پیشگیری از بزهکاری
پیچیدگی ماهیت بزهکاری پیشگیری را نیز مشکل می کند و رهیافتهای چندگانهای را که می طلبد که کلیه عوامل خطرزا را در نظر بگیرد.
از دیدگاه بهداشت عمومی در پیشگیری بزه، استراتژیها و مداخله ها در سه سطح کلی همانند سایر مسائل بهداشتی و اجتماعی طبقه بندی میشود. این سه سطح شامل پیشگیری نوع اول یا اولیه پیشگیری نوع دوم یا ثانویه و پیشگیری نوع سوم یا ثالثیه است که بر اساس سطوح مختلف برای هر جامعهای متغیر است
ایجاد یک محیط سالم
در پیشگیری اولیه به ریشه مسئله و عوامل خطرزای محیطی توجه میشود. این نوع پیشگیری سعی بر آن دارد که امکان درگیر شدن با مسئله طوری پیش برود که هرگز محلی
برای رشد مسئله وجود نداشته باشد. به همین علت استراتژیهای برنامه ضرورتاً طوری انتخاب میشوند که بتوانند عوامل مخاطره آمیز را کاهش دهند، وضع قوانین که بعضی از محدودیتها را ایجاب میکنند از آن جمله اند. برای مثال در جامعهای که حمل اسلحه آزاد است، این آزادی خود یک عامل خطرزای امکان درگیر شدن با مسئله بزه است . بنابراین منع حمل اسلحه یکی از استراتژیها در آن جامعه خواهد بود.
کاهش عوامل خطرزا
در پیشگیری ثانویه هدف کلی دور نگهداشتن فرد از فعالیتهایی است که خطر بر چسب بزه را در فرد تقویت میکند. مثل کنترل خشم و خشونت، کنترلهای خانواده بر رفتارهای ضداجتماعی و دوری از دوستان بزهکار. پیشگیری نوع دوم نیز مانند پیشگیری نوع اول استراتژیهای برنامه ریزی خود را بر اساس یافتههای پژوهشها طرح میکند و تأکید زیادی بر فرد و یا ارتباطات فرد دارد. به همین جهت استراتژیهای پیشگیری نوع دوم از طریق یادگیری مهارتهای زندگی اجتماعی از یک طرف و محیط اجتماعی و ارتباطات فردی از طرف دیگر تأکید می کند. اهمیت این سطح به عنوان سطح پیشگیری کمک به افراد درمعرض خطر است
کنترل موقعیت خطر
پیشگیری سطح سوم سعی می کند موقعیت مسئله را اصلاح و یا در آن مداخله کند و هدف آن پیشگیری از تکرار فعالیتهایی است که جرم شناخته میشود. برای این نوع پیشگیری لازم است درگیر مسائلی مانند تنبیه، جریمه و بازتوانی از طریق نظام حقوقی و قضا شود. پیشگیری نوع سوم برنامهریزی مداخلهای و اداره موقعیت های خطرناک (Management Crisis Situation) را بر اساس فعالیتهایی تنظیم میکند که ممکن است باعث بزهکاری شوند.
در حال حاضر روشهای رفتاری بیشترین تاثیر را در درمان بزهکاران دارد ( گرت 1984، 1985، واتررز و گیلر 1984) در این روش، به رفتار مناسب به نحوی سیستماتیک پاداش می دهند، مثلاً با ژتونهایی که نوجوان می تواند آنرا با چیزهای دیگر تاخت بزند، به رفتار نامناسب هیچ پاداشی تعلق نمی گیرد و ممکن است عواقب ناخوشایندی مانند از دست دادن بعضی از امتیازات داشته باشد. روشهای رفتاری را می توان در کانونهای اصلاح، در مدرسه یا برنامه های محلی یا در خانواده به کار برد. ( برچارد و هاریگ 1976، کریچین، وولف براکمن، نیکسن و نیلسن 1979، راتر و گیلر 1984، ساراسون 1987، سیندر و باترسون 1985)
هر چند مواردی هست که نشان دهد تنها راه عملی به خصوص در مورد مجرمان حرفه ای، نگهداری آنان در کانونهای بزهکاری است، ولی در بسیاری از موارد حکمهای تعلیقی و آزادی مشروط و اخطار رسمی پلیس از لحاظ میزان بزهکاری دست کم تاثیری برابر یا تاثیر نگهداری نوجوانان در کانونهای اصلاح دارد. در واقع چندین مطالعه نشان داده است که چنین برخوردهایی با نوجوانانی که اولین بار مرتکب جرم می شوند باعث کاهش جرائم آنان می شود ( دیکسون و وایت 1975، بالاتر و گیلر 1984)
رشد و شخصیت ماسن مهشید یاسایی
شواهدی کافی در دست است که نشان می دهد که زندانی شدن بزهکاران در کانونهای اصلاح معمولاً وضع را بدتر می کند این گونه موسسات جوان را دچار مشکلات روانی می کند و یا تجارب تلخی مواجهش می کند با تجاربی که غالباً شامل سوئ استفاده جنسی و بدنی از سوی سایر همسالان و بزرگسالان است. این گونه موسسات هیچ گونه کمک روانی، تربیتی یا شغلی فراهم نمی کنند و اگر هم بکنند بسیار کم است. این گونه موسسات بیشتر نوجوانان را آماده می کنند تا در آینده جنایتکار شوند ( کافمن، 1979، وودن1966) از میان کسانی که قبلاً در این موسسات بوده اند بین 60 تا 70 درصد شان مجدداً دست به ارتکاب جرم می زنند
با آنکه روشهای مختلف برای جلوگیری از بزهکاری و درمان آن به کار رفته است ولی غالباْ نتایج چندان موفقیت آمیز نبوده است.( لورتیال، تولان والر ۱۹۸۷، واترز و گیلر ۱۹۸۴: شیلدریک ۱۹۸۵)
این روشهای درمان چندان موفقیت گسترده ای نداشته است. مشاوره و روان درمانی، تحلیل متقابل، انجمن_های درمانی، تعیین جا در پرورشگاهها، برنامه_های تفریحی، برنامه_های آموزشی و شغلی، دفتر خدمات جوانان و ترکیبی از ا[ن روشها یا روشهای دیگر( مثلاً بهداشت عمومی) البته غلب روشها حتی آنهایی که ترکیبی از این روشهاست به نحو گسترده ای در مورد جوانان به کاررفته است که مشکلاتشان بسیار شدید بوده است. در واقع کارهایی که برای جوانان انجام شده هم ناچیز بوده و هم خیلی دیر ( کلاین، 1979، کی، 1987، سچرست 1987)
خصوصیات شخصیتی افراد بزهکار :
زمینه شخصیتی وابسته ، ناایمنی ، تنهایی و انزوا
عوامل روانی در بزهکاری :
نوجوانان بزهکار خویشتن را افرادی نا مطلوب می دانند و گرایش و تمایلی برای دوست داشتن ، ارزش گذاری و احترام بخود ندارند عموماَ افرادی آشفته ، درهم ، نامطمئن و متغیر هستند .
روانشناسان می توانند افراد بزهکار آینده را در کودکی پیش بینی کنند اینان از مشکلات رفتاری ، مشکل در تمرکز و مشکلات تحصیلی برخوردار بودند و اینگونه مشکلات در واقع بازتاب مشکلات عاطفی آنان است .
۲- شیوه انضباطی به جای آنکه مبتنی بر استدلال باشد مبتنی بر تنبیه بدنی است.
۳- والدین نسبت به فرزندان خود به جای آنکه گرم و صمیمی و عاطفی باشند، بیتوجه، غافل و تمسخرکننده هستند (لوبر، دیشین ۱۹۸۸). آشکار شده است که کودکان بزهکار رابطه بسیار ضعیفی با پدران خود داشته و آنها را به عنوان الگوهای غیرقابل پذیرش ارزیابی میکنند. خانوادههای کودکان بزهکار اغلب فاقد پدر بوده یا پدر از خانه غیبت داشته و این در حالی است که بزهکاری با جدایی و طلاق در خانواده همبستگی دارد، با این حال باید توجه داشت که حداقل یک مطالعه نشان داده است بروز بزهکاری در خانواده های سالم [سالم از این نظر که هم پدر و هم مادر حضور دارند] که کشمکش عاطفی شدیدی بین والدین وجود دارد، بالاتر از خانوادههای تک والدین است که روابط گرم و صمیمانهای بین والد و کودک وجود دارد.
1- تبعیض: تبعیض در خانواده و توجه بیشتر والدین به برخی از فرزندان و توجه کمتر نسبت به برخی دیگر سبب ایجاد عقده کسری و احساس نفرت و بدبینی در کودک میشود.
2- خشونت: پارهای از روانشناسان معتقدند که ریشه اصلی جنایات و خشونتها در جامعه اعمال خشونت و تنبهات بدنی است که باعث ایجاد عقدههای روانی در آنان میشود.
3- ننری ولوسی: محبت بیش از اندازه همان اثر و نتیجه را دارد که بیمهری و بیتوجهی
4- سن والدین: بالا بودن سن والدین و عدم انطباق آنان با کودک و نوجوانان و ندیده گرفتن نیازها و تمایلات کودک و نوجوانشان میتواند از عوامل بزهکاری باشد.
5- عقبماندگی والدین: خانوادههایی که با زمان پیش نمیروند. فرزند آنان نیز با راه و رسم قدیمی و کهنه زندگی را ادامه میدهند و موجبات ناسازگاری روانی فرزندان با
جامعه را فراهم میآورند. کودک و خانواده میباید فعالانه در امور اجتماعی سهیم باشند.
6- یتیمی: یتیمی ناشی از مرگ پدر یا مادر یکی از مهمترین علل ناکامی، ولگردی عقبافتادگی در مدرسه و اجتماع و ارتکاب بزه و تبهکاری و سایر بیماریهای روانی است.
7- طلاق و کشمکش: گسستگی خانواده تأثیری مسلم و قطعی در بروز رفتارهای ضداجتماعی در کودکان دارد. بالبی (bowlby ) معتقد است جدایی کودک از والدین بخصوص مادر موجب ناتوانی در برقراری رابطه عاطفی سالم و صحیح به هنگام بلوغ میشود. طلاق و گسیخته شدن خانواده خیلی بیش از نزاع میان زن و شوهر موجب ناراحتی اطفال و بزهکاری آنان میشود و از علل استثنایی ارتکاب جرم بشمار میآید.
8- غیبت والدین از خانواده: وجود والدین در منزل، بخصوص مادر نقش مؤثری در تربیت عاطفی، روانی کودکان دارد و عدم حضور هر یک از والدین باعث ایجاد مشکلات تربیتی و اختلالات عاطفی در کودک میشود.
9- انحراف والدین: انحراف والدین یا یکی از اعضای خانواده و زوال اخلاقی آنان، ارتباط مسلمی با انحراف کودکان و نوجوانان دارد.
10- بیسوادی: پائین بودن سطح فرهنگ و عدم آگاهی به مسائل پرورشی و علمی کودکان و نوجوانان زمینه ساز ارتکاب جرم و انحراف به شمار میرود.
11-بازداشتگاه: نگهداری کودکان و نوجوانانی که برای اولین بار دچار انحراف از مقررات اجتماعی میشوند با مجرمان و سازمان سابقهدار در زندانها و دارالتادیها موجب تشویق و بد آموزیهای بیشتر آنان میشود.