جنگ تبوک
در مجالس مدینه،خبر رسید که:پادشاه روم با سپاهى عظیم به طرف مدینه رهسپار شده است.این خبر را چند نفر بازرگان که از شام به مدینه آمده بودند،گفتند و رفته رفته،در سراسر شهر پیچیده شد و به گوش رسول اکرم (ص ) رسید.
چون دلایا موجود،درستی این خبر را تأیید مى کرد، پیامبر اسلام(ص)دستور داد که مسلمانان از دور و نزدیک،آماده شوند و مقدمات سفر را فراهم سازند.
با این که رسول اکرم (ص ) در اکثر جنگ ها،هدف اصلى ونهایى را پنهان مى کرد،تا دشمن نتواند سریع تر عمل کند،در این جنگ رسماْ هدف و مقصد را براى مردم نقل فرمود.زیرا راه بسیار دور و دشمن قوى و تجهیزات کافى لازم بود.
این سفر براى مسلمانان سخت دشوار بود. زیرا هوا گرم،راه دور، دشمن قوى و از همه گذشته هنگام برداشت محصول و استفاده از میوه ها بود. بدین جهت امروز و فردا مى کردند و حرکت را به تأخیر مى انداختند.
از نظر سیاستمداران مدینه ، چنگ با پادشاه روم و ارتش نیرومندش بسیار خطرناک بود.بعضى از منافقین در مجالس محرمانه خود اظهار مى کردند که محمد گمان مى کند جنگ با پادشاه روم نیز مانند جنگ با اعراب و قبایل مکه است که امید موفقیتى در آن باشد.
این اظهار نظرها که عموماْ از طرف منافقین ابراز مى شد، روحیه سایرین را هم ضعیف و از اقدام جدى بازمى داشت . ولى پیامبر اسلام(ص)در برابر مسلمانان سخنی گفت که تمام تبلیغات شرّ منافقین را از بین برد و روحى تازه در کالبد تن مسلمانان آفرید.
در آن خطبه ، رسول اکرم (ص ) پس از حمد و ستایش خداوند، به بسیارى از مسئله های اخلاقى و اجتماعى و دینى اشاره کرد و نکاتى را یادآوری شنوندگان کرد.روح ترقى و تعالى را در مردم تقویت و حس آزادى و سربلندى را در آنان بیدار کرد و شهادت در راه حفظ دین و حقیقت را بهترین سعادت ها معرفى فرمود. جنگیدن با دشمنان خدا و اسلام را از وظایف مهم هر مسلمان دانست.بخشش و انفاق مال و ثروت را در راه حفظ دین و استقلال ملّت ، از مهمترین و قطعى ترین وظایف ثروتمندان به شمار آورد.
این خطبه اثر عمیقى در مسلمانان گذاشت و جنب و جوشى عظیم در مدینه بوجود آمد.کمک هاى مالى فراوانى از طرف طبقات مختلف شد. یکى از مسلمانان مقدارى نقره که برابر هزار دینار ارزش داشت ، تسلیم کرد. عباس بن عبدالمطلب مبلغ قابل ملاحظه اى داد. عاصم بن وهب هفتاد بار شتر خرما داد. مردى تمام ثروت خود و مردى دیگر نصف ثروتش را تقدیم نمود. زنان مسلمان زر و زیورهاى خود را براى تجهیز سپاه مى بخشیدند. دست بندو گردن بند و پا ابر نجن و انگشترهاى بسیارى در میان اموال جمع شده ، دیده مى شد که از طرف بانوان مسلمان اهدا شده بود.
بدیهى است در وقتى که خطرى کشور را تهدید مى کند، بر عموم ملّت مسلمان لازم است از خود گذشتگى و فداکارى نموده و در راه حفظ دین و وطن کوشش کنند و اگر از انفاق مقدارى مال و ثروت ، خوددارى و در دفع دشمن کوتاهی،خیلی طول نمی کشد که مملکت بدست دشمن خواهد افتاد و ملّت برده و بنده دیگران خواهد شد.
با تمام مشکلاتى که این لشکرکشى در برداشت ، مشکلى بزرگ تر و خطرناک تر در کار بود که و آن نقشه منافقین براى یک کودتا و از بین بردن دین اسلام بود. کسانى که با آمدن اسلام ، ریاستشان بر باد رفته و ناچار از تظاهر مسلمان شده بودند،اینک با مسافرت رسول اکرم (ص ) و خالى ماندن مدینه تصمیم گرفتند از فرصت استفاده کنند و حکومت را در دست بگیرند.
گروهى از منافقین ، با ابوعامر راهب نصرانى بیعت کردند و او را نامزد ریاست و حکومت نمودند و به همین منظور مسجد بنا نهادند که به مسجد ضرار معروف شد و برنامه کارشان این بود که پس از حرکت رسول اکرم (ص ) تمام پیروان پیامبر را که در مدینه مانده اند، بکشند و مدینه را غارت کنند و جمعى از آنها هم در رکاب پیغمبر باشند و در یک فرصت مناسب،شبانه در راه تبوک آن حضرت را به شهادت برسانند و به این ترتیب کار را خاتمه دهند.
نامه پرانى هایى نیز از طرف بعضى از منافقین صورت گرفته و به پادشاه دومه الجندل نوشته بودند که اگر به جانب مدینه بیایى ، ما تو را یارى مى کنیم و محمد را از بین مى بریم .
با توجه به فعالیت هاى پشت پرده ، که وسیله منافقین انجام مى شد و احتمال خطر کودتا در کار بود، موجب شد تا که رسول اکرم (ص ) جانشینى را براى خود تعیین کند و مدینه را به کف با کفایت کسى بسپارد که از همه ی جهات،مانند خود او باشد.
کسى که از لحاظ شخصیت ، قادر به حفظ شئون دینى و ملى باشد. از نظر تقوا و درستى و رموز کشوردارى از همه برتر و بالاتر باشد به هیچ حزب و جمعیتى بستگى نداشته و به هیچ قیمت تطمیع شدنى نبوده و از تبلیغات و تهدیدات بیمناک نگردد.
در عصر رسالت «سوریه» از مستعمرات روم شرقی که مرکز آن «قسطنطنیه» بود، به شمار می رفت و همه ی مرزنشینان و امراء حاکم بر آن از آیین مسیح پیروی می کردند و شیوخ و قبایل ساکن در مرزها، تحت حکومت مرکزی «سوریه» بودند که خود دست نشانده ی امپراطور روم بود. سقوط دژ بزرگ بت پرستان (مکه) و فتوحات درخشان و چشمگیر مسلمانان، ترس عجیبی در دل امپراطور روم پدید آورد و اندیشه ی اینکه مبادا «محمّد» به سوی «سوریه» لشکرکشی کند، و قلمرو حکومت خود را گسترش دهد، آنان را به خود مشغول ساخت.
امپراطور روم به این فکر افتاد که مسلمانان را غافلگیر سازد و قدرت آنها را بشکند، برای همین منظور فرمانروای دست نشانده خود را در سوریه مامور ساخت که به کمک قبایل «لخم»، «عامله»، «غسان» و «جذام» به ضمیمه سپاه اعزامی از روم، مدینه را تسخیر کند، و با استفاده از اصل «غافلگیری» قدرت حکومت جوان اسلام را درهم بشکند. تحریکات ارتش روم در مرزهای سوریه به وسیله کاروانهای تجاری به پیامبر گرامی( صل الله علیه و آله وسلم)، رسید و پیامبر نیز تصمیم گرفت از اصلی که دشمن می خواهد استفاده کند، او نیز بهره گیرد.
خبر تحریکات دشمن موقعی به مدینه رسید که محصول مدینه روی زمین و خرماها در حال رسیدن بود؛ یک نوع قحطی سایه ی شوم خود را بر «مدینه» و حوالی آن، افکنده بود. ندای بسیج عمومی، مدینه و حومه ی آن را فرا گرفت و مقصد نیز معیّن گردید تا مسلمانان با توجّه به دوری راه و قدرت رزمی دشمن، تا آنجا که می توانند خود را مجهّز سازند و با آمادگی کامل به سوی جبهه روانه گردند.
باید هزینه جنگ به وسیله ی مسلمانان تامین شود، و به همین جهت پیامبر افرادی را به مکه و حومه مدینه اعزام کرد؛ و مسلمانان را به شرکت در تامین هزینه نبرد، دعوت نمود و در این مورد زنان و مردان مسلمان کمکهای موثری نمودند اگر «عبدالرحمان بن عوف» با چهار هزار دینار کمک کرد، در مقابل او یک مسلمان آبکش به نام «ابوعقیل» که مالک دو من گندم بیش نبود با دادن یک من گندم، به گروه کمک کنندگان پیوست، کمک ناچیز این مسلمان مخلص در برابر کمک چشمگیر «عبدالرحمان»، مایه ی طعن منافقان بی خبر از خدا گردید وحی الهی در توبیخ آنان چنین فرود آمد: " الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم؛ کسانى که به مؤمنانى که داوطلبانه صدقات مى دهند طعنه مى زنند و آنان را که بیش از استطاعت خویش نمى یابند [که احسان کنند] مسخره شان مى کنند، خدا نیز آنها را مسخره مى کند و آنها را عذابى دردناک است." سوره ى توبه آیه ی 79.
سرانجام، سی هزار نفر آمادگی خود را برای شرکت در این نبرد اعلام نمودند و همگی در لشگرگاه مدینه «ثنیه الوداع» اجتماع نمودند و اعضای این سپاه را ده هزار سواره نظام و بیست هزار پیاده نظام تشکیل می داد، پیامبر دستور داد در اختیار هر قبیله ای، پرچم مشخصی قرار گیرد. البته گردآوری یک چنین سپاه چشم گیر، کارآسانی نبود و به آسانی نیز صورت نپذیرفت بلکه وحی الهی با انذار و تهدید، توانست چنین گروهی را در فصل چیدن محصول و میوه حرکت دهد کافی است که بدانیم در هیچ رویداد و غزوه ای تاکید بر شرکت، مانند تاکید در این غزوه در قرآن وارد نشده است، اینک آیاتی در این زمینه. (1)
در نخستین آیه مورد بحث قرآن با شدت هر چه تمامتر مردم را به جهاد دعوت مى کند، گاهى به زبان تشویق، و گاهى به زبان ملامت و سرزنش، و گاهى به زبان تهدید، با آنها سخن مى گوید و از هر درى براى آماده ساختن آنها وارد مى شود. نخست مى گوید:" اى کسانى که ایمان آورده اید چرا هنگامى که به شما گفته مى شود در راه خدا و به سوى میدان جهاد حرکت کنید سستى و سنگینى به خرج مى دهید"؟ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ). سوره ی توبه آیه ی 38.
" اثاقلتم" از ماده" ثقل" به معنى سنگینى است، و جمله" اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ" کنایه از تمایل به ماندن در وطن و حرکت نکردن به سوى میدان جهاد است، و یا کنایه از تمایل به جهان ماده و چسبیدن به زرق و برق دنیا است، و در هر صورت این وضع گروهى از مسلمانان ضعیف الایمان بود نه همه آنها و نه مسلمانان راستین و عاشقان جهاد در راه خدا. سپس با سخن ملامت آمیزى مى گوید:" آیا به این زندگى دنیا، این زندگى پست و زودگذر و ناپایدار، بجاى زندگى وسیع و جاویدان آخرت راضى شدید"؟ (أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاه ِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَه ِ). " با این که فوائد و متاع زندگى دنیا در برابر زندگى آخرت یک امر ناچیز بیش نیست" (فَما مَتاعُ الْحَیاه ِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَه ِ إِلَّا قَلِیلٌ). چگونه یک انسان عاقل تن به چنین مبادله زیانبارى ممکن است بدهد؟ و چگونه متاع فوق العاده گرانبها را به خاطر دستیابى به یک متاع ناچیز و کم ارزش از دست مى دهد؟
سپس مسئله را از لحن ملامت آمیز بالاتر برده و شکل یک تهدید جدى به خود مى گیرد و مى گوید: " اگر شما به سوى میدان جنگ حرکت نکنید خداوند به عذاب دردناکى مجازاتتان خواهد کرد" (إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً). سوره ی توبه آیه ی 39. و اگر گمان مى کنید با کنار رفتن شما و پشت کردنتان به میدان جهاد چرخ پیشرفت اسلام از کار مى افتد و فروغ آئین خدا به خاموشى مى گراید سخت در اشتباهید زیرا:" خداوند گروهى غیر از شما از افراد با ایمان و مصمم و مطیع فرمان خود را به جاى شما قرار خواهد داد" (وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ) گروهى که از هر نظر مغایر شما هستند نه تنها شخصیتشان بلکه ایمان و اراده و شهامت و فرمانبرداریشان غیر از شما است.
و از این رهگذر هیچ گونه زیانى نمى توانید به خداوند و آئین پاک او وارد کنید" (وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً). این یک واقعیت است، نه یک گفتگوى خیالى یا آرزوى دور و دراز، چرا که" خداوند بر هر چیز توانا است" و هر گاه اراده پیروزى آئین پاکش را کند بدون گفتگو جامه عمل به آن خواهد پوشید (وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ) در اینجا به چند نکته باید توجه کرد
1- در دو آیه فوق در حقیقت از هفت طریق روى مسئله جهاد تاکید شده است،" نخست" از طریق خطاب به افراد با ایمان." دوم" از طریق امر به حرکت به میدان جهاد." سوم" به وسیله تعبیر" فِی سَبِیلِ اللَّهِ"،" چهارم" استفهام انکارى در باره تبدیل دنیا به آخرت." پنجم" تهدید به" عذاب الیم". " ششم" تهدید به اینکه شما را از صحنه خارج مى کند و دیگران را به جاى شما مى گذارد و" هفتم" از طریق توجه به قدرت بى پایان خدا و اینکه سستیهاى شما هیچگونه زیانى به پیشرفت کارها نمى رساند بلکه هر زیانى باشد دامنگیر خود شما مى شود.