ممیز ، ممیز است
هیچ کس نمی تواند منکر تاثیرگذاری و جدیت او در کارش شود. در حوزه گرافیک ممیز یکه تاز بوده است کسی نیامده به او بگوید فلان کار را بکن. این خود او بوده که به نتیجه می رسیده کاری را بکند و آن کار را هم انجام می داده است
رضا عابدینی
درست یادم نیست که اولین بار چه زمانی با کارهای ممیز آشنا شدم، اما اولین کار او که روی من تاثیر گذاشت موقعی بود که 13 یا 14 سالم بود. ممیز پوستر معروفی دارد که آن را برای نخستین نمایشگاه گرافیک آسیا طراحی کرده و هیچ وقت هم این پوستر توزیع نشد. این کار تصویر شیشه مرکبی است که درش برداشته شده و یک شعله از آن بیرون زده است.
من این پوستر را در کتابخانه هنرستان دیدم. آن روزها دوران کسادی کار گرافیک ایران بود. انقلاب شده بود و کسی چندان دغدغه کار جدی گرافیکی نداشت. البته من قبل ترش ممیز را به عنوان یک هنرمند می شناختم. گروه های آوان گارد هنری ای بودند که ممیز خودش در آن ها شرکت داشت و با آن ها کار می کرد. بنابراین قبل از شناخت ممیز گرافیست من در همان کتابخانه با ممیز هنرمند و منتقد هنری آشنا شده بودم.
اولین برخورد من با مرتضی ممیز
آن روزها من برای بنیاد سینمایی فارابی کار می کردم. هم بروشور کار می کردم و هم روی گرافیک فصلنامه فارابی نظارت داشتم. مجله برای آدم های مختلفی فرستاده می شد و یکی از آن ها مرتضی ممیز بود. یک روز نشسته بود توی فارابی، تلفن زنگ زد. دوستی که باید گوشی را برمی داشت دستش بند بود و به من گفت گوشی را بردارم، دیدم آقای ممیز است. هول شدم. گفت: آقای فلانی هستند؟ گفتم: نه چند دقیقه دیگر می آیند. گفت: شما کی هستید؟ گفتم: من عابدینی ام. گفت: همون پسری نیستی که این مجله ها و بروشور ها را می بندی برای فارابی؟ گفتم: چرا، شما هم می بینید؟ گفت: آره پس چی، همه رو می بینم. گفتم: خیلی ممنون. گفت: آقا من یه نصیحتی می خواستم به شما بکنم. گفتم: به چه عالی، بفرمایید. گفت: تو کارت خیلی دقیقه، اما انگار گرفتاری و کارهات خیلی شبیه منه. تازه اون هایی هم که شبیه کار من نیست شبیه کار فرشید مثقالیه. عین جمله اش این بود که تو باید سعی کنی از شر من و مثقالی راحت شوی. خداحافظی کردیم. هیچ کس تا آن موقع به من نگفته بود که همچین مصیبتی در کارهایم وجود دارد. خودم هم این را می دانستم، ولی مثل این بود که آدم یک بیماری را اهمیت نمی دهد و دوست ندارد به آن فکر کند و منتظر است تا بعد خودش خوب شود. فهمیدم قضیه واضح و روشن است که این آقا خودش دارد این طوری می گوید و اگر بقیه چیزی نگفته اند مال این است که تعارف کرده اند. به این نتیجه رسیدم برای آن که یک گرافیست جدی گرفته شود باید لهجه خودش را پیدا کند.
ممیز حاصل یک شرایط است
ممیز حاصل یک دوره سرمایه گذاری فرهنگی است و نمی شود او را صرفا به عنوان یک فرد بررسی کرد. ممیز با گروه هایی کار کرده است و با کسانی حشر و نشر داشته که در روند کاری او تاثیر بسیار زیادی داشته اند. هنوز هم یکی از صمیمی ترین و نزدیک ترین افراد به ممیز و کسی که ممیز درباره کار و زندگی اش با او حرف می زند عباس کیارستمی است. این ها با هم داد و ستد ذهنی دارند یا کیارستمی وقتی می خواهد تیتراژ بسازد نظر ممیز برایش اهمیت دارد و یا مثلا سهراب شهید ثالث برای فیلمش به ممیز سفارش پوستر می داد و این خیلی فرق دارد تا این که سفارش دهنده کار تو بقال سرکوچه باشد که از فرهنگ، هنر و گرافیک چیزی نمی داند. در دوره ای که ممیز با کتاب هفته کار می کند این تیم بر روی او تاثیر دارند. من در حال حاضر نویسنده های بسیاری را می شناسم که ممکن است به لحاظ ادبی دارای جایگاه بالایی باشند، ولی از هنرهای تجسمی چیزی نمی دانند یا ممکن است سینماگر خوبی باشد، اما سواد تجسمی او زیاد نیست. به خانه اش که می روی طراحی و چیدمان خانه اش با یک آدمی که چلوکبابی دارد فرقی نمی کند. وقتی سفارش دهنده تو چندبعدی باشد به شدت بر روی کار تاثیر می گذارد و حتی در پیشرفت گرافیست تاثیر می گذارد. ممیز کتابخانه بزرگی دارد. در این کتابخانه علاوه بر کتاب های خودش و کتاب های کلاسیک به کتاب هایی برمی خوری که نویسندگانی که کارشان را طراحی کرده به او هدیه داده اند. کتاب هایی که در حوزه های مختلف اند و این بر روی فضای کاری یک گرافیست تاثیر می گذارد و به چندبعدی شدنش کمک می کند.
ممیز خیلی طبیعی ایرانی است
ممیز هیچ وقت از ایران مهاجرت نکرد. او در دن یا آدم شناخته شده ای است و می توانست خارج از کشور بهترین موقعیت ها را به دست آورد، اما نوع کارکردنش هم طوری است که می توانست در سطحی که در خورش باشد کار کند، اما نرفت. ممیز خیلی طبیعی ایرانی است. در خانه اش عکس مجسمه های هخامنشی را هم نگه نمی دارد، اما ایرانی است. با آن که خیلی زود توانسته تجربه زندگی و تحصیل کردن در غرب را داشته باشد، اما علایق ایرانی دارد. او با آن که دوستان فرنگی زیادی دارد، اما رابطه اش با آن ها از پایین به بالا نیست، بلکه رو در روست. یادم می آید با یکی از بزرگان گرافیک دنیا سر یک میز نشسته بود. وقتی او داشت حرف می زد ممیز مدام موضوع را عوض می کرد و حرف دیگری می زد. او حرف های تئوریک می زد و ممیز حال بچه هایش را می پرسید و سراغ خانه ای که قرار بود بخرد را می گرفت. من گفتم: چرا وسط حرفش می پرید؟ ممیز گفت: خیلی حرف می زند، حوصله ام را سر برد. همه این ها را خود ما هم بلدیم. چنین اعتماد به نفسی را در برخورد با خارجی ها در کم تر کسی دیده ام. معمولا ما تا چشم مان به یک آدم معروف خارجی می افتد سریع جو زده می شویم. دقیقا مثل قضیه شون پن که به ایران آمده بود.
ممیز و سندیکای تاکسی داران
ممیز آدم پیشتازی است. خیلی چیزها به وسیله او به وجود آمده اند که قبل از او هیچ گونه تعریفی نداشته اند. پیش از ممیز در حوزه حرفه ای کار گرافیکی تعریف نداشت و شغل گرافیست به رسمیت شناخته نشده بود. حتی در مجلات هم جایگاهی به نام مدیر هنری یا طراح گرافیک تعریفی نشده بود و حتی نام گرافیست در شناسنامه نمی آمد. ممیز به خاطر تلخی اش باعث رنجش خیلی ها شده است و مثل هر آدم دیگری اشتباه هم کرده است، اما هیچ کس نمی تواند منکر تاثیرگذاری و جدیت او در کارش شود. در حوزه گرافیک ممیز یکه تاز بوده است. کسی نیامده به او بگوید فلان کار را بکن. این خود او بوده که به نتیجه می رسیده کاری را بکند و آن کار را هم انجام می داده است. ممیز شخصیتی قوی، جلورونده و حل کننده دارد. او همیشه دنبال راه حل های مختلف و اجرا کردن ایده هایش می رود. او درجا کار می کند. وقتی قرار بر انجام کاری می شود این طور نیست که بگوید هفته بعد راجع به آن فکر می کنیم. بلافاصله به راه حل فکر می کند و درست یا غلط آن را انجام می دهد. ممیز اگر حتی مسوول سندیکای تاکسی داران هم می شد تاکسی داری در ایران دچار تحولی جدی می شد.
ممیز یک انجمن ساز قوی است
او در تاسیس انجمن های زیادی دست داشته است. یکی از کارهایی که در این چند سال خیلی روی آن متمرکز شد تاسیس انجمن طراحان گرافیک بود. ممیز توانایی این را دارد که آدم ها را جمع کند و به هر کس کاری بسپارد. بازتاب تاسیس این انجمن در خارج از ایران خیلی زیاد بود. خیلی از کشورهای پیشرفته دنیا نتوانسته اند همچین انجمنی داشته باشند. انجمن به گرافیست ها خیلی کمک کرده است تا کارشان را پیش ببرند و از طرفی این کار باعث به رسمیت شناخته شدن شغل گرافیست بودن در ایران شده است.
ممیز یک شخصیت هنری است
برایم جالب است که وقتی هیات برگزارکنندگان دوسالانه نقاشی، ممیز را به عنوان داور انتخاب می کنند، نقاشان اعتراض نمی کنند و این نشان می دهد که ممیز در هنر تجسمی ما جایگاه بزرگی دارد و صرفا یک گرافیست یا استاد دانشگاه تهران نیست.
ممیز خوره گرافیک است
ممیز نه فقط در ایران بلکه در دنیا تمام سوراخ سمبه ها را به دنبال گرافیک سرک کشیده است. یک بار می خواست دفتر کار یا خانه اش را عوض کند. کارهای زیادی ریخته بود روی زمین. یکی از لوله های پوسترها را باز کردم، دیدم از این پوسترهایی است که توی خیابان مثلا دکه های روزنامه فروشی دارن د. ع کس هنرپیشه ها یا این خانم های خوشگل است. پرس یدم این ها را برای چی جمع کرده اید؟ گفت: این ها بالاخره در ایران چاپ شده؛ نگه داشته ام تا شاید چیزی درباره شان بنویسم. یکی دیگر را ب رداشتم؛ مجموعه ای از تمثال امام ها بود؛ از آن قدیمی هایش گرفته تا این جدیدی ها و این ها همه کنار پوسترهایی بود که در لهستان که مرکز گرافیک جدی جهان هم بوده نمی توانی آن ها را پیدا کنی. و حتی این پوسترهای نایاب امضا شده بود. از ممیز پرسیدم این ها را از کجا آورده اید؟ گفت: از خود طرف گرفته ام و یا مثلا وقتی چند سال پیش یکی از گرافیست های بزرگ دنیا درگذشته بود ممیز از ملاقات خودش با او برایم گفت. ممیز در جوانی یک ضرب پا شده بود با کارهایش رفته بود خانه این هنرمند در پاریس، گفته بود من یک گرافیست ایرانی ام، این هم کارهام. طرف اول زیاد تحویل نگرفته بود، چون آن دوران تصور مغشوشی از ایران داشتند و ممیز برایش توضیح داده بود که او دولتی نیست و کارش ربطی به شاه ندارد. خلاصه او کارهای ممیز را دیده و به ارزش کارش رسیده بود و به راحتی معرف او برای عضویت در انجمن بین المللی طراحان گرافیک دنیا شده بود.
ممیز خوش مشرب است
ممیز با تمام سخت گیری هایش وقتی پای کار در میان نباشد آدم خوش مشربی است. فرض کن اگر کسی به عنوان یک دانشجوی جوان مهمانش باشد، برای او کمال احترام را قایل است. یادم می آید وقتی به عنوان یک بچه جغله گرافیست رفتم پیش اش این طور نبود که من حرفم را بزنم و او کارش را بکند. کارش را رها می کرد، پا می شد می آمد سر میز و حتی چای هم برایم می ریخت و خوب به حرف هایم گوش می داد.
ممیز و تاثیر
یک روز درباره کپی کردن به من گفت: یکی از راه هایی که می شود تشخیص داد یک نفر هوش گرافیکی دارد یا نه این است که ببینی از چه کسی کپی می کند. باید از کپی کردن درس بگیری، به خصوص در سنی که سن تجربه کردن است. کارهای مشهور ممیز در کتاب هفته، خیلی هایش تحت تاثیر طراحی های گرافیست های شرقی است و روش تاثیرپذیری او از آن ها را می توان پیدا کرد.
ممیز شاخک های تیزی دارد
ممیز با هوشمندی کشف کرده است که در دنیا چه می گذرد. او فقط چشمش به ایران و دم دستش نبوده است. او در زمان خودش نوع برجسته گرافیک را در دنیا پیدا کرده است و این باعث شده هم در ایران و هم در دنیا مقبولیت پیدا کند. ذهن قوی و شخصیت خاص او باعث شد در دوره ای که کارگرافیکی با محدودیت تکنولوژیکی بسیار زیادی مواجه بوده است او بتواند با همان امکانات محدود آثار ارزشمندی خلق کند.
ممیز آدم مقتدری است.
ممیز حرف حرف خودش است. حالا خواه درست، خواه غلط. چیزی که به ذهنش می رسد همین است که هست. اگر خلافش صحبت کنی تقریبا موضوع منتفی می شود، مگر موضوعی باشد که راجع به آن چیزی نمی داند و آن وقت کمی به تو اعتماد می کند و البته این رفتار در بسیاری از دوره ها تاثیر مثبت داشته و اثرگذار بوده است، اما امروز فکر نمی کنم دیگر جواب بدهد.ممیز مقدس نیست ممیز مثل هر آدم دیگری اشتباه هم می کند و علاوه بر این، او آدمی است که سبک فردی خودش را دارد و بقیه نیز باید به شیوه کاری خودشان برسند. اشتباه است که کار ممیز بدل به معیاری برای ارزشیابی دیگران باشد. سال ها آثار او به ملاکی برای کار گرافیکی تبدیل شده بود و یا باید شبیه او کار می کردی یا کار نمی کردی. ممیز خودش از کپی کردن کارهایش خوشش نمی آید، اما چندان هم برای رفع این مشکل دغدغه ای نداشت.