دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم، رویدادهای بیشماری را به خود دیده است. این رویدادها انسان را وامیدارد تا درباره آنها بیندیشد و برای شناخت و تبیین آنها بکوشد. شاید هنوز انسان، جالبترین مخلوق این دنیا باشد. حال انسانشناسی، مطالعه انسان است. این دانش بشری هم انسان را به عنوان آفریده طبیعت و هم آفریننده فرهنگ مطالعه میکند و علاقهمند است تکامل زیستی، اجتماعی و فرهنگی انسان را در گذشته و حال مورد پژوهش قرار دهد و نیز بررسی شیوههای زندگی مردمان جنگلهای دورافتاده و ناشناخته همان قدر برای آن، دارای اهمیت است که مطالعه شیوههای زندگی ملتهای پرجمعیت همراه با تکنولوژی پیشرفته آنان در واقع، یکی از موضوعهایی که همواره برای ما انسانها مطرح است. یافتن پاسخهایی به این پرسشهاست که از کجا آمدهایم، آمدنمان برای چه بوده و به کجا میرویم؟ به قول مولانا:
زکجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم آخر، ننمایی وطنم
برای یافتن این پرسشها، انسانها در سراسر تاریخ زندگی خود به افسانهها، اسطورهها و فرهنگ عامه (فولکلور) روی آوردهاند و حتی بیشتر از تجربههای حاصل از مشاهدههای دقیق خود به آنها اقبال نشان دادهاند. انسانشناسی، بیش از 200 سال است که با رویکرد علمی که بتواند به این پرسشها پاسخ دهد، پدیده آمده است (رنجبر، 1380).
حال مطالب مندرج در این مقاله، درآمدی بر انسانشناسی است و قلمرو مطالعه را تعیین و مفهوم فرهنگ را مشخص میکند. این مفاهیم که اساس تحقیق را نسبت به طبیعت، انسان و فرهنگ نشان میدهد. محوری بر اندیشههای انسانشناختی است.
انسانشناسی و مردمشناسی همانطوری که از نامشان بر میآید، مطالعه انسان و مردم است. انسانشناسی مطالعه نوع انسان است و در همه مکانها و تمام زمانها در جستجوی تولید دانش است درباره انسان و رفتارش. در واقع انسانشناسی را میتوان مطالعه انسان در ارتباط با خاستگاه، توزیع، طبقه بندی نژادی، روابط اجتماعی و محیطی، ویژگیهای جسمانی و فرهنگ تعریف کرد. در حالی که مردمشناسی به مطالعه فرهنگها براساس دادههای «مردمنگاری» از نقطه نظر مقایسهای یا تاریخی آنها میپردازد. به بیان دیگر، مردمشناسی مطالعه جامع فرهنگها و تجزیه و تحلیل آنها، هم به تنهایی و هم در ارتباط با یکدیگر است. (عسگری خانقاه، 1373).
در واقع، انسانشناسی مطالعه سیر دگرگونیهای انسانی از ارگانیسمهای (موجودات زنده) سادهتر و نیز تبیین چگونگی تطور وسیله ارتباطی انسانها به نام «زبان» و شیوه زندگی اجتماعی آنان به عنوان فرهنگ میباشد. بنابراین، هم انسانشناسی و هم مردمشناسی به بررسی چگونگی رابطه متقابل انسان، طبیعت و فرهنگ میپردازند و میکوشند تا با به کار بردن روشها و شیوههای نو و استفاده از دستاوردهای جدید به پرسشهای زیر پاسخ دهند:
1) علل همانندیها و ناهمانندیهای زندگی اجتماعی انسانها چیست؟ به بیان دیگر، چه عواملی موجب میشود که زندگی انسانها در سرزمینهای مختلف، در برخی موارد متفاوت و در پارهای زمینهها وضعی داشته باشد.
2) چه عواملی موجب میشود که انسانها برخی دگرگونیها را میپذیرند و بعضی دیگر را نمیپذیرند و در برابر آنها از خود مقاومت نشان میدهند. (1971، Cover)
3) میان وراثت (سرشت) و محیط (پرورش) کدام یک اهمیت بیشتری در تبیین رفتار آدمی دارد و چه ارتباطی میتواند بین آنها وجود داشته باشد. (افشار نادری، 1356).
4) آیا با مدارک و شواهدی که در دست داریم قادر به درک ماهیت وجود انسان خواهیم بود؟ (ریویر، 1379).
قلمرو انسانشناسی
انسانشناسی به طور سنتی به 4 رشته تقسیم میشود: انسانشناسی جسمانی (زیستی) و سه شاخه انسانشناسی فرهنگی: باستانشناسی، زبانشناسی و مردمشناسی (1999، Haviland)
انسانشناسی
انسانشناسی فرهنگی
مردمشناسی (انسانشناسی اجتماعی و فرهنگی)
زبانشناسی
باستانشناسی
انسانشناسی جسمانی (زیستی)
«شاخههای فرعی انسانشناسی»
انسانشناسی جسمانی
انسانشناسی جسمانی که آن را «انسانشناسی زیستی» نیز میگویند، یکی از شاخههای انسانشناسی است که انسانها را به عنوان موجودات زیستی مطالعه میکند و مهمترین رویکردش، تبیین تکاملی انسان است. این دانش بشری دارای 4 قلمرو اساسی است:
1) توصیف و بازسازی تاریخ تکاملی نوع انسان:
انسانشناسی جسمانی به توصیف و تبیین دگرگونیهایی که موجب شد تا تبار انسان از نیاکان مشترکی که با «نخستی»های دیگر داشت، انشعاب گزیند، میپردازد و برای بازسازی تاریخ تکاملی انسان در جستجوی سنگوارههای نیاکان انسانی و نیاکان نخستی و ماقبل انسانی است. بسیاری از سنگوارههایی که انسانشناسان جسمانی بررسی میکنند با تلاش «دیرینشناسی» به دست آمده است، اما کاوش و کشف سنگوارهها، تنها یک گام مقدماتی به شمار میآید. یک سنگواره پس از آن که پیدا شد، باید مورد تفسیر قرار گیرد. مثلا استخوانهای یک سنگواره، به چه موجودی باید تعلق داشته باشد؟ این موجود چگونه زندگی میکرده است؟ و با نوع انسان یا انواع دیگر چه نسبتی دارد؟ یکی از راههای اساسی دستیابی به پاسخ این پرسشها، کالبد شناسی تطبیقی، یعنی مقایسه ویژگیهای کالبدی یک سنگواره با ویژگیهای انسانها یا نخستیهای موجود دیگر است.
1) توصیف ساخت بدنی (شکل، رنگ مو، گروههای خونی و ...) و مطالعه رشد جسمانی و تغذیه حیاتی انسان:
انسانشناسی جسمانی در جستجوی یافتن پاسخهای این پرسشها هستند که چرا برخی از مردمان سیاهپوست و بعضی سفیدپوستند؟ چرا گروه خونی سیاهپوستان امریکایی با سفیدپوستان تفاوت دارد؟ و چرا گروه خونی A در اروپا شایعتر است (شاملو، 1367) و چرا گروه خونی B در میان بومیان استرالیایی وجود ندارد؟ و چرا بیشتر اروپاییان بزرگسال شمالی میتوانند شیر تازه را هضم کنند؛ ولی بیشتر چینیهای بزرگسال نمیتوانند؟ (بیتس و پلاگ، 1375)
فشار خون با سن، تغذیه، ارتفاع از سطح دریا و شاید آب و هوا تغییر میکند. ثابت شده که در سنین مشابه بین 20 تا 30 سالگی فشارخون سیاهان و آسیاییها از اروپاییان کمتر است. به نظر میرسد این تفاوت به علت نوع تغذیه باشد. در سنین جوانی فشارخون سیاهان و آسیاییها از اروپاییان کمتر است؛ اما با زیاد شدن سن، فشارخون سیاهان دیرتر بالا میرود، به نظر میرسد ارتفاع هم اثری روی فشارخون در جهت کم کردن آن داشته باشد.