توسعه کاری در مکتب اسلام
هدف مکتب الهی اسلام، تکامل و تعالی انسان است تا آدمی در سایه رشد عقلانی و معنوی که از درون افراد سرچشمه میگیرد، به رشدی برونی در سطح جهانی دست یابد.
آنچه اسلام را از دیگر نظامهای فکری متمایز میکند، ارتباط بین دین و زندگی است که آن را به صورت نظامی زنده و فعال درمیآورد. اسلام، برای همه جنبههای زندگی فردی و اجتماعی انسان از جمله سازمانها و نهادهای اداره امور جامعه برنامه جامعی آورده، ولی این برنامه جز دوره محدودی در صدر اسلام اجرا نشده است. در دهههای اخیر، شاهد اشتیاق روزافزون مسلمانان نسبت به اجرای آموزههای اسلامی در زمینههای مختلف هستیم که انگیزه تحقیقات نظری مربوط به نظام اقتصادی اسلام و کاربرد آن در اقتصادهای امروزی را افزایش داده است.
مکتب اسلام بر توسعه جهانی تأکید دارد که به دست همه و برای همه باشد. تنها راه رسیدن به این توسعه، انقلابی همگانی است که در سایه نیاز در سطح جهانی تحقق مییابد و به تحولی فراگیر و رشد و تکامل معنوی و عقلی میانجامد که ریشه رشد مادی به صورت پایدار همراه با تعامل و تعادل کامل و بدون ضرر رساندن به دیگران نه تنها انسانها، حتی به طبیعت پیرامون است. بنابر آموزههای اسلام و دیگر ادیان الهی، منجی آخر نیز به مرز و محدوده جغرافیایی محدود نیست و مسئولیت برپایی نظام الهی را در سطوح جهانی بر عهده دارد.
در این نوشتار نویسنده میکوشد با تحقیق در متون دینی، ابعاد جهانی توسعه مهدوی را بررسی کند و به مقایسه توسعهیافتگی عصر حاضر با عصر ظهور بپردازد. به همین دلیل، تلاش شده است از احادیث معتبر که تواتر معنایی نیز دارند، بهره جوییم.
مفهومشناسی (سیر تکاملی تعریف توسعه، تفاوت رشد با توسعه، توسعه پایدار
در این عصر، شاهد پیشرفتهای شگرفی بودهایم که روز به روز در حال گسترش است. سفر به فضا، اکتشاف فضاهای ناشناخته، کشف و مهار انرژی اتم، کشف و استفاده از سلولهای بنیادی، شبیهسازی و... پارههایی از نتایج پیشرفت بشر است. به همین دلیل، در هزاره سوم، منتظر رفاه، آسایش، امنیت و سلامتی در کشورهای پیشرفته بودهایم.
اقتصاد نیز از این پیشرفتها مستثنا نبوده است. یکی از جلوههای این پیشرفتهای علمی، ظهور علم توسعه است. مباحث توسعه در نوشتارهای اقتصاددانان متقدم چون آدام اسمیت، دیوید ریکاردو، تامس توماس، جان استوارت میل و کارل مارکس به فراخور زمان خودشان مطرح شده است. پس توجه علمی به سازوکارهای رشد و توسعه، بیشتر علاقهای احیا شده است تا اشتغال ذهنی تازه اقتصاددانان.
در آغاز، توسعه به حیطه درونی کشورها محدود بود. از این رو، کشورهای پیشرفته، توسعهیافتگی خود را در افزایش درآمد ملی یا با دیدی خوشبینانهتر، افزایش درآمد سرانه ملی، رفاه و توزیع عادلانه درآمد در درون جامعه خود میدیدند، حتی اگر به بهای تلف شدن و غارت منابع دیگر کشورها، استثمار و عقب نگهداشتن یا دستکم، بیاعتنایی نسبت به آنها همراه باشد. هدف نیز، تنها پیشبرد درونملیتی بود که امکان داشت با بیتوجهی و حتی نابودی طبیعت و محیط زیست پیرامون همراه شود.
آمارها نشان میدهند که تنها شش درصد مردم ایالات متحده امریکا، سالانه از چهل درصد منابع جهان بهرهبرداری میکنند. از طرف دیگر، یک کودک امریکایی به اندازه شانزده کودک در کشورهای توسعهنایافته، از منابع مختلف مصرف میکند.
به طور کلی، نگرش و عملکرد یاد شده تنها مستلزم رشد اقتصادی بود و فقر، بیکاری و توزیع درآمد در درجه دوم قرار گرفت. فرق توسعه با رشد اقتصادی در این است که توسعه به شرایط تولید علاوه بر رشد اقتصادی اهمیت میدهد. برای مثال، توجه به محیطزیست آسیبدیده از فعالیتهای اقتصادی و پیآمدهای اجتماعی آن یا توزیع درآمد و رفاه افراد تحت عنوان توسعه قرار میگیرد. حتی ممکن است رشد اقتصادی بدون توسعه انسانی یا با توسعه اندک همراه باشد. رشد اگر با اقدامات اصلاحی در جهت توسعه انسانی همزمان نباشد، ممکن است به رشد خفقانآور (مخالفت با آزادمنشی و همراه با محدودیت سیاسی)، رشد بیریشه (کمتوجهی به هویت و ارزشهای فرهنگی) و رشد بیآتیه (بیتوجهی به عدالت بین نسلی و محیط زیست) بیانجامد.
به تدریج، کشورها به اشتباه خود پی بردند و حتی دهه ????، دهه شکست توسعه اعلام شد. چون هیچ پیوند خودکاری میان رشد اقتصادی و توسعه وجود نداشت، توسعه مبتنی بر محوریت انسان مطرح شد. در این نگرش، توسعه مردم (سرمایهگذاری در ظرفیتهای انسانی)، برای توسعه مردم (رشد و توزیع منصفانه و عادلانه) و توسعه بهدست مردم (فرصت مشارکت یکسان و همگانی) اصل است.
توسعه مباحثی گستردهتر از اقتصاد سنتی و سیاسی دارد و علاوه بر تخصیص منابع کمیاب، به رشد مستمر آنها در طول زمان میپردازد که با سازوکار اقتصادی، اجتماعی و نهادی، عمومی و خصوصی سر و کار دارند که لازمه بهبود سریع و وسیع سطح زندگی تودههای فقیر، بیسواد و گرفتار... است. همچنین به بالاترین درجه کارآیی و ضرورت برنامهریزی اقتصادی همآهنگ داخلی و خارجی برای بهبود سطح رفاه عمومی جامعههای بشری نیاز دارد.
توسعه را باید جریان چند بُعدی دانست که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی مردم و نهادهای ملی و نیز رشد تسریع اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشهکن کردن فقر مطلق است. توسعه در اصل باید نشان دهد که مجموعه نظام اجتماعی، همآهنگ با نیازهای متنوع اساسی و خواستههای افراد و گروههای اجتماعی در داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگی گذشته خارج شده است و به سوی وضع یا حالتی از زندگی که از نظر مادی و معنوی بهتر است، گرایش مییابد.
این امور سبب شد که در انتقاد به توسعه، مباحث توسعه پایدار و محیط زیست و توسعه سبز مطرح شود.
تعاریف فراوانی از پایداری ارائه شده است. به نظر برخی از صاحبنظران، توسعه پایدار به معنای توانایی اقتصاد برای رسیدن به رشد مطلوب و حفظ آن برای بلندمدت است. متداولترین تعریف از توسعه پایدار، تعریفی است که کمیسیون جهانی محیط زیست و توسعه در سال ???? میلادی در کنفرانس «آینده مشترک ما» ارائه داد. در این تعریف آمده است: «توسعه پایدار، توسعهای است که نیازمندیهای حاضر را بدون لطمه زدن به تواناییهای نسلهای آتی در تامین نیازهای خود برآورده میسازد.»
پس از دهه هفتاد، خلأ ارزشها و اخلاق در ساختار توسعه مشاهده شد که در روابط و امور اقتصادی اختلالهایی ایجاد کرد. به همین دلیل، اقتصاددانانی چون آمارتیا سن و میسرا به طرح این مباحث تشویق شدند. ریشه تمامی این اختلالها، بیتوجهی انسانها به عقل و اخلاق است. عقل و اخلاق در بهبود و کمک به حل معضلات پیچیده توسعهنایافتگیهایی که تنها به عوامل مادی و طبیعت کمیاب چشم دوختهاند و توسعه خود را در حل نوسانهای بیتعادلی و بهبود تعادل بازارهای صرف مادی مالی، پولی، ارز و... میدانند، نقش مهمی دارند. ادامه یافتن روند یاد شده میتواند به بهای ذبح انسانیت، عقل و عواطف انسانی، عقب نگه داشتن دیگر ملتها و رقابتهای ناسالم همراه با حسادت، کینه و دشمنی به عنوانهای مختلف از جمله جنگ سرد باشد.
بنا به نظر برخی کارشناسان، هدف توسعه، بهبود زندگی است که در دو جهت کنترل طبیعت و رهاییبخشی سبب پیشرفت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میشود. بهویژه در جهت دوم رهاییبخشی آرمانهای ظریف اخلاقی و ارزشهای والای اخلاقی را به پیش میبرد. توسعه به معنای بهبود در مجموعه شرایط بههمپیوسته طبیعی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. توسعهگرایی نیز اعتقاد به کارآیی و مطلوبیت این نوع پیشرفت اقتصادی است. حتی برخی دیگر از صاحبنظران، فرهنگ و نظام ارزشی را یکی از اثرگذارترین عوامل بر نظام اقتصادی میدانند که در روند توسعه باید به آن توجه کرد.
اسلام و توسعه
جهتگیری اساسی دین اسلام، آخرت است، ولی رستگاری اخروی به بهرهمندی معقول و حساب شده از مواهب مادی بستگی دارد. دستوراهای دینی تنها رنگ ماورایی ندارد، بلکه میکوشد به ساخت جامعهای متعالی در دو جنبه مادی و معنوی یاری رساند. آیات و احادیث مربوط به تولید، کار، منابع طبیعی، مصرف، دانش و عدالت اجتماعی، نشاندهنده دیدگاه اسلام درباره رشد و توسعه اقتصادی است.
احادیثی مانند «الإسلام یعلو و لا یُعلی علیه» به روشنی، اهداف اسلام را در ارتقای همهجانبه جامعه اسلامی نشان میدهد که به برتری در تمامی ابعاد توسعه و رشد، از جمله رشد اقتصادی به عنوان یکی از مهمترین مظاهر برتری نسبی میانجامد. یا احادیثی همچون «الفقر موت الأکبر» از امام علی(ع) نیز نظر اسلام را درباره نامطلوب بودن فقر بیان میکند که عامل اساسی آن، بیکاری، کمبود سرمایه مادی و انسانی است. احادیث بسیار دیگری نیز وجود دارد که برای توصیف و تقدیس کار و تولید، کارگر را به مجاهد در راه خدا تشبیه کردهاند یا به انفاق و کمکهای مالی به همنوعان، زکات و خمس مربوط میشوند. به طور کلی، این احادیث میتواند ما را در زمینه توسعه و چشمانداز اسلامی یاری دهد.
در اینجا ممکن است این پرسش پدید آید که آیا اسلام توان مدیریت یک حکومت جهانی و علاوه بر آن، توسعه جهانی را دارد یا نه؟
در پاسخ باید گفت اسلام، آخرین و کاملترین دین الهی به همین جهت ظهور کرد، ولی آموزههای آن بهجز زمانهای کوتاهی در زمان رسول اکرم (ص) و خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) به طور جامع و کامل اجرا نشد. با نگاهی به کتابهای تاریخی درمییابیم اسلامی که توانست اعراب بدوی و جاهلی را در مدت کوتاهی کمتر از نیم قرن بر مناطق وسیع و متمدن جهان آن روز حاکم کند و مسلمانان را به پیشرفتهای شگرف در امور حکومتی، اجتماعی، علمی، فرهنگی و سیاسی برساند، این قابلیت را دارد که به دست آخرین ذخیره الهی که حکومتش در آموزههای اصیل الهی ریشه دارد، بشر را از قید بردگی و اسارت، ستم، فقر و تیرهبختی برهاند و به سعادت و رفاه، امنیت و عدالت و به عنوان هدف غایی، او را به تقرب و تکامل برساند.
گفتنی است توسعه در اسلام از درون افراد سرچشمه میگیرد. از این رو، اسلام تلاش میکند با ارتقای درونی و تعالی فرد، او را به مولدی تبدیل کند که هدفش نه تنها رشد خود یا جامعهاش باشد، بلکه به رشد جامعه انسانی و توسعه جهانی با توجه به ملاکهای عقلی و اخلاقی بپردازد.
به نظر برخی از پژوهشگران مسلمان، نظر دین مبین اسلام در مورد پیشرفت اقتصادی این است که تنها اعتقاد به ذات باری تعالی و داشتن تقوا، توسعه و رشد اقتصادی جامعه را ممکن میسازد. ایمان به خدا؛ یعنی اعتقاد به حضور دائمی ذات باری تعالی در همه امور اجتماع. حاصل این ایمان عبارت است از اخلاق کاری قوی، معامله مبتنی بر صداقت و درستی، تولید کارا، پرهیز از اسراف و تبذیر، عدالت اجتماعی و گردش ثروت با توجه به قبول خطر و عواید مترتب بر آن، وفای به عهد، حداکثر تعاون در فعالیتهای اقتصادی و آزادی معاملات در چارچوب احکام شرع. خلاصه اینکه هرگاه افراد جامعه به ارزشهای اسلامی ایمان آورند و به آن عمل کنند، اقتصادی قدرتمند، پویا و بالنده بهوجود خواهد آمد که در آن، همه سرچشمههای ایجاد توزیع نامتعادل درآمد و ثروت مسدود میشود و تمامی راههایی که ساختار اقتصاد ممکن است ضربههای درونزا را از آن طریق به پیکر اقتصاد وارد آورد، از میان برمیدارد. در چنین نظامی، بیثباتی فقط از خارج نظام میتواند وارد شود.
حتی در آموزههای اسلام در مورد دستیابی به توسعه پایدار نیز پیامهایی به چشم میخورد. این آموزهها به طور مختصر به شرح زیر است:
1. تفسیر درست زندگی دنیوی به عنوان مقدمه در مقایسه با حیات اخروی و جاودان به عنوان مقصد نهایی و ایجاد موازنه و رابطه معقول و منطقی بین این دو، همانگونه که احادیث فراوان، دنیا را مزرعه آخرت میداند؛
2. مسئول شناختن انسان در عمران و آبادانی زمین؛
3. برابر دانستن همه افراد در همه زمانها و مکانها در بهرهبرداری از نعمتهای الهی و مواهب طبیعی؛ 4. تشویق به عدالت و مساوات به منظور رعایت عدالت درون نسلی و بیننسلی، احسان، انفاق، تقوا و تعدیل غرایز انسانی؛ 5. احترام قائل شدن برای اموال و ثروت فردی مشروع و مالکیت شخصی محدود؛
6. تشویق به کسب دانش و رشد فکری بدون هیچگونه محدودیت جنسی، نژادی و سنی؛ 7. اصالت بخشیدن به جامعه و مصالح فردی؛ 8. نهی اکید از عوامل بازدارنده و تخریبگر رشد و توسعه اقتصادی از قبیل تجمل پرستی، ولخرجی، مصرف بیرویه و ریختوپاشهای افراطی و دگرگون نمودن نعمتهای الهی با ممنوع کردن مکاسب محرمه و درآمدهای نامشروع و همچنین تحریم اسراف و اتلاف و مبارزه با فقر و بیکاری.
باید توجه داشت برخی از این موارد حتی در فهرست اخلاقیترین دانشمندان توسعه یافت نمیشود. مهمتر آنکه در اسلام، خود توسعه هدف نهایی نیست، بلکه ابزاری است برای تکامل افراد در سایه درک بیشتر فضایل در مسیر تقرب به یگانه معبود. این درست در نقطه مقابل جوامع سکولار غیردینی و وضعیت فعلی جوامع اسلامی است که رسیدن به توسعه آن هم از نوع غربی را همراه با ظواهر فریبنده دنیایی مهمترین هدف خود میپندارند. تمام این نابسامانیها به دلیل دوری از اسلام ناب، رشد فساد و غفلت و از خود بیگانگی حتی در این جوامع به ظاهر اسلامی است.