مقدمه
ارتباط جمعی هم هنر، هم مهارت و هم علم است؛ گاهی مهارت است چون فنون اساسی و قابل یادگیری را دربرمی گیرد همچون کار با دوربین تلویزیونی یا یاداشت برداری از یک مصاحبه گاهی هنر است به این معنی که دربرگیرنده خلا پنهانی مثل انتخاب یک عنوان جذاب برای یک خبر یا گزارش.
علم است به این معنی که می توان از اصول معین قابل اثباتی در کار ارتباط استفاده کرد تا پیام یا هر چیز دیگری با اثربخشی به اهداف از پیش تعیین شده، برسد.
ارتباط جمعی را نمی توان چه در بحث تکنولوژی و چه در بحث نظریه در یک یا دو جنبه محدود کرد، زیرا هنر پرسش های مهمی درباره ارتباط جمعی وجود دارد که به روش دیگری قابل بررسی نیستند. مگر با استفاده از «روش علمی».
نظریه ها و مفاهیم ارتباط جمعی پاسخی هستند به چیستی های چگونگی ارتباط جمعی، نظریه به معنی درک ما از چگونگی جریان امور است. نظریه این امکان را به ما می دهد که همیشه در مورد کاری که انجام می دهیم آگاهی و درک به همراه نظریه داشته باشیم.
نظریه پردازان حوزه علوم ارتباطات از گذشته تا کنون برای تبیین بسیاری از نظریه های ارتباط جمعی از فولکلور، عقل سنتی، و عقل متعارف استفاده میکنند، همانند آن چه که «دنیس مک کوییل» به آن اشاره کرده است.
اعتقاد نظریه پردازان علوم ارتباطات اینست که ما به هر حال همیشه به نوعی نظریه عمل می کنیم، پس چرا کوشش نکنیم که آن را به بهترین «نظریه» ممکن تبدیل کنیم. هدف «نظریه های ارتباط جمعی» بالا بردن درک ما از فرایند ارتباط جمعی است.
در این جزوه درسی سعی شده آن چه که در حوزه مفاهیم و نظریه های ارتباط جمعی به عنوان «اصول» یا مبانی، به ویژه «مکاتب» مطرح است؛ به گونه ای قابل درک در 3 فصل بیان شود.
آن چه که در این فصول آورده شده بر اساس سر فصل های درسی نظریه های ارتباط جمعی است و به منظور پر بار شدن مطالب سعی شده از کتب فارسی و انگلیسی موجود در حوزه نظریه ها و برخی جزوه های درسی سایر اساتید گرامی بهره گرفته شود.
آن چه که در فراگیری این درس تخصصی به دانشجویان گرامی توصیه می گردد؛ این است که یادگیری نظریه های ارتباط جمعی به دانشجویان کمک می کند تا دوره های کارشناسی ارشدی و حتی تحصیلات تکمیلی درک علمی از بسیاری رفتارهای ارتباطی رسانه و جامعه داشته باشند.
موفق باشید
..
چگونگی شکل گیری نظریه ها
اثبات گرایی یا «پوزیتیویسم»: بر اساس نظریه اثبات گرایی، هر تئوری از طریق مشاهدات تجربی ساخته می شود و علم مولود تجربه است. کثرت نمونه ها کافی است تا بتوانیم در آن مورد تئوری خلق کنیم. در این رهیافت، تئوری با مشاهده حسی آغاز و با اثبات تجربی، تکوین می یابد.
مشاهده ← فرضیه سازی← اثبات تجربی ←تئوری
ابطال پذیری: پوپر مبدع نظریه ابطال پذیری می گوید: تئوری، حدس و گمانی بیش نیست. وی به سؤال حدس چگونه در ذهن ساخته می شود؟ چنین پاسخ می دهد: هر انسانی نسبت به جهان اطراف خود، آگاهی دارد که البته در مقابل ناآگاهی او نسبت به جهان، ناچیز است. از برخورد آگاهی و ناآگاهی در ذهن، مساله به وجود می آید و برای حل مساله، حدس یا گمان زده می شود؛ بعد از حدس و گمان، وارد عالم خارج می شویم برای آزمون آن، البته نه برای اثبات تئوری مان بلکه برای ابطال آن ما باید به دنبال مواردی باشیم که تئوریمان را ابطال کند.
به اعتقاد پویر، تا زمانی که مواردی برای ابطال تئوری یافت نشد، آن تئوری را در حد فرضیه ابطال نشده می پذیریم. لذا از دیدگاه پویر، ما مشاهده عریان نداریم و تمام مشاهدات ما مسبوق به تئوریمان هستند. ذهن انسان مانند یک نقاش عمل می کند نه مانند یک دوربین عکسبرداری.
«پوپر» می گوید ما در علم، دو مرحله داریم:
- مرحله گردآوری و شکار
- مرحله داوری
در مرحله گردآوری یا شکار که مرحله فرضیه سازی است می توان علایق، باورها و ارزشهای خود را دخالت داد. این مرحله، الزامأ عینی نیست. در این مرحله ما تئوری را می سازیم و بعد وارد مرحله دوم که مرحله داوری است می شویم و تئوری خود را به آزمون تجری می سپاریم. هر آنچه که در عالم تجربه ابطال شد دور می اندازیم و بقیه را به عنوان تئوری ابطال نشده می پذیریم. لذا علم، محکوم تجربه است؛ آنچه علم را علم می کند مرحله داوری است نه مرحله گردآوری، پویر معتقد است علم یک فرایند انباشتی و تکاملی است و داوری تجربی باعث عینیت علم می شود.
پارادایم (سرمشق): توماس کوهن، فیلسوف علم معاصر، «بحث سرمشقها» را مطرح کرد. وی اعتقاد دارد اندیشه علمی، یک فرایند انباشتی و تکاملی نیست؛ بلکه اهل علم در هر زمانی، در ظل یک سرمشق غالب، به فعالیت می پردازند.
سرمشقها، راهنمای پژوهش علمی هست، تلاش علمی، غالبا در چهار چوب یک پارادایم صورت می گیرد. کوهن معتقد است که هر جامعه علمی، تحت سلطه و سیطره مجموعه بسیار وسیعی از مفروضات مفهومی و روش شناختی است. این مفروضات در قالب نمونه های استاندارد ریخته شده اند. در اندیشه کوهن، زبان مشاهدتی بی طرف وجود ندارد. پارادایم ها دانشمندان را وادار می کنند که جهان را به شکل خاصی ببینند.
ملاکی بیرونی که بر اساس آن بتوان یکی از پارادایم ها را انتخاب کرد وجود ندارد؛ چرا که ملاک ها خود، محصول پارادایم ها هستند. البته در چارچوب یک پارادایم می توان نظریه ها را ارزیابی کرد، اما معیاری عینی برای ارزیابی خود پارادایم ها وجود ندارد. پارادایم ها ابطال ناپذیرند و به شدت در مقابل تغییر مقاومت نشان می دهند.
سیر مطالعات ارتباطی از آغاز تا امروز
مطالعات و نظریات ارتباطی به طور خاص بعد از جنگ دوم جهانی و به عنوان یکی از شاخه های بین رشته ای علوم اجتماعی شکل گرفت. نظریات ارتباط جمعی در سیر شکل گیری جدید خود، متکی بر عناصر و زمینه های مختلفی بوده است ؛لذا بطور کلی روند تکمیل مطالعات ارتباط جمعی را می توان شامل مراحل زیر دانست:
1-پیش از دوران رنسانس، مفهوم اصلی ارتباطات، ناظر به محتوای پیام یا اندیشه های انسانی بود. از این نظر، وسیله نظر کمتر اهمیت داشت و اساسا ارتباطات معنایی بیشتر اجتماعی و فلسفی داشت.
2-پس از اختراع تکنیک چاپ و افزایش استفاده کنندگان از کتاب و مطبوعات، مجراهای ارتباطی اهمیت ویژه ای یافت و آثار اجتماعی ویژه ای را هم در پی داشت. از جمله این آثار می توان پیدایش شیوه های نوین ارتباطی مثل روزنامه نگاری، سهولت در زبان ارتباطی به دلیل فراگیری بیشتر و مخاطبان عام تر و توجه به مفاهیم تازه، مثل آزادی نشر و حقوق مطبوعات و مولفان را بر شمرد.
3-پس از پیدایش وسایل ارتباطی الکترونیک، مطالعات علمی ارتباطی شکل مستقل تری به خود گرفت؛ البته در این دوره که متاثر از رشد تکنیکی ارتباطات دور بود نظریات، عمدتاً بر فراگرد انتقال پیام متکی است و کمتر جنبه های انسانی مورد توجه می باشد. در حقیقت، مدل ارتباطی، مدل مکانیکی و مهندسی است. مفاهیم ارتباطی مثل رمز، پیام، منبع، رمزگذاری و… همه حاکی از حاکمیت چنین نگرشی است.
4- در خلال جنگ جهانی دوم، به دلیل اهمیت یافتن جنگ روانی و تبلیغات سیاسی، ارتباطات از زاویه اقناع مطرح گردید. نشانه ها و رمزها اهمیت نظامی کسب کردند و رشته ارتباطات در مجموع، برای تبلیغات سیاسی و جنگ روانی، جنبه حیاتی یافت.
از آن پس، ارتباطات به عنوان «انتقال اطلاعات» و ارتباطات به عنوان «اقناع» به صورت دو گرایش مهم ارتباطی در فعالیتها، مطالعات و تحقیقات تخصصی دنبال شدند و در حقیقت روز به روز بر توجه بر آثار ارتباطات در نظریات علمی افزوده شد.
5-پس از جنگ جهانی دوم، با اهمیت یافتن مسائل اقتصادی و مقوله آثار اجتماعی پیام، کارکردهای خاص ارتباطات در« توسعه و نوسازی اقتصادی» مورد توجه قرار گرفت و نقش وسایل ارتباط جمعی در تبلیغات بازرگانی، چگونگی ترویج کالای خاص یا رفتاری معین، شیوه های مشخص کشاورزی و… مورد تاکید بسیاری از صاحب نظران این دوره بود.
توجه به «آثار ارتباط» به ویژه از دهه 1950 به سبب اهمیت یافتن امر توسعه اقتصادی کشورهای جهان سوم افزایش یافت. از آن پس، چون از نظر کارشناسان غربی اساس توسعه اقتصادی، رشد سریع تولید شناخته می شد، به عقیده آنان چنین رشدی ایجاب می کرد که در رفتار انسانی تغییرات اساسی پدید آید و ارتباطات به عنوان یک عامل دگرگونی رفتارها به کار گرفته شود.
6-شرایط تازه در کاربرد ارتباطات در جهان سوم و برخی عدم موفقیتها در برنامه های نوسازی موجب گردید که در نظریات ارتباطی، عوامل مؤثر بر فراگرد ارتباط مثل زمینه ها و تصاویر ذهنی گیرنده پیام، ارزشهای اجتماعی وجوه فرهنگی و استنباط ها و ادراکات مخاطبان مورد توجه قرار گیرد. بر اساس این دیدگاه، ارتباط جزء عناصر مهم زندگی اجتماعی است و دیگر تنها به عنوان یک پدیده مکانیکی نگریسته نمی شود. یک موضوع ممکن است از سوی افراد مختلف، با ادراک ها و استنباط های گوناگون روبرو شود؛ به همین جهت جمله «معنی ها را نه در کلمات بلکه در ذهن مردم باید جستجو کرد» به صورت یک کلیشه در آمد.
7-توجه به مخاطبان پیام و شناخت نقشهای اجتماعی و کارکردهای ارتباطات در تکوین نظریات جدید ارتباطی، تاثیرات ویژه ای داشته است. در این زمینه نظریات مشهور دو طرفه دانستن جریان ارتباط و همگرایی مخاطبان به این معنا که هر چه همگرایی مخاطبان بیشتر باشد، جریان ارتباط هم بیشتر است و نقش رابطه، بیان و مشارکت در تعریف ارتباطی قابل بررسی است. بطور کلی در این مقوله بحث بر سر ضرورت دوطرفه بودن ارتباط است و اینکه مردم نه فقط خواهان اطلاعاتند بلکه خواهان انتقال احساسات و اندیشه های خود نیز هستند.
8- در دهه های اخیر که نقش ساختارهای اجتماعی در شکل گیری ارتباطات بیشتر شده است، وسایل ارتباط جمعی به عنوان حاملان ایدئولوژی و انتقال اندیشه گروههای ممتاز جامعه و همانند سازی مطرح بوده اند. از دیدگاه مطالعه کنندگان ساختار اجتماعی، جامعه به مثابه شبکه ای از مقررات و نقشهاست که در آن برخی از افراد، از لحاظ قدرت و کنترل عمومی، نسبت به دیگران موقعیت ممتازتری دارند. از این نظام ها، ارتباطات در خدمت نظام مستقر و حفظ وضع موجود بکار گرفته می شود؛ بطوری که بسیاری از اندیشه های مخالفت جو و ضد نظام، به سبب عدم تایید آنها از سوی گروه سرآمدان، در ارتباطات جمعی انعکاس پیدا نمی کنند.
9-در دیدگاههای جدیدتر، ارتباطات به منزله جزیی از نگرش سیستماتیک که در برنامه ریزی کلی توسعه مورد استفاده قرار می گیرد مطرح است. به این ترتیب، ارتباطات از یک سو باعث می شودکه انسان درباره نیازها و شرایط محیط زندگی اطلاعات تازه را بدست آورد و از سوی دیگر به کمک بازخورد و پس فرست پیامها، واکنشهای محیطی را به سیستم برسانند. نقش اساسی ارتباطات در برنامه ریزی های توسعه از همین جا آغاز می شود که می تواند مجموعه ای از اجزای مشترک را به کمک ارتباط با محیط پیرامون مرتبط نگه دارد.
10-از نقطه نظر «انتقادی» کوشش شده است که به جای تاثیر گذاری ارتباطات در شبکه سلطه گری جهانی و منفعل کردن مخاطبان، دیدگاههای متکی بر یک نگرش فلسفی و روش شناسی، ارتباطی موزون در زمینه هوشیار سازی مخاطبان را مطرح می کند. بر این اساس، ارتباطات آزادکننده در مقابل ارتباطات سرکوب کننده و یا ارتباطات هوشیار ساز در مقابل ارتباطات اطاعت جو مطرح است و ارتباط مؤثر را در صورتی مورد قبول می داند که با هوشیاری توده ها، سازماندهی و در برگرفتن همه مردم، سیاسی گری و مشارکت جمعی همراه باشد. در چند دهه اخیر، عده زیادی از اندیشمندان و متخصصان ارتباطی کشورهای غربی و جهان سوم به بازنگری نظریه ها و الگوهای حاکم غربی در زمینه رشد اقتصادی و توسعه اجتماعی و نیز نقش ارتباطات در «نوسازی» کشورهای عقب مانده پرداخته اند و جنبه های منفی آنها را یادآوری کرده اند. یکی از مشهورترین انتقادگران در این زمینه، «پائولوفریره» اندیشمند برزیلی است که ارتباطات و نظامهای آموزشی کنونی را به عنوان شبکه های سلطه گری و اطاعت جویی خلق ها در جهان سوم معرفی می کند.
دو رویکرد در مطالعات ارتباطی
دو نحله عمده در مطالعات ارتباطی وجود دارد
نخستین نحله، ارتباط را «انتقال پیامها »می داند(فراگرد): این مکتب بدان می پردازد که چگونه فرستندگان و گیرندگان، رمزگذاری و رمزگشایی می کنند و چگونه انتقال دهندگان، کانالها و رسانه ارتباطی را بکار می گیرند.
دل مشغولی دیگر این مکتب، موضوعاتی همچون کارایی است. این نحله ارتباطی را روندی می داند که افراد بوسیله آن بر رفتار یا ذهنیت دیگری اثر می گذارند. اگر اثر از آنچه مورد نظر است متفاوت یا کمتر باشد ؛این مکتب مایل است از آن در چارچوب شکست ارتباط حرف بزند و در فرایند کار به مراحل توجه کند تا دریابد شکست در کجا رخ داده است. به این مناسبت نام این نحله را «فراگرد» می توان گذاشت.
نحله دوم، ارتباط را تولید و« تبادل معانی» می داند: این نحله به دنبال آن است که چگونه پیام ها یا متن ها در کنش متقابل با مردم قرار می گیرد تا معنا تولید کند؛واین به نقش متن ها در فرهنگ ها وابسته است. این مکتب اصطلاحاتی چون «دلالت» را به کار می برد و سوء تفاهمات را لزوماً از شواهد شکست ارتباط نمی داند. شکست شاید ناشی از تمایزات فرهنگی فرستنده و گیرنده باشد. برای این نحله، مطالعه درباره ارتباط یعنی مطالعه درباره متن و فرهنگ است و روش اصلی آن نشانه شناسی است.
نحله «فراگرد» مایل است: به علوم اجتماعی و بخصوص روانشناسی و جامعه شناسی و نحله نشانه شناسی مایل است بر زبان شناسی و موضوعات هنری تکیه کند. هر نحله، تعریف ما را از ارتباط به عنوان کنش متقابل اجتماعی از راه پیامها به شیوه خود تفسیر می کند:
نخستین نحله، کنش متقابل اجتماعی را چون فراگردی وصف می کند که شخص از راه آن با دیگران مربوط می شود یا بر رفتار، ذهنیت یا واکنش عاطفی دیگری تاثیر می گذارد، اما نشانه شناسی، کنش متقابل اجتماعی را اینگونه تعریف می کند که فرد به مدد آن عضوی از یک فرهنگ یا جامعه خاص می شود. مثلا نوجوانانی که نوع خاصی از موسیقی راک را می ستایند، هویت خود را به عنوان اعضای یک خرده فرهنگ بیان می دارند و به شیوه ای هر چند غیر مستقیم با دیگر اعضای جامعه شان در کنش متقابلند.
همچنین این دو رویکرد در فهم شان از عناصر سازنده یک پیام با هم تفاوت دارند:
نحله «فراگرد»، پیام را چیزی می بیند که روند ارتباط، آن را انتقال می دهد. بسیاری از پیروان آن“ معتقدند که در تصمیم گیری اینکه پیام چه چیز است ، قصد و منظور، عامل مهمی است. پیام چیزی است که فرستنده همه قصد و منظور خود را در آن قرار می دهد. از سوی دیگر برای نشانه شناسها، پیام ساختی از علائم است که از راه کنش متقابل با دریافت کنندگان و تولید معنا می کند. فرستنده که انتقال دهنده پیام وصف می شود از اهمیت می افتد و متن و چگونگی «قرائت» آن، اهمیت می یابد.در واقع نحله فراگرد را می توان «مدل انتقالی» ارتباطات نامید.
مدل های انتقالی، علاقه خاصی به تحقیق در زمینه اثرگذاری پیام، متقاعد سازی، تغییر نگرش را اصطلاح رفتار دارند، که اگر بدبینانه نگاه کنیم، آنچه در پس این جانبداری اجتماعی – روان شناختی مبهم بود اشتیاقی بیان نشده برای دستیابی به جامعه منظم و ثابت بود.
در نحله نشانه شناسی، بر خلاف تصور قبلی که معنا را چیز بیش داده می دانست که در جریان ارتباطات منتقل می شود، معنا زاییده ارتباط است و بیرون از حادثه ارتباط هیچ چیزی نیست که بخواهد معنا آفرینی کند. در این نحله پیامگیر، عضوی فعال در جریان ارتباط محسوب می شود که در امر معنا آفرینی، نقش فعال و اساسی را دارد.
همانطور که «جیمز کری» خاطر نشان می کند، مدلهای انتقالی ارتباطات، «ارتباط» را فرایندی معرفی می کند که از طریق آن پیامها برای نظارت بر مردم و کنترل مسافت در مکان ارسال و توزیع می شوند. به عبارت دیگر سرشت این مدلها سیاسی است. یعنی اغراض سیاسی قدرتمندان پیش زمینه این مدلها می شود. سرمایه داری جدید که نیاز و علاقه وافری به غلبه و تسلط بر بازار داشت هرگز نمی توانست ارضای این نیاز را در بازارهای محدود جستجو کند و بر عکس، این نیاز حریصانه تمایل داشت که بازارهای وسیع تر و دورتری را دربرگیرد. از این رو نظام سرمایه داری، زمینه را بر تعامل و روابط انسانی وسیع تر فراهم می آورد و در چنین زمینه ای شرایط برای توسعه مکانی ارتباطات از طریق رشد متوازی راه آهن و تلگراف در قرن نوزدهم محیا می شد. می دانیم که راه آهن و تلگراف سرعت و بازدهی زیادی برای درنور یدن مکان دارند و در نتیجه ردیف شدن این فن آوریهای ارتباطی مکان مند، ، نخست تمرکز مکانی در سطح ملتها و سپس در بخش عمده ای از جهان بوجود آمد. «کری» فرهنگ سرمایه داری نوین را فرهنگی مکان مند توصیف می کند فرهنگی که برای سلطه گری به مکان و زمین به عنوان ملک حقیقی و تبعات آن یعنی سفر دریا، اکتشاف، حرکت، توسعه امپراطوری و اعمال نظارت علاقه مند بود.
خاستگاه بحرانی که در پارادایم انتقال بروز کرد، عدم قطعیت عمیقی است که درباه مؤثر بودن قدرت پیام فردی برای اعمال نظارت بر پیامگیر بروز می کند. لذا فرض شفاف بودن معنا دیر زمانی است که مخدوش شده است. اینک ارتباطات همچون عملی اجتماعی برای تولید، انتشار و تغییر معنا تصور می شود. از چنین چشم اندازی، ارتباطات از نظر «جیمز کری» فرایندی است که به وسیله آن واقعیت شکل می گیرد، نگهداری می شود و تغییر ماهیت می دهد. به دیگر سخن می توان گفت که در چنین جایگاهی، واقعیت به شکل نمادین تولید می شود. بر این اساس «کری» تذکر می دهد که واقعیت اجتماعی، نظمی آیینی است. یعنی از طریق مشارکت مردم در تجربه زیبایی شناختی، عقاید دینی، ارزشهای فردی و نظریه های عقلانی و احساسی، واقعیت ساخته می شود و به واسطه این واقعیت ساخته شده «فرهنگ» عمومی شکل می گیرد.
خلاصه استدلال و چکیده کلام «کری» در این نکته برجسته می شود که: «ارتباطات، فرهنگ است». به عبارت دیگر بدون ارتباط، نه فرهنگ وجود خواهد داشت نه واقعیت اجتماعی، معنادار خواهد بود.برای «کری» مطالعات رسانه ای و مطالعات فرهنگی، یک چیز تلقی می شود.
«کری» تلاش می کند که توصیف جدیدی را درباره هدف مطالعات در زمینه ارتباطات، ارائه دهد و تعریفی ساده تر، لیکن با هدفی دشوارتر را جایگزین تعریف کنونی - جستجو برای قوانین جبری رفتار انسانی – کند: «گسترش گفت و گوی انسانی با هدف درک سخنان دیگران».
شکل گیری نظریات ارتباط جمعی
نظریات پیشگامان مطالعات ارتباطی
الف)نظریات ابتاطی با منشا روانشناسی (گوستاولوبون-گابریل تارد)
1-لوبون:
به لحاظ تاریخی اولین نظریاتی که به طور مشخص تری به مقوله ارتباط جمعی می پردازد در حوزه روانشناسی اجتماعی شکل گرفت. نخستین نظریات را در این حوزه می توان در آثار گوستاولوبون (1931-1841) پزشک، نویسنده و محقق اجتماعی فرانسه مشاهده کرد. اساس نظریات لوبون بر پیدایش تفاوتهای اساسی میان خصوصیات فرد در تنهایی و جمع بنا شده است. لوبون ابتدا به دلیل حرفه اش و از طرفی در پی شناخت هنر نفوذ در توده ها بود، ابتدا به تبیین رابطه میان زیست شناسی و فعل و انفعالات روانی با تکیه بر فیزیولوژی انسان پرداخت و در همین ارتباط، کتابی درباره «رابطه میان جمجمه و سطوح مختلف هوش» نوشت. در حوزه دیگری این نحوه نگرش او را به جستجو پیرامون نقش قوم شناسی بر ساخت روانی و فرهنگی کشانید. در این روند او به دانش جدیدی دست یافت که مبتنی بر «روانشناسی اقوام» بود. در این زمینه لوبون روان توده ای را امری فیزیولوژیک و معلول جمجمه یک نژاد ذیربط تعریف می کرد. اما به دلیل اختلاط نژادهای گوناگون صورت این نظریه تغییر می یابد. به عبارت دیگر، روان توده ای به صورت عنصری از خصلت قومی و به طور ناخودآگاه تاثیر می گذارد. در گام بعدی لوبون روانشناسی توده ها را مطرح می کند. در این زمینه او بر ارتباط روانشناسی با جامعه شناسی عموم برای شناخت خصوصیات مشترک انسانها تاکید دارد. به موجب این نظر، غرق شدن افراد در توده با گم شدن فردیت آنها همراه است و احساس مسئولیت شخص را درازمدت به گونه مصیب باری کاهش می دهد.
از مفاهیمی که لوبون به آن به عنوان ظرف تغییر هویت فرد تاکید می کند مفهوم «انبوه خلق» است. به نظر او افراد چه وضع زندگی، خلق و خوی، هوش و کارشان شبیه به هم باشد و چه نباشد، همین که به انبوهی مبدل شدند نوعی روحیه جمعی در آنان پدیدار می شود که این روح وادارشان می کند که طوری احساس و عمل کنند که با احساس و عمل کنند که با احساس و عمل آنان در تنهایی متفاوت است. حتی بعضی از عقاید و احساسات تنها در افرادی که به صورت انبوه خلق درآمده اند پدید می آید. انبوه خلق، ذاتی جداگانه از مجموعه ای یا میانگین افراد دارد و عامل پیدایش آن ارتباط افراد در کنار هم و در کنار یک محرک بیرونی است. انبوه خلق برای اعمال قهرمانی تواناتر از افراد جدا از هم است.
روانشناسی انبوه خلق از نظر لوبون، روانشناسی فرد در موقعیتی است که بصورت انبوه درآمده و فرد در این میان از نظر او اندامی بی اراده و دانه شنی است میان دانه های دیگر شن.