جنگ روانی
جنگ در معنی منحصر به فرد خودش دارای دو گونهاست:
جنگ فیزیکی
جنگ روانی (عصبی)
جنگ فیزیکی امری کاملاً شناخته شدهاست و لازم نیست در موردش چیزی اضافه گفته شود ولی معنی جنگ روانی در دیدگاههای بسیاری از مردم ناشناخته ماندهاست. تاریخچه جنگ روانی را میتوان به سالها پیش و تمدنهای اولیهٔ بشر بازگرداند. به زمان جنگها و مبارزات قبایل و اشخاص با همدیگر که علاوه بر عملیات جنگیدن (فیزیکی) از اداها و نمودهای خاصی نیز برای ترساندن حریف استفاده میکردند. بی شک بشر این فن را از طبیعت عاریه گرفته و به تکمیل آن پرداختهاست. طبیعت که شامل موجودات غریزی دور و بر انسان میشود، با کاربرد قوانین ساده و ابتدایی در دل همدیگر رعب و وحشت ایجاد میکردند تا از مردن خود جلوگیری کنند. جنگ فیزیکی و روانی در بیشتر جنبهها با هم تفاوت دارند ولی در کل اگر بخواهیم آنها را درست کالبد شکافی کنیم، جنگ روانی و جنگ فیزیکی در وجود دشمن با یکدیگر متشابهاند. زیرا وجود دشمن (همان نابود کنندهٔ طبیعی) موجبات انسجام گروه و یا دستهها را فراهم میکند تا در مقابل دشمن فرضی ایستادگی کنند. ولی در کل جنگ روانی بخشی از جنگ فیزیکی میباشد.
تعاریف جنگ روانی
همان طور که اشاره شد جنگ روانی یکی از پیش پا افتادهترین اصول زندگی بشر بر روی کره ی زمین است و اصولاً راز بقای او علاوه بر جنگ کلاسیک و فیزیکی، جنگ روانی نیز بودهاست ولی در چند دههٔ اخیر که رسانهها و اطلاعات رشد بسیار زیادی کردهاند و به قولی، انفجار اطلاعات رخ دادهاست، دیگر جنگ روانی یک امر عادی و پیشپا افتاده برای بقاء محسوب نمیشود، بلکه نبردی است برای تسلط بر افکار و اذهان حال این نبرد میتواند برای برتری بر یک کلیت باشد و یا میتواند تنها برای قبولاندن چیزی جزئی در ذهن مردم باشد. بعد از گذرهای اخیر در جهان و الاخصوص بعد از جنگ جهانی دوم, دکترینهای مختلفی برای ایجاد جنگ روانی و به چالش کشیدن اذهان به وجود آمد. از سخنرانیهای مهیج هیتلر در مقابل سپاهیانش که به نوعی هیجان گرایی نازیستی منجر میشد بگیرید تا پیامهای کوتاه و به ظاهر بی اهمیتی که هر روزه از تلویزونهای ملی و جهانی پخش میشوند و به ترتیبی خاص افکار و سیاستها را جهتگیری شده، به مردم تحویل میدهند. نقش مخاطب در باور کردن و یا نکردن این فورانهای اطلاعاتی زیاد مورد اهمیت نیست، زیرا به هر ترتیب که شده این اطلاعات جهتگیری شده به خورد مخاطب (چه قبول فردی و چه قبول اجتماعی) داده میشوند.
یکی از اصول اساسی جنگ روانی جهل مخاطب است، زیرا مخاطب جاهل هیچ گاه به دنبال یافتن حقیقت نمیرود و یا اگر به حقیقت هم بر حسب اتفاق برخورد بکند، آنچه را که از قبل در ذهنش فرو کردهاند را قبول میکند تا حقیقتی بیرونی و ملموس تر.
جنگ روانی همچنین طیف وسیعی از فعالیتها تروریستی و خشونت مآبانهٔ سمبلیک را(که بمنظور ارعاب ویا ترغیب مخالفان به تطبیق رفتار خود طراحی میشوند)را نیز در بر میگیرد. این دیدگاه فعالیتهای پنهانی نظیر جاسوسی, براندازی، آدم کشی ودیگر اشکال تروریسم و سانسور را در قلمرو جنگ روانی قرار میدهد و به عبارتی با دستکاری کردن ماهیتها، به مقصودهای پلید خودش دست پیدا میکند. مهمترین جنبهٔ جنگ روانی، شکل دادن به نگرشهای عمومی ملت است حال این جنگ روانی ممکن است از طریق رسانهها و به صورت شعار نمود یابد و یا به صورتی عملی تر به صورت قتل و ارعاب. درجهٔ نزدیکی دولتها به واژههایی مانند دیکتاتوری، از واژههای اساسی که در جنگهای روانی و دکترین هایشان برداشت میشود، میباشد.
چگونه به وجود آوردن جنگ روانی
در بسیاری از متونی در رابطه با جنگ روانی بحث کردهاند، از متون ابتدای تمدن مانند کتاب دولت افلاطون تا دکترینهای جدید و معتبر جهانی ولی در این میان میتوان ۱۷۰ روش برای دامن زدن به جنگ روانی را نام برد. این روشها گاهی سیاهترین و ننگ آورترین قوانینی است که برای فریب دادن ملتها به کار گرفته میشوند و گاهی نیز دیدی مفیدتر بر آنها حکم فرماست و در صدد بهبود دادن ناخودآگاه مردم در رابطه با امور جاری زندگی و جامعه هستند.
عوامل موثر در جنگ روانی:
عوامل ذهنی الف:شناخت ذهنی افراد مخاطب ب:انگیزههای فردی ج:گرایشهای روانی
عوامل محیطی الف: تفاوتهای، بینشی - مذهبی ب:تفاوتهای قومی نژادی ج:تفاوتهای طبقاتی (ثروتی)
این درجه بندیها بر اساس دادن راهبردهایی مناسب برای در دست گرفتن تدبیر اداره کردن جنگ روانی در مواقع لزوم میباشد. عوامل ذهنی، بیشتر به نوع تأثیراتی که جنگهای روانی بر ذهن فردیت هر مخاطب میگذارند نظر دارد و میکوشد تا میتواند این تأثیرات را بهتر و بیشتر کند. عوامل محیطی، بر اصول حکمفرما بر جامعه ناظر است و سعی میکند از نقاط کوری که در دیدگاههای جامعه وجود دارد برای بهره برداریها خود استفاده کند و یا مقرضانه به آنها نپردازد.
برخی از ویژگیهای کارکنان جنگ روانی که در خدمت رسانهها و دولتها خدمت میکنند باید اینها باشد: * از نزدیک با خصوصیات روانی و اجتماعی و روحییات فردی جامعه آشنایی داشته باشند. زیرا در این صورت مخاطبین بهتر به آنها اعتماد خواهند کرد و از طرفی بیشتر میتوانند به خواص قومی و ملیتی نزدیک شوند.
تسلط کامل به زبان جامعه. راز ارتباط برقرار کردن با بومیهای یک جامعه تسلط بر دایرهٔ واژگانی آنها است. کسی که برای این سرویسها کار میکند باید مانند مردم کوچه و بازار (با کلمات و لحنها، مشکلات، دردها و بسیاری دیگر از شاخصههای آنها) باشد.
سطح بالای سواد و آگاهی در رابطه با مسایل مربوط به جامعه.
دارا بودن فکری خلاق وتحلیلی از مسایل سیاسی.
از دیگر جنبههای جنگ روانی میتوان دلایل پذیرش و یا نپذیرفتن آن را نام برد. کسانی که تحت دکترینها به تحقیق و تفحص در این موارد همت میگمارند باید از گفتن کلمات کلی و انتزاعی بپرهیزند و نیز از طرح مباحث ایدئولوژیک و عمیق نیز دوری کنند زیرا مخاطبین عامی اکثراً دانش فهم آن را ندارند و نمیتوانند پیام مطلب را درست دریافت کنند برای همین پیام رسانی باید در عین سادگی انجام گیرد، مانند یک ارتباط ساده و معمولی که مردم در کوچه و خیابان با یکدیگر بر قرار میکنند ولی نقطهٔ تفرق در این است که برای پذیرش و نهادینه کردن، از جلوههای ویژه و فنون خاص تصویری و یا جابه جایی کلامی در اخبار استفاده میشود البته شایان ذکر است که عواطف و عقاید مخاطب نباید مورد تاخت و تاز قرار گیرد، مخاطب تنها باید به تدریج در روند احساساتی تر شدن قرار گیرد تا در موقع لزوم طغیان کند و خودش به دست خودش عقایدش را دور بریزد.
نکاتی دیگر در مورد جنگ روانی
ما در عصری زندگی میکنیم که رسانهها و مجامع بینالمللی، رشد بسیار زیادی کردهاند و دیگر مانند سالهای پیش، تنها یک خبرگزاری بزرگ و یا یک سرویس خاص به نقل اطلاعات نمیپردازد. از طرفی انفجار اطلاعات و همه گیر شدن اینترنت، مجال سرعت در پردازش و انتقال اطلاعات را نیز فراهم کرده و از طرفی فضای بی انتهای اینترنت، امکان انتقال صحیح تر و تفسیر شده تر اطلاعات به مخاطبین، را فراهم آوردهاست. این انحصاری نبودن، امکان جنگ رسانه ای را از طرق مختلف برای دولتهای خودکامه و دیکتاتوری محدود کردهاست و دیگر به آنها اجازهٔ این را نمیدهد که بنا به دلبخواه خود به تفسیر اطلاعات دست بزنند و یا اطلاعات تحریف شده را برای مردم بازگو کنند.