نگاهی به تحول مدیریت ارتباطات با پدایش دستگاه زیراکس
تاکنون نظریههای مختلفی در زمینه ساماندهی نظام رسانهای در کشورهای مختلف ارائه شده است. هر یک از این نظریهها به رویکردهایی بستگی داشته که کمیت و کیفیت ساماندهی را مشخص میکرده است. به عبارت دیگر ساماندهی به واسطه تحولاتی که به شناخت انسانها مربوط میشود به اشکار مختلفی صورت پذیرفته است. بنابراین میتوان گفت قبل از این که بحث ساماندهی نظام رسانهای مطرح شود باید عقبه فکری این موضوع مطالعه و بررسی شود. به عنوان مثال اگر خواشته باشیم بحث ساماندهی رسانهای را در ایران مورد توجه قرار دهیم بررسی و کالبد شکافی این موضوعات ضرورت دارد. این که باور به یک بیماری مزمن جهان سومی تحت عنوان نظریه تزریقی پیام که اساساً از غرب نشأت گرفته است، دوم باور به تئوری هنجاری منبر که یک مسأله فرهنگی خاص ایران است و سوم ساختاری که مخاطب نه در سپهر پیام که در زیر چتر رسانه قرار دارد. به علاوه میتوان گفت اکنون شرایطی در جهان صورت گرفته است که ساماندهی بدون توجه به آن بیفایده است؛ شرایطی که از رهگذر جامعه اطلاعاتی و جهان شدن، قدرت گزینشی مخاطب را افزایش داده است لذا با رعایت این ملاحظات تعریف عملیاتی ساماندهی ضرورت دارد؛ این که مقصود از ساماندهی چیست؟ و مرز ساماندهی تا کجاست؟
مقدمه
حدود سه دهه قبل در امریکا تمدنی ایجاد شد که بعدها پایهگذار معماری جهان شبکهای شد. در این تمدن برخلاف گذشته که سلسله مراتب اخبار و اطلاعات به صورت عمودی و از طریق دروازهبانان خبری و ویراستاران متعدد به مخاطب میرسید فرایند ارتباطی به صورت افقی و با سطح تعاملی بالا انجام پذیرفته است. امروزه به کمک چنین موج تحولی در عرصه ارتباطات، اطلاعات به صورت دیجیتالی ذخیره میشود و فوق متنها امکان حجم بزرگی از اطلاعات را فراهم کرده است. بنابراین مخاطب معاصر در بطن بازاری از پیامهای متنوع و متکثر قرار گرفته و از این رهگذر قدرت گزینشی او بیش از پیش افزایش یافته است. پیدا است که این پدیده بسیاری از نظریههای حوزْه ارتباطات از جمله نظریه گلولههای جادویی پیام را از اعتبار انداخته است. هم از این رو است که بسیاری از کشورهای توسعهیافته سیاستگذاری ارتباطی خود را در قالب ساماندهی یا طراحی نظام ارتباطی نوین مورد بازنگری قرار دادهاند. اکنون با توجه به معماری ثابت، هندسه متغیر و سیالیت و پویایی جامعه شبکهای که ارتباطات به مثابه سیستم اعصاب آن به شمار میآید بازنگری و ساماندهی این حوزه در کشور ما نیز اهمیتی حیاتی دارد. با این رویکرد گفتگویی با دکتر محسنیان راد صورت گرفته است؛ که در پی میآید. ? حاجت به توضیح نیست که در خلال یکی، دو دهه اخیر، به کمک فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی، انقلابی در حوزه رسانهها و ارتباطات پدید آمده است؛ به گونهای که میتوان گفت سپهر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشورها به طور نسبی تحت تأثیر این جریان قرار گرفتهاند. شاید به همین دلیل است که برخی از کشورها، تقریباً از یک دهه پیش، کوشیدهاند تا اصلاحات لازم را در نظام ارتباطی خود انجام دهند. با توجه به این که ایران به عنوان کشوری در حال گذار، در معرض فرصتها و چالشهای ناشی از این جریان قرار دارد، به نظر میرسد که امر ساماندهی در حوزه رسانهها نیز در ایران ضروری باشد. نوع نگاه و ارزیابی جنابعالی در این مورد چگونه است؟ وقتی شما تصمیم دارید به نظامی سامان دهید، مقصودتان چه ساماندهی است؟ به تعبیری، چنین برداشت میشود که شما دارای یک برداشت شبه آنومی هستید، که میخواهید به آن سامان دهید و از شبه آنومی خارجش کنید و نظامی با هنجارهای تعریفشده به آن نظام ببخشید. خود این تفکر یکی از نظریههای مربوط به حوزه رسانهها است؛ منتها این نظریه، از یک دیدگاه، نظریهای است که اهمیتش را از حیث کارکرد تا حدی از دست داده است. شاید اگر به منشأ چنین نظریهای برگردیم، بهتر بتوانیم اظهار نظر کنیم. باید گفت که، در دهه 1930 نظریه تزریقی در باب تأثیر رسانهها مطرح شد. تصور بر این بود که رسانهها دارای کارکردی مشابه کارکردی که در عمل تزریق زیرپوستی با یک آمپول انجام میشود، هستند. به عبارت دیگر، مهم این است که شما پیام مناسبی را تهیه کنید و این پیام مناسب را داخل آن سرنگ (فرستنده یا روزنامه) جای بدهید و تزریق کنید. پس باید کوشش کنید هر دارویی داخل این سرنگ نرود و سرنگ آن هم به دست هر کسی نیفتد. بنابراین، باید کوشش کنید یک سرنگ به اسم سرنگ بزرگ ملی درست شود تا کل اقوام و ملت را پوشش دهد. این تفکری بود که در غرب شکل گرفته بود. بزرگترین خصلت چنین تفکری، منفعل دانستن مخاطب است؛ مخاطبی که، در واقع، مطیع و در اختیار است و اگر به او تصویر زشت نشان دهیم، یادگیری زشت میکند و اگر تصویری خوب نشان دهیم یادگیری خوب میکند. این یک جور ساماندهی است. میدانیم که این نظریه در دهه 1950 در اثر یک سلسله تحقیقات تجربی رد شد. تحقیقاتی که در اواخر دهه 1940 انجام شد نشان داد که عکسالعملهایی نیز از جانب مردم، به ویژه هنگام دادن رأی، صورت گرفته است. لازارسفلد در یکی از این تحقیقات مشاهده کرد که آنچه درون این سرنگها کشیده و تزریقِشده با عکسالعملهایی که نشان داده شده کاملاً مغایر است. او نشان میدهد که آن دارو یا تزریق به هیچ وجه در رفتار مخاطب اثر نگذاشته و، مخاطب به راه خود رفته است. این جا است که این سؤال پیش میآید که چه اتفاقی میافتد که چنین شرایطی پیش میآید. به این ترتیب، ملاحظه میکنید که پشت سر اندیشههایی چون ساماندهی نظام رسانهای باید بحثهای خردمندانه و عالمانه ارتباطات صورت پذیرد. باید ببینیم مرز ساماندهیای که موردنظر ماست تا به کجا است. به عبارت دقیقتر، اختیار ما در ساماندهی تا کجا است. البته ساماندهی، به واسطه تحولاتی که به شناخت انسانها مربوط میشود، به شکلهای دیگری هم انجام شده است. مثلاً توجه کنید به ساماندهی که در فرانسه در دهه 1960 انجام شد. گفته شد که دولت باید به مطبوعات کمک کند؛ منتهی کمک دولت به مطبوعات باید تابع شمارگان (تیراژ) باشد. هر چه سطح شمارگان بالا رود، کمک باید کمتر شود. طبیعی است که پشت سر این تصمیم تفکری نهفته است. برای این که سطح شمارگان بالا رود، به هر دری نخواهد زد؛ با هر منبع قدرتی کنار نخواهید آمد؛ و صفحات نشریه خود را از هر نوع آگهی پر نخواهید کرد. این هم یک جور ساماندهی است. ? پس با این توضیح میتوان گفت که قبل از این که بحث حوزه ساماندهی نظام رسانهای مطرح شود باید تفکر پشتسر این سامانده را بررسی کرد. شما فکر میکنید بهتر است با چه رویکردی به این موضوع پرداخته شود؟ قبل از آن که وارد این بحث شویم، مطلب دیگری را توضیح میدهم که بعد مؤثر خواهد بود. الان شرایطی برای این موجود فعال یعنی انسان که از اولش هم فعال بوده به وجود آمده، که درجه گزینشگری آن بالا رفته است. نکته مهم آن است که شما همان موجود غیرمنفعل در مقابل رسانه هستید. گزینشگری شما در حال افزایش است. پس اگر موافق باشید نکته مهمی را یادآوری کنیم و آن این که مخاطب رسانهها هرگز موجودی منفعل نبوده است بلکه موجودی فعال بوده و تحولات جامعه اطلاعاتی اکنون سبب شده است که میزان گزینشگری مخاطب افزایش پیدا کند.
ما، در حوزه دانش ارتباطات، پدیده خاصی داریم که ویژه ایران است. درباره این که چرا ویژه است و چه ارتباطی با بحث قبلی پیدا میکند باید گفت که ما در میان رسانهها دستهبندیای داریم به نام رسانههای مدرن و رسانههای سنتی. به عنوان مثال، منبر یکی از شیوههای مؤثر ارتباطات سنتی است. در این مورد، یکی از دانشمندان خوب ارتباطات که سالها است استاد ارتباطات در کانادا است، کتابی را در خصوص رسانه منبر نوشته است. بر این اساس، یکی از ویژگیهای منبر این است که مخاطب در مقابل منبر بیشترین شرایط منفعل بودن را دارد، چون شما در مسجد مینشینید و فقط گوش میدهید و به کسی هم هیچ برنامهای از قبل داده نشده است. در هیچ یک از مساجد جهان، فهرستی برای برنامههای منبر وجود ندارد. منبر، منبر است. روحانی یک ساعت سخنرانی میکند بدون این که من از جزئیات گام به گام فهرست این مطالب مطلع شوم، در حالی که همه رسانههای دیگر فهرست دارند. فکر نکنید که روزنامه فهرست ندارد. تیترهای درشت روزنامه به منزله فهرست آن هستند. به طور خاص، تیتر و لید فهرست روزنامه را تشکیل میدهند. تلویزیون و ماهواره نیز فهرست دارند. وقتی فهرست میدهید یعنی لطفاً اگر میخواهید انتخاب کنید. اگر چه ارتباطات عمودی و افقی را نه براساس فیزیک بلکه براساس خصلتهایش نگاه میکنیم، با این حال، باید گفت که در منبر فیزیک هم عمودی است یعنی روحانی در بالای منبر و شما در پایین در حداقل پسفرست (Feed back) قرار دارید، زیرا فرستنده هر گاه تمایل داشت پسفرست ایجاد میکند. یعنی به محض این که احساس کند که موضوع سخنرانی کمی کسالتوار شده است، با فرستادن یک صلوات افراد را برای شنیدن آماده میکند؛ پس منبر یک قدرت فرا ارتباطی به صاحب منبر میدهد. در تاریخ هم داریم که از بالای منبر حملات سنگینی به استبداد مثلاً به رضاخان، به محمدعلیشاه شده است. در منبر، برای مخاطب، پای منبر بودن مهم است. بنابراین، اگر مخاطبی هم خیلی پیچیدگی بحث را نفهمید، مهم نیست؛ مهم این است که از ثواب پای منبر بودن برخوردار میشود. بنابراین، مخاطب در کمترین حالت گزینشگر بودن و در بیشترین حالت منفعل بودن قرار دارد. حالا فکر کنید که چنین شرایطی هزار سال دوام بیاورد و قواعدش کاملاً نهادینه شود. حالا رسانههای مدرن زیر چتر کنترلی کسانی میروند که یک چنین تجربه تاریخی هزار سالهای را پشتسر و چنین قواعد نهادینهشدهای را هم در ذهنشان دارند. بنده، 10یا 12 سال پیش، یعنی در دهه 1360، اولین بار در یک سخنرانی در دانشگاه پلیتکنیک گفتم که ما بزرگترین اشتباهی که کردیم این بود که رادیو را جای منبر و تلویزیون را جای رادیو گذاشتیم و پیامدش ماجرای ویدئویی بود که آن موقع دچارش شدیم. حالا این نگاه یعنی، در واقع خصلت منبر بودن برای رسانهها را شما اضافه کنید به آن تجربه تاریخی کل جهان. من این وضعیت را در مراکش، تونش، برونئی دیدم و دنبال کردم. در تحقیقاتی که خودم انجام دادهام به این نتیجه رسیدهام، که کشورهایی که دیرتر به رسانههای مدرن دست یافتهاند دیرتر از حوزه نظریه تزریقی خارج شدهاند. خود ما نزدیک به سه قرن تأخیر دستیابی به کهکشان گوتنبرگ را داشتیم. اما چون نفت داشتیم و پولدار بودیم به رادیو و تلویزیون زودتر دسترسی پیدا کردیم. باز هم اختلافمان 20 سال بود. حالا ترکیب این دو سبب شده است که در باب ساماندهی رسانهها نزدیک ربع قرن سرگردان باشیم. ما در این سالها است که دلسوزانه با هم جدل میکنیم. یعنی اگر آنهایی را که غرض داشتند کنار بگذاریم، بقیه کسانی که در این باب بحث کردند و نظر دادهاند، همه در اثر دلسوزی بوده است؛ منتها نوع این نظریات بستگی به این داشته است که هر کس چقدر به آن نظریه باور داشته، چقدر به از پاره فرهنگ منبر برخوردار و متأثر بوده، و چقدر به این هنجارهای پاره فرهنگ منبر اعتقاد داشته است. اکنون اگر به این سالها نگاه کنیم، تقریباً آثار آسیبهای وارده را خواهیم دید. الان شرایط جدید در جهان شکل میگیرد که فراتر از تمام این بحثها است و آن همین مقوله جامعه اطلاعاتی و جهان شدن است. ظهور این پدیده بسیاری از کشورهای پیشرفته را هم دچار سردرگمی کرده است، اما دیده میشود که آنها مشغول بررسی، مطالعه و برنامهریزی هستند. در چنین شرایطی، نخستین نکتهای که در آن خلأ به چشم میخورد، تعریف عملیاتی ساماندهی است؛ به این معنی که مقصود از ساماندهی چیست. البته برخلاف شما که اصطلاح ساماندهی را به کار میبریم، من اصطلاح دیگری را به نام طراحی نظام ارتباط جمعی در ایران، به کار میبرم. پس فعلاً ساماندهی را کنار میگذاریم و اصطلاح دیگری را وارد بحث میکنیم تحت عنوان «طراحی نظام جمعی در ایران». البته، 3 دهه است که در برخی از کشورها، مثل کانادا و انگلستان، هر 5 سال یک بار، متناسب با تحولات حوزه رسانهها، قوانین لازم وضع شود. کارشناسان و متخصصان ما نیز باید پژوهشی درخصوص نظام ارتباط جمعی در ایران انجام دهند تا نمایندگان مجلس بتوانند، با تکیه بر چنین کاری، قوانین لازم را وضع کنند. من فکر میکنم در زمینه تحقیقات ارتباطی در ایران، در مقایسه با کشورهای دیگر، چندان عقب نیستیم و در این مورد میتوان پژوهشهای خوبی انجام داد.