یکی از شاخه های روانشناسی، بهداشت روانی یا سلامت روانی است که از مباحث پر طرفدار، به روز و پر رونق روانشناسی به حساب می آید. بهداشت روانی که تعاریف گوناگون آن در ادامه خواهد آمد در مقولات زیادی کاربرد دارد و در زمینه های مختلفی از قبیل: بهداشت روانی و کودک، بهداشت روانی و نوجوان، بهداشت روانی و نوجوان، بزرگسال، سالمند، ازدواج و ... بسیاری از مقولات دیگر مطرح است.
یکی از شاخه های روانشناسی، بهداشت روانی یا سلامت روانی است که از مباحث پر طرفدار، به روز و پر رونق روانشناسی به حساب می آید. بهداشت روانی که تعاریف گوناگون آن در ادامه خواهد آمد در مقولات زیادی کاربرد دارد و در زمینه های مختلفی از قبیل: بهداشت روانی و کودک، بهداشت روانی و نوجوان، بهداشت روانی و نوجوان، بزرگسال، سالمند، ازدواج و ... بسیاری از مقولات دیگر مطرح است.
متن حاضر که در اختیار شما قرار دارد نه به صورت تحلیلی و مبسوط بلکه در حال حاضر صرفا ترجمه ای از مجموعه متون انگلیسی است که بیشتر از منابع اینترنتی تهیه شده است و موجب آشنایی مختصری با بهداشت روانی می شود.
بنا بر این ابتدا تعدادی از تعاریف مختلف و ساده از بهداشت روانی ارائه می شود و سپس بحث در مورد ماهیت بهداشت روانی و عناصر موثر در آن در معرض دید شما قرار خواهد گرفت.
امید است مطالعه آن برای خوانندگان محترم سودمند و برای نگارنده پیش در آمدی برای کارهای بهتر و جدی تر بعدی باشد.
همیشه تعریف بیماری های روانی آسان تر از تعریف سلامتی یا بهداشت روانی بوده است. در ایالات متحده امریکا، انجمن روانپزشکان امریکا به طور سنّتی سازمانی بوده که تعریف کننده اختلالات روانی بوده است(ابتدای سال ۱۹۱۷ زمانی که به عنوان انجمن مدیران پزشکیِ موسسه امریکایی مجنون شناخته شد).
اخیراً عده زیادی بهداشت روانی را بسیار بیشتر از فقدان بیماری روانی به رسمیت شناخته اند. ولو اینکه بسیاری از ما از یک اختلال روانی قابل تشخیص رنج نمی بریم، این واضح است که بعضی از ما دارای سلامت روانی بیشتری نسبت به دیگران هستند. مطالعه مشخصاتی (خصوصیاتی)که سازنده بهداشت روانی است، «روانشناسی مثبت» خوانده می شود. نظراتی هستند که همچون خصوصیات بهداشت روانی پیش تر بوده اند.
توانایی لذت از زندگی - توانایی لذت بردن از زندگی برای بهداشت روانی ضروری است. جیمز تیلور نوشته است که « رمز زندگی لذت بردن از گذران وقت است. کاری که هر احمقی می تواند بکند...». تمرین مراقبه آگاهی (مدیتیشن) یک راه است برای کِشت توانایی لذت بردن از زمان حاضر. ما البته، نیاز داریم تا زمانهایی برای آینده خود طرح و نقشه بریزیم؛ و همچنین نیازمند آنیم تا از گذشته بیاموزیم. اغلب موارد ما به خاطر نگرانی از آینده خود را در زمان حال بیچاره می کنیم.
جهش ( ارتجاع) - توانایی برای جَستن به عقب از فلاکت و بدبختی نشاندهنده «جهش» است. دانستن این مطلب تازگی ندارد که برخی مردم بهتر از بقیه با استرس یا فشار روانی برخورد می کنند.
چرا برخی از سربازان کهنه کار جنگ ویتنام برای زندگی، معلول شدند، در حالی که بقیه سناتور ایالات متحده شدند؟ چرا برخی بزرگسالان که از خانواده های الکلی برآمده اند خوب عمل می کنند، در حالی که بقیه به کرّات دچار مشکلات در زندگی شده اند؟ خصوصیات «جهش» بین آنهایی که به خوبی حریف فشار روانی شدند، تقسیم شده است.
توازن - توازن در زندگی گویا منجر به سلامت روانی بزرگتر می شود. همه ما نیازمند متوازن ساختن زمانی که در اجتماع صرف میکنیم با زمانی که به تنهایی صرف میکنیم هستیم، به طور مثال به کسانی که تمام وقت خود را به تنهایی سپری می کنند ممکن است برچسب « گوشه گیر»ی زده شود، و آنها ممکن است بسیاری از مهارت های اجتماعی خود را از دست بدهند. انتهای انزوای اجتماعی حتّی می تواند منجر به یک انفکاک از واقعیت شود. به نظر می آید توازن این دو نیاز کلید حلّ مشکل باشد- اگرچه همه ما این توازن را به طور متفاوتی برقرار می کنیم. دیگر مناطقی که توازن در آن با اهمیت به نظر می آید شامل توازن بین کار و بازی ، توازن بین خواب و شب زنده داری ( بی خوابی)، توازن بین استراحت و فعالیت، و حتی توازن بین زمان صرف شده درون خانه و بیرون خانه است.
انعطاف پذیری - همه ما مردمانی را می شناسیم که عقاید بسیار خشک و انعطاف ناپذیر دارند. هیچ میزان بحث و گفتگو نمیتواند دیدگاه های آنان را تغییر دهد. چنین انسانهایی اغلب با انتظارات خشکی که دارند موجب پدید آمدن استرس مضاعف برای برای خود می شوند. کار کردن بر روی روان تر و انعطاف پذیر تر ساختن انتظاراتمان می تواند سلامت روان ما را بهبود بخشد. انعطاف پذیری هیجانی می تواند به همان اهمیت انعطاف پذیری شناختی باشد. مردمانی که دارای بهداشت روانی هستند دامنه ای از هیجانات را تجربه می کنند و به خود رخصت می دهند.
برای ابراز این احساسات برخی از مردم احساسات مسلّم خود را قطع ( مسدود) می کنند، و آنها را غیر قابل قبول در می یابند. این انعطاف ناپذیری هیجانی می تواند منجر به مشکلات بهداشت روانی دیگری شود.
خود شکوفایی - ما با استعداد هایی که به ما عطا شده چه کرده ایم؟ همه ما مردمی را می شناسیم که از توان بالقوه خود پیش افتاده اند و دیگرانی که به نظر می آید استعداد های خود را تلف کرده اند ( به باد داده اند). ما ابتدا نیازمند بازشناسی استعدادهای خود هستیم و البته فرایند بازشناسی، بخشی از راه خود شکوفایی است. افراد سالم روانی کسانی هستند که در فرایند عملی کردن ( شکوفا کردن) توان بالقوه خود هستند.
مواردی که ذکر شد تنها تعدادی اندک از مفاهیمی بود که در تلاش برای تعریف بهداشت روانی اهمیت دارد. توان شکل دادن روابط سالم با دیگران نیز دارای اهمیت است. بهداشت روانی بزرگسالان و نوجوانان نیز شامل مفاهیم عزت نفس، و تمایلات جنسی سالم است. چگونگی سروکار داشتن ما با فقدان ها و مرگ نیز عامل مهمی در سلامت روان است.
با اینکه نگرانی از بیماری روانی فراز و نشیب فراوانی در قرون مختلف داشته است، اما رشد و تحول رویکرد های کنونی به موضوعات، از نیمه قرن هجدهم، زمانی که تحول طلبانی مانند دکتر فرانسوی فیلیپ پاینل و دکتر امریکایی بنیامین راش «درمان اخلاقی» انسانی را برای جایگزینی روشهای درمانی بیرحمانه ای که متداول بود معرّفی کردند.با وجود این تحولات، بیشتر بیماران روانی، همچنان به زندگی در زندان ها و نوانخانه ها (شرایطی که در قرن نوزدهم حاکم بود) ادامه می دادند.
گستره مسئلهطبق برآورد عمومی، در هر زمان ده درصد از جمعیت مشکلات جدی سلامت ( بهداشت) روانی دارند به حدی که نیازمند مراقبت قانونی هستند، شواهد اخیر نشاند میدهد این صورت می تواند تا پانزده درصد هم باشد. اما به هر حال تمام مردمی که نیازمند کمک هستند آن را دریافت نمیکنند. یک دلیل عمده برای این مسئله این است که مردم هنوز از برچسبی که بر بیماران روانی خورده میشود بیم دارند و از این رو اغلب در گزارش کردن آن و یا یافتن کمک ، وا می مانند.
تحلیل ارقام بیماری روانی نشان می دهد که تنها در انگلستان جمعیت بر آوردی ۱۸۰ هزار نفری از مردم دچار «اسکیزوفرنی» هستند – با دست کم رقم مشابهی که محتمل به ابتلا به اختلالات افسردگی ساز شدید هستند. حالات روانی عضوی ( ارگانیک) که موجب زوال عقل ، روان آشفتگی ، زوال حافظه ، افسردگی خفیف یا متوسط ، اضطراب ، و دیگر انواع مشکلات هیجانی هستند نیز بسیار شایع است- یک دهم مردم انگلستان از افسردگی رنج می برند.سوء مصرف الکل نیز در بسیاری از کشورها درحال افزایش است ، و استعمال مواد مخدر احتمالا بسیار بیشتر از آن وجود دارد. فهرست مشکلات بهداشت روانی همچنین می تواند به بیش از شرایط روانپزشکی قابل شناسایی، گسترش پیدا کند؛ مواردی مانند آسیب رساندن به بهداشت روانی که با فقر بی امان، بیکاری، و تبعیض های نژادی، جنسی، طبقاتی و سنّی ، و معلولیت های روانی یا جسمی همبسته است از این گونه اند.
● درمان
مراقبت از بیماران روانی به طور چشمگیری در دهه های اخیر دچار تغییر شده. دارو های معرّفی شده که در اواسط دهه ۱۹۵۰، در موازات با دیگر روش های درمانی بهبود یافته است، بسیاری از بیمارانی را که پیش از این سالها عمر خود را در مؤسسات روانی برای درمان صرف می کردند، قادر ساخت به جای آن، همچون بیماران سرپایی درمان شوند. همچنین تعداد اندک بیمارستان های روانی باقیمانده در انگلستان اکنون به برخی از بیماران آزادی کامل در ساختمان یا محوطه ،و در برخی موارد، آزادی برای ملاقات با اجتماعات نزدیک خود را می دهند. این حرکت مبتنی بر این نتیجه گیری است که رفتار مختلّ، اغلب ناشی از جلوگیری و منع است نه بیماری.
درمان بیماران دچار اختلالات روانی نیز با شدت کمتری به طور برجسته تغییر کرده است.
سابقاً، بیمارانِ دچار افسردگی خفیف، اختلالات اضطرابی، و دیگر انواع روان رنجوری ، به طور انفرادی با روان درمانی درمان می شدند. هرچند این شکل درمان هنوز به صورت گسترده استفاده می شود، سایر رویکرد ها هم در دسترس است. در برخی نمونه ها، یک گروه از بیماران با هم ملاقات میکنند تا با مساعدت یک درمانگر در جهت حل مشکلات خود کار کنند ، در دیگر موارد، خانواده ها همچون یک واحد درمان می شوند. همانطور که در بیماری های جدّی روانی هست، درمان شکل های خفیف تر اضطراب و افسردگی پیش رفته است با معرّفی دارو های جدید، مانند پروزاک ، که به کم کردن نشانه های بیماری کمک می کند.
● توان بخشی
رها ساختن تعداد زیادی از بیماران از حالت بیمارستان روانی، به هر صورت ، باعث مشکلات قابل توجّهی هم برای بیماران و هم برای اجتماعی که خانه جدید آنها می شود.
برای بیماران سابق روانی و درصد بزرگی از کسانی که در خانه های سالمندان زندگی می کنند و تسهیلات دیگری برای برآورده شدن احتیاجاتشان نیست، خدمات کافی اجتماعی اغلب خارج از دسترس هستند. بیشتر این بیماران به عنوان مبتلایان به اسکیزوفرنی تشخیص داده می شوند، و فقط ۱۵ تا ۴۰ درصد از بیماران اسکیزوفرنی که در اجتماع زندگی میکنند موفق می شوند به سطح متوسطی از سازگاری برسند. آنهایی که مراقبت دریافت میکنند ممکن است در برخی کشور ها در فواصل زمانی ، برای مشاوره مختصر و بازبینی دارویی در یک درمانگاه باشند.
پژوهش بسیاری از علوم مختلف برای شناخت بهداشت و بیماری روانی هم بخشی و همکاری می کنند. در دهه های اخیر این علوم، روشن کردن فرایند های بنیادین زیست شناختی، روان شناختی، و اجتماعی را آغاز کرده اند، و کاربرد چنین دانشی را برای مشکلات سلامت روانی اصلاح کرده اند.
برخی از امیدبخش ترین سرمشق ها از پژوهش زیست شناختی نشأت گرفته است. به طور مثال، دانشمندان و متخصصین مغز که انتقال دهنده های عصبی مواد شیمیایی که پیام را از یک سلول عصبی به سلول عصبی دیگر حمل می کنند را مطالعه و بررسی می کنند، در شناخت کارکرد طبیعی و غیر طبیعی مغز کمک می کنند و در راه کشف روش های درمانی بهتر برای برخی شکل های بیماری روانی هستند. دیگر پژوهشگران سعی می کنند تا چگونگی رشد مغز را کشف کنند (آنها به طور مثال فراگرفته اند ، که حتی در بزرگسالان برخی سلول های عصبی بعد از آسیب دیدن تا اندازه ای دوباره به وجود می آیند) و چنین محققانی علاوه بر فهم عقب ماندگی ذهنی، شکل های غیر قابل درمان آسیب مغزی و دیگر موارد را هم مورد بررسی قرار می دهند.
پژوهش روان شناختی، مربوط به بهداشت روانی شامل مطالعه ادراک، پردازش اطلاعات ، تفکر، زبان، انگیزش، هیجان، توانایی ها، نگرش ها، شخصیت، و رفتار اجتماعی است. به طور مثال، پژوهشگران در حال مطالعه فشار روانی ( استرس) و چگونگی مقابله با آن هستند.
پژوهش در علوم اجتماعی متمرکز بر مشکلات افراد در بافت هایی همچون خانواده، محیط بی واسطه، و زمینه کاری است ، چنانچه به گستردگی در فرهنگ نیز هست. یک نمونه از چنین کاری، پژوهش همه گیر شناسی است ، که مطالعه وقوع الگوهای بیماری ، شامل بیماری روانی، در یک منطقه یا کشور می باشد
بهداشت روانی سالم،لازمه موفقیت
برای شروع بحث بهتر است از بهداشت روانی تعریفی را ارائه کنیم. سازمان جهانی بهداشت میگوید: بهداشت روانی عبارت است از “توانایی کامل برای ایفای نقشهای اجتماعی، روانی و جسمی” این سازمان معتقد است که بهداشت روانی فقط نداشتن بیماری یا عقب ماندگی نیست بنابراین کسی که احساس ناراحتی نکند از نظر روانی سالم محسوب میشود.
بهداشت روانی، همان سلامت فکر و قدرت سازگاری فرد با محیط و اطرافیان است همچنان که از جسم خود دفاع میکنیم روح خود را نیز باید مقاومتر کنیم تا زندگی بهتری داشته باشیم در زندگی “چگونه بودن” خیلی مهمتر از “بودن یا نبودن”است ایجاد فرصت برای شکوفایی استعدادها، تواناییها و کنار آمدن با خود و دیگران یکی از اهداف مهم و اساسی بهداشت روانی است. جوامع مختلف سعی میکنند تا سیاستهای مربوط به بهداشت روانی را سازماندهی کنند، اصول کلی، در این تلاش، سالمسازی محیط فردی و اجتماعی است که افراد جامعه را در بر میگیرد این نگرش حکم میکند که خانوادهها بیش از پیش با بهداشت روانی خانواده و چگونگی پیشگیری و درمان بیماریهای روحی آشنا شوند. چون در برخورد با چالشها و مشکلات روزمره، ما براساس ویژگیهای روانی خود با آنها برخورد میکنیم هرچه از سلامت روانی بیشتری برخوردار باشیم به یقین آسیبپذیری ما کمتر خواهد بود با برخورداری از سلامت فکر و روان میتوانیم به موفقیتهای بیشتری برسیم و بیش از پیش بر مشکلات غلبه کنیم. برای شروع بحث بهتر است از بهداشت روانی تعریفی را ارائه کنیم. سازمان جهانی بهداشت میگوید: بهداشت روانی عبارت است از “توانایی کامل برای ایفای نقشهای اجتماعی، روانی و جسمی” این سازمان معتقد است که بهداشت روانی فقط نداشتن بیماری یا عقب ماندگی نیست بنابراین کسی که احساس ناراحتی نکند از نظر روانی سالم محسوب میشود.
ویژگیهای فردی شخص دارای بهداشت روانی:
▪ نسبت به خود، خانواده و جامعه بیتفاوت نیست
▪ با دیگران سازگاری دارد
▪ شاد و مثبتاندیش است
▪ به خود و دیگران احترام میگذارد
▪ بدبین نیست
▪ به نقاط قوت و ضعف خود آگاهی دارد
▪ انعطافپذیر است
▪ شناخت او از واقعیت نسبتا دقیق است و برای رسیدن به هدفهای خود براساس عقل و احساس عمل میکند
▪ نسبت به خود نگرش مثبت دارد و ناکامیها را تحمل میکند
▪ توانایی حل مشکلات خود را د ارد
▪ از اوقات فراغت خود به نحو مطلوب استفاده میکند
▪ در مواجهه با مشکلات اجتماعی، کنترل و تعامل خود را از دست نمیدهد
▪ استعدادهایش به طور هماهنگ و به خوبی رشد میکند.
▪ برای خود ارزش قائل است چون میداند آفریده خداست
▪ دنیا را گذرگاهی برای رسیدن به آخرت میداند
▪ رابطهاش با دیگران سازنده و مثبت است
▪ نیازهایش را از طریقی برآورده میکند که با ارزشهای اجتماعی منافات نداشته باشد
▪ صابر، صادق، درستکار و بخشنده، استغفار کننده و فرزند خویشتن خویش است
▪ در نظر دیگران فرد موجهی محسوب میشود، زیرا در همه کارها متعادل است.
عوامل موثر در بهداشت روانی،
الف) تغذیه:
حالات روحی ما در انتخاب نوع غذایی که میخوریم موثرند. ما در حالات مختلف غذاهای متفاوت را طلب میکنیم، هنگام احساس قدرت و پیروزی به غذاهای گوشتی، هنگام احساس تنوع و تحول به غذاهایی با انواع سس و هنگام اضطراب یا پرخاشگری به خوراکیهای گاز زدنی تمایل داریم، در حالی که وقتی خسته هستیم چای و قهوه را ترجیح میدهیم بنابراین با شناخت خود و سوخت و ساز بدن میتوانیم با انتخاب مواد خوراکی مناسب به آرامش بیشتری دست یابیم و از خوردن لذت ببریم.
ب) ایمان:
اعتقادات و باورهای مذهبی قادر است در مصیبتهای زندگی، از فرد افسرده و مایوس انسانی امیدوار و محکم بسازد، چنان که هرگز خود را تنها و بیمناک احساس نکند او باور دارد که خدا پیوسته با اوست، در رویارویی با سختیهای زندگی تنها نیست و خدای مهربان به او علاقه و توجه دارد.
ج) مدرسه:
مسئولیت اولیای مدرسه فقط در پرورش نیروی عقلی و آشنا کردن دانشآموزان به مسائل اجتماعی و اخلاقی خلاصه نمیشود، مدرسه، مسئول تغییر و اصلاح رفتارهای ناسازگارانه و تامین بلوغ عاطفی و سلامت روانی دانشآموز نیز است در مدرسه، فرزندان دوست داشتن و دوست داشته شدن را تجربه میکند.
د) ورزش:
ورزش یکی از رموز سلامت جسمانی از لحاظ احساسات، عواطف، شخصیت اجتماعی و نوعدوستی کاملتر و در فعالیتهای شغلی و حرفهای موفقترند. ورزش، موجب اعتماد به نفس در فرد شده، او را متعادل، متفکر و سازگار با محیط میکند.
با ورزش شخص کمتر دچار حسادت، حقارت و ستیزهجویی میشود و در نتیجه از سلامت روانی بهتری برخوردار خواهند بود.
● راههای تقویت بهداشت روانی فرزندان و خانواده:
▪ اگر با ناراحتیهای روانی فرزندان روبرو شدیم با حوصله و متانت، آنها را رفع کنیم و از تصمیمهای عجولانه بپرهیزیم.
▪ در ناراحتیهای شدید، درد دل و گریه کردن باعث تخلیه روانی و آرامش میشود.
▪ مشارکتجو باشیم تا دوستان جدید بیابیم.
▪ از مشاهده فعالیتهای جدید دیگران لذت ببریم .
▪ با پرورش ابعاد روحی، معنوی و مذهبی شخصیت خود و خانوادهمان به سلامت روانی بالاتری دست یابیم.
▪ با احترام به دیگران به بهداشت روانی خود و دیگران کمک کنیم.
▪ زمینههای اعتماد را فراهم کنیم.
▪ به احساسات اعضای خانوادهمان توجه کنیم و ویژگیهای آنها را بشناسیم.
▪ محیط زندگی را تا حد توان جذاب و پرنشاط کنیم.
▪ فرصتهای مناسب برای بروز احساسات و شخصیت فرزندانمان را ایجاد کنیم.
▪ رفتار والدین در خانواده به گونهای باشد تا فرزندان خود را در زندگی شاد و فارغ از گرفتاریها احساس کنند.
▪ همیشه احساس موفقیت و ارزشمندی خود و اعضای خانواده را بیان کنیم.
▪ با انجام فرایض دینی و رفتارهای صحیح فرزندان را متوجه کنیم که مذهب، تامین کننده بهداشت روانی است.
▪ هرچه بتوانیم با جامعه و افراد آن سازگاری بیشتری داشته باشیم از بهداشت روانی بالاتری برخوردار خواهیم بود.
▪ به جای گریز ازسختیها و مشکلات، باید قدرت عمل و تفکر خود را در مقابله با آنها افزایش دهیم تا خود و اعضای خانواده به شادی، صفا و آرامش برسیم.
▪ دستورات الهی را به خوبی عمل کنیم تا از هرگونه خودخواهی، بدبینی، تنهایی و نگرانی مصون باشیم.
▪ به فرزندان بیاموزیم که حتی در تجربههای تلخ زندگی نیز فرصتهای خوبی وجود دارد که باید کشف شود و در زندگی به کار برود.
▪ به فرزندان آموزش دهیم به جای سرکوب احساسات آزاردهنده مثل حسادت، کینهتوزی و ... آن احساسات را به گونهای صحیح بیان و خود را آرام کنند.
▪ برای اصلاح رفتار فرزند هرگز از شیوه تحقیر و سرزنش استفاده نکنیم بلکه با مطرح کردن نقاط مثبت آنها ضعفهایشان را نیز گوشزد کنیم.
▪ اگر امید داشتن را به فرزاندانمان بیاموزیم همیشه از سلامت روانی برخوردار خواهند بود.
▪در مقابل فرزندانمان از دیگران بدگویی نکنیم و اگر به منظور پیشگیری از خطرهای احتمالی، معایب افراد نابهنجار را میگوییم به آنها خاطرنشان کنیم که “این رفتار آن افراد است که بد است نه خود آن افراد”
▪ در عین تکریم شخصیت و ابراز محبت وتوجه به فرزند، در اصلاح رفتارهای ناپسند او تلاش کنیم تا خویشتنداری مثبت که رمز بهداشت روانی است در فرزندانمان تقویت شود.
▪ فرزندان را با نوع رفتارهایی که از آنان انتظار داریم، آشنا کنیم.
▪ هنر ارتباط سالم و موثر با دیگران را خودمان بیاموزیم و به فرزندان نیز آموزش دهیم.
▪ انتظارات خود و اعضای خانواده را با واقعیات تطبیق دهیم.
▪ در مواقع ضروری میتوانیم به موقع از دیگران کمک بگیریم. برخی از مشکلات را به تنهایی نمیتوان حل کرد در اینگونه موارد بهتر است از مشاور یا روانشناس یاری بخواهیم.
▪ با اتکا به خدای بزرگ نقطه اطمینانبخش را پیدا میکنیم که موثرترین داروی شفابخش نگرانیها و اضطرابهای ماست؛ بایاد خدا و رشد معنویت در خانواده، بهداشت روانی خود و اعضای خانواده را بیمه کنیم.