای زمانهاش را نابود کرد، او در این راه کمترین شکی به خود راه نداد. او خود را وقف کشورش، مصر کرده بود.
کلئوپاترا موضوع نمایشنامههای بسیاری در ادبیات جهان گردید. 15 نمایشنامه فرانسوی، 6 نمایشنامه انگلیسی، و چهار نمایشنامه ایتالیایی ... و در ادبیات معاصر ما، احمد شوقی اولین کسی است که آن را مطرح کرد و شهرت جهانی یافت.نمایشنامه «جولانگاه کلئوپاترا» یکی از اولین نمایشنامههایی است که به زبان ما نگاشته شده است... و شگفت اینکه سرودن این نمایشنامه مصادف با نگارش نمایشنامه «کلئوپاترای اسیر» سروده ژودل شاعر فرانسوی در عصر نهضت به سال 1955. م میباشد.ولی احمد شوقی نمایشنامهاش را به سبک و سیاق اکثر نویسندگان پیشین ننوشت...معروفترین آنها نمایشنامه «آنتونی و کلئوپاترا» اثر ویلیام شکسپیر بود که آن را حدود سالهای 1607 سرود، و پس از آن «در ایران» نمایشنامه «همه چیز بهخاطر عشق، یا جهان گمشده» بود که برای اولینبار در سال 1677 به روی صحنه رفت و در سال 1678 چاپ شد نمایشنامههای دیگری نیز نوشته شده است که در خلال این بحث به آنها اشاره خواهد شد.
نامعقول است اگر بگوییم که شوقی این نمایشنامه را صرفاً با تکیه بر اسناد و مدارک تاریخی سروده است، بلکه از دیدگاه هنری مانند دیگر شاعران پیش از خود به آن پرداخته است. هیچ یک از مورخان نتوانستند به منبع تازهای دست یابند، چرا که آشنا با این نوع بررسی جدید نبودند، آنها تلاش کردند که شوقی را متهم کنند که آنچه سروده است بر اساس تخیلات و توهمات شخصی بوده و عاری از تأثیر آثار ادبی گذشته است. درحالیکه با مقارنهای قاطعی که صورت گرفته، شوقی با اِشراف کامل از آثار ادبی که نام بردهاند بیشترین بهره را برده است و برخلاف نظر آنها که مدعی هستند اصالت اثر را از بین برده، کاملاً به آنها وفادار بوده است. در خلال بحث به بیان جایگاه شوقی در استفاده از نمایشنامههای قبل، یاد میکنیم، و به تأثیرپذیری از این جایگاه در تصویر شخصیت کلئوپاترا، میپردازیم. علاوه بر این او از موضعهای فرعی و افکار و تصاویر عامه بهره برده است. و اشارهای هم خواهیم داشت به اینکه چگونه او از این تأثیرپذیری به نحو کامل و موفقیتآمیز استفاده کرده است.علیرغم روابط عاشقانه بین آنتونیوس و کلئوپاترا که محور حوادث بزرگی بوده است، نویسندگان غرب از جدال بین این دو عاشق و معشوق و اوکتاویوس بهعنوان نمادی از نبرد دائم بین شرق و غرب استفاده کردهاند و کلئوپاترا بار تمامی این نبرد را بر دوش میکشد. او زنی مکار و نیرنگباز است که، تمامی این نیرنگها را برای آرمانهایش به کار میبرد، و آنتونیوس را در این امر وارد او را اغوا میکند و جز لذّات خویش، هیچچیز برایش ارزشی ندارد.در نهایت همه چیز را تحت سیطره خود درمیآورد. و شگفتتر آنکه همه بهعنوان عقلانیت شرقی با او به دشمنی پرداختهاند، نه بهعنوان یک ملکه، بلکه بهعنوان یک مصری با شدت تمام آن را بهعنوان نوعی جنگ خونبار بین شرق و غرب مطرح میکنند.
بهطور مثال در نمایشنامه «آنتونی و کلئوپاترا» شکسپیر، آنتونیوس با مشاهده تسلیم ناوگان جنگی روم در اسکندریه چنین میگوید:«همه چیز نابود شد، این زن مصری پست به من خیانت کرد.. و ناوگانم را به دشمن تسلیم کرد... سه بار جنایت کردی ای خائن، و من فریب خوردم، فریب... چه روح شیطانی دارد این زن مصری!! این افسونگر که سینهاش تاج سرم بود و نخستین آرمان من بود. با افسون شگفتش مرا شیفته خود کرد، بهراستی که او یک کولی است، او مرا به عمق گمراهی کشاند.»)عین چنین توصیفی در نمایشنامه «در ایران» آمده است.ونتیدیوس (Ventidius) فرمانده ناوگان دریایی در رابطه با ملت مصر و کلئوپاترا چنین میگوید:«ملتی که همه افرادش ریاکارند، خیانت را به هنگام تولد با هوایشان تنفس میکنند... و ملکهشان خلاصه روح این ملت است.» (پرده پنجم صحنه اول)مادام ژیراردن نمایشنامهنویس فرانسوی در اثرش به نام «کلئوپاترا» (1947) او را زنی هرزه، غرقه دل لذّات تصویر میکند: «او چیزی جز عشقورزیدن نمیشناسد، پاداش عدل او کینهتوزی است، هیچ چیز جز لذّات جسمانی او را از خود بیخود نمیکند، تا آنجا که بردهای قویهیکل جرئت پیدا میکند و چشم در چشمانش میدوزد و میگوید «ساعتی کام برگیرم و بمیرم». او فرمان را اجرا میکند چون در برابر پیمانی که شکسته بود نوشیدن زهر بهترین گزینه است!احمد شوقی در برابر این عبارات و امثال آن موضع دفاعی از کلئوپاترا میگیرد. و همه نویسندگان را به سوءنیت متهم میکند. و تلاش میکند منصفانه با او برخورد کند، نه تنها صرفاً بهعنوان یک ملکه، بلکه بهعنوان یک زن مصری. چرا که آنها بهعنوان یک مصری با او به دشمنی برخاستند و او را نماد ملت مصر قرار دادند. و اِشراف شوقی بر این موضوعهاست که او را وامیدارد تا چنین موضعی را اختیار کند. او موضعی برگزید که مخالف مواضع همه نویسندگان غرب است. و این مسئله نشاندهنده این حقیقت است که شوقی اِشراف کامل به نمایشنامه غربی درباره این شخصیت داشته است بهویژه همه منتقدان فرانسوی که آن نمایشنامهها را نقد کردهاند، و آن را زیربنای موضوع قرار داده و به شرح و بسط آن پرداختهاند. شوقی بهوسیله تصویرپردازی هنری به آنها پاسخ داده است. و این نوع تأثیرپذیری اعمال ادبی از اعمال ادبی دیگر است که ما در ادبیات مقارن آن را: «تأثیر واکنشی» مینامیم، و از درون این شیوه است که آثار دیگر متولد میشود... و این تأثیرپذیری به مثابه مقاومتی است که از نظر مفهوم مورد نظر است. و به وسیله آن است که ضد، از ضد خود زاده میشود. و با این شیوه است که شوقی از نظریات نویسندگان و تصویرپردازی هنری و فنی آنها سود میبرد و بین آنها، مقاربت و نوعی خویشاوندی ایجاد میکند، تا بتواند از درون آنها وحدتی هنری و اصیل، بیافریند و اهداف وطنپرستانه خود را تحقق بخشد.اولین نشانه این تأثیر آن است که شوقی از کلئوپاترا، تصویر یک وطنپرست مخلص را ارائه میدهد، و عشق به وطن را به وسیله عشق خالصانه به معشوقش عرضه میکند. ریاکارانه یا ترسان از آکتیوم نمیگریزد چنانکه در اغلب نمایشنامههای غربی متداول است، ولی نتیجهای که حاصل میشود کشیده شدن او به یک بازی سیاسی مرسوم است: او آنتونیوس و اوکتاویوس را، بیآنکه در اعمال آنها دخالتی داشته باشد، در جنگ با یکدیگر رها میکند، تا یکی دیگری را تضعیف کند، و برنده قدرتمند باقی بماند... او کاملاً مواظب خود و وطنش بود تا خود آنتونیوس. آنچه که در زیر میآید بیانگر وجه احتیاط اوست درصورتیکه عشق آنتونی و دلدادگی به او کم یا بیزار شود. کلئوپاترای شوقی در جایگاه عقبنشینی از آکتیوم در پرده اوّل در وصف خود چنین میگوید:
سوار بر مرکب خویش و در میان سربازانم
فرمانده جنگم و سربازان گوش به فرمان من
سپاه روم به هزیمت افتاد و درهم شکسته شد
یلانش فلک را به دو نیمه کردهاند