وظیفه روشنفکر، البته یکی از وظایف او، نقد اجتماعی است؛ نقد اجتماعی وضعیت معاصر. او دو خط مشی کلی برای این نقد نقد دارد: یکم آنکه مبتنی بر علم باشد و دوم اینکه، استراتژیک باشد. او در جایگاه روشنفکری، فقط یک گام و نه بیشتر از جامعه جلوتر است. از بعد استراتژیک، نکات متفاوت سیاسی و تاکتیکی را لحاظ می کند؛ و در مقام اهل علم، بایستی که اگر از مرز دانش فراتر نمی رود، خود را در مرز آن نگه دارد. هدف وی تعالی است، تعالی جامعه. او، نه همچون سرخوردگان، اهل فرار است؛ بلکه در برابر واقعیت ایستاده است. در این نوشتار، سعی شده است با تاکید اولیه بر مسئله فرار مغزها، یک نظریه جامعه شناسانه و مدیریتی ارائه گردد.
این نظریه، ارائه دهنده راه حل غلبه بر مشکل نیست؛ بلکه برای درک ابعاد مسئله و تعریف صحیح آن است. برای تغییر در واقعیت، اولین گام درک، تجزیه و تحلیل آن است. از این رو ما نیاز به تئوری داریم. چنان که راسل می گوید: یک تئوری خوب از هر چیزی کاربردی تر است. از جمله بحث های امروزه در سطح دولت و جامعه، بحث فرار مغز ها است. فرار مغزها، همچون هر پدیده اجتماعی دیگر علل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارد؛ که در این نوشتار بر سر علل سخنی نمی رود. از بعد تصمیم گیری و حل مسئله، چهار مرحله اساسی وجود دارد: یکم، تعریف و تبیین مسئله؛ دوم، تحلیل و درک اسباب و علل؛ سوم، شناسایی راه حل ها و طراحی راه حل نهایی؛ و چهارم، پیاده سازی و اجرا.
پس از آن، نوبت بهبود مستمر است. به این صورت که مدام، پسخورد گرفته شود و تغییرات لازم اعمال شود. البته این مطلب، با سعی و خطا تفاوت دارد. یعنی زندگی مداوم سیستم. در این نوشتار چنانکه اول نیز گفته شد، نگارنده در مقام برنامه ریز نیست، بلکه در مقام منتقد و تحلیلگر است. پس به گام اول پرداخته می شود؛ و به ناچار گریزی نیز به گام دوم زده می شود. درک فرار مغزها، به لحاظ جامعه شناسی، یک گونه مهاجرت است. (البته اگر هم نباشد نزدیک ترین موضوع به بحث است). از این رو، در آغاز، مفهوم و ماهیت مهاجرت تشریح می شود تا بر پایه آن، مسئله فرار مغزها نیز، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. مهاجرت یکی از پدیده های کلاسیک جمعیت شناسی و مباحث معمول جامعه شناسی است. در فرهنگ بریتانیکا، دو اصطلاح اساسی از نظر مفهومی و دو وجهه اقتصادی نیز از لحاظ تحلیلی دارد.
واژه اول، «به اندازه کافی دور» (significant) است. این مطلب در نگاه اول به فاصله اشاره دارد. البته صرفاً به منزله فاصله جغرافیایی نیست؛ بلکه، تغییرات بافت اجتماعی است. این تغییر، بعضاً منجر به فرهنگ پذیری و تطبیق می شود. واژه دوم، «به اندازه کافی طولانی» (permanent) است. این مورد بر این نکته تاکید دارد که بعد زمانی نیز مطرح است. به این معنی که مهاجر در بطن برهم کنش اجتماعی جامعه جدید وارد می شود.
با توجه به دو نکته فوق مهاجرت تعویض چارچوب حیات اجتماعی است. برای همین است که مهاجرت با تبعید، مسافرت و ماموریت تفاوت دارد. به هر روی در مهاجرت بایستی انتقال از یک بافت و فضا به بافت و فضای جدید صورت گیرد. مطلب دیگر این است که، مهاجرت از بعد اقتصادی و هم اجتماعی بر هر دوی مبدا و مقصد اثرگذار است. یعنی همان گونه که معلول شرایط اقتصادی - اجتماعی است، اثر متقابل نیز می گذارد. علم برنامه ریزی اجتماعی سعی در کنترل و بهینه سازی مسئله مهاجرت در راستای منافع محیط برنامه ریزی دارد.
البته در جمعیت شناسی، همواره معضلات فراوانی در تعریف مهاجر و مهاجرت وجود دارد. متعاقباً، بررسی و تحلیل آمار مهاجرت ها نیز با دشواری روبه روست. به همین صورت نیز، فرار مغزها یک تعریف دقیق و مشخص ندارد. بنابراین آن ابهام ها در این مورد نیز به چشم می خورد. اما مسئله اساسی آمارها و یا تعریف دقیق نیست بلکه درک باطن و کشف بطن واقعیت است که برای ما اهمیت دارد. باطن امر این است که در مملکت ما ذهنیت رفتن، فکر دل کندن، انگیزه پریدن از شاخ وطن و بر شاخه غریب و بیگانه بر نشستن شکل گرفته است. ما مغز فرار ساخته ایم. کم نیستند کسانی که اگر شرایط فراهم شود؛ اقدام به مهاجرت می کنند. صرف رفتن گروهی تحصیل کرده مسئله ما نیست. برای روشن تر شدن موضوع، نیاز به تکمیل تحلیل مفهومی مهاجرت داریم.
عمل مهاجرت دارای دو شرط است. یکم: شرط لازم آن است که انگیزه کافی شکل بگیرد و مبدا نیز دافعه لازم را داشته باشد. مبدا: به این معنا که فرد دارای ماوای اولیه باشد؛ یعنی عضوی از جامعه محسوب شود. از این بابت ماهیت مهاجرت پرندگان با مهاجرت انسان تفاوت دارد. مهاجرت پرندگان جزیی از چارچوب حیات آنها است؛ اما، در مورد انسان ها تعویض چارچوب حیات است. انگیزه: مهاجرت قصدمندی لازم را می طلبد. مهاجر دارای انگیزه کافی و هدف توجیه پذیر باشد. پاشنه آشیل مهاجرت نیز در همین شرط نهفته است. یعنی شکل گیری اراده انسانی برای انجام مهاجرت واضح است که اگر انگیزه شکل نگیرد، مهاجرت منتفی است. حتی اگر مقصدی هم باشد و شرایط نیز فراهم باشد.
دوم: شرط کافی این است که مقصد مهاجرپذیر و شرایط محیطی موافق باشد. مقصد: واضح است که هر مهاجرتی دارای مقصد است. جایی که مهاجر در آن مستقر می شود. این مقصد، از نظر مهاجر بایستی دارای ترجیحاتی باشد که مهاجرت را عاقلانه و مقرون به صرفه می سازد. همچنین مقصد نیز باید مهاجرپذیر باشد. یعنی شرایط مهاجرت فراهم باشد. شرایط محیطی: شرایط مادی، فیزیکی و قوانین مبدا و مقصد بایستی به گونه ای باشد که مانع مهاجرت نشوند.
فرار مغزها یا مغزهای فرار
بنابر مطالب فوق، افرادی مهاجرت خواهند کرد که انگیزه لازم در آنها شکل گرفته باشد؛ و شرایط نیز فراهم باشد. بنابراین ما با دو آمار رو
به رو هستیم:
آمار یکم: جمعیتی که مهاجرت در مورد ایشان مصداق پیدا می کند.
آمار دوم: جمعیتی که دارای انگیزه هستند اما به خاطر شرایط مقصد و شرایط محیطی قادر به مهاجرت نیستند، البته با دیدگاه روانشناسی اجتماعی با یک آمار رسمی هم روبه رو هستیم. جمعیتی که به ظاهر قصد مهاجرت ندارند و حتی ابراز نیز نمی کنند؛ اما اگر در مقام انتخاب کردن قرار گیرند، مهاجرت را برمی گزینند. در چنین وضعیتی، کشش های مبدا، شرایط ایشان در آن و میزان رضایتمندیشان از جامعه به پرسش کشیده می شود. ایشان مهاجران بالقوه هستند.
آنچه به فرار مغزها شهرت یافته است؛ بخشی از آمار اول است، مقصد این گونه مهاجرت ها (فرارها)، کشورهای توسعه یافته و ابرتوسعه یافته (کشورهای شمال) هستند.
کشورهایی که همچون یک سیستم به دنبال انباشت سرمایه های دانایی و انسانی جامعه خودشان هستند. حاصل این انباشت، شکل گیری زمینه های ترقی و توسعه روزافزون است. آن دولت - ملت ها بر مبنای برنامه ریزی اجتماعی و سیاستگذاری کلان، مسیر لازم را برای ورود افرادی که دارای قابلیت های علمی و فنی درخور هستند ایجاد می کنند. در واقع ایشان مطابق تئوری جمعیت شناسی و آینده شناسی اقتصاد از تاکتیک مهاجرت پذیری برای کنترل جمعیت خودشان استفاده می کنند. ایشان به دنبال همگن کردن جمعیت خودشان هستند. این همگن سازی در جهت ایجاد توازن در کیفیت و چگونگی جمعیت و تامین نیروی انسانی لازم است. از یک سو به دست آوردن میزان کافی تخصص و خبرگی (بالفعل و بالقوه) از سوی دیگر افزایش سطح سرمایه انسانی - اجتماعی برای حفظ روند توسعه و بهبود مستمر وضع دولت - ملت. پس، شرط کافی فرار مغزها، اساساً، استراتژی مملکت گردانان کشورهای مقصد است.
ایشان در پی ایجاد یک تعادل بین تمام منابع توسعه و منابع ایجاد آرامش در محدوده جامعه خودشان هستند.
به طور کلی، هر گونه رابطه (سوای بحث قدرت و ملاحظات نظری فلسفه سیاسی)، وقتی برقرار می شود که هر دو سوی آن سود ببرند. در فرایند فرار مغزها، فردی که اهل علم و دانش است، رفاه نسبی، شرایط تحصیل و طی مدارج علمی، موقعیت پژوهش و بعضی آزادی های مورد نظر خود را به دست می آورد و متقابلاً، جامعه مهاجرپذیر، یعنی همان مامن و ماوای فراری های ما، اهداف خود را پیگیری می کند. این دوسویگی سبب رشدنمایی این گونه مهاجرت می شود.
علاوه بر جریان فوق؛ در جامعه امروز ایران، طرق گوناگونی خلق و کشف می شوند؛ که آمار قابل ملاحظه ای از هم وطنانمان، سعی در مهاجرت به آن طرق را دارند. از دیدگاه مدیریت دانایی و سیاستگذاری اجتماعی هر یک از آنها، یکی از سرمایه های بالقوه پیشرفت و توسعه هستند که دل از مملکت بر می گیرند. (فارغ از اینکه تحصیلات دانشگاهی داشته باشند یا خیر. ) جامعه شناس، در یک نگاه ابعاد خرد و کلان پدیده ها را می بیند. شما نیز به اطرافتان، به خویشاوندان، دوستان و همکارانتان نظاره کنید!
صحیح است که، فرار مغزها برای هر جامعه ای یک فاجعه است زیرا سرمایه های علمی و فنی از دست می روند، سرمایه هایی که برای رشدشان از امکانات همین مملکت استفاده شده است. اما این تنها بخشی از فاجعه است. فاجعه اصلی پراکندگی یک جمعیت است. انفجار از درون فاجعه. فاجعه نه فرار مغزها بلکه، شکل گیری اندیشه فرار است. ما در کشورمان مغز فرار پرورش داده ایم. ذهنیت ضجه آور خیمه برکندن از آب و هوای پارس. فرار مغزها، صرفاً یک سندروم ملی است اما مسئله اساسی و ریشه ای نیست. در سطح ملی با آماری وحشت زاتر روبه رو هستیم. آمار فراریان و مهاجران بالقوه اگر مهاجرت صورت نگیرد؛ آمار مهاجرت ظاهری افزایش نمی یابد؛ اما، دلیل بر نبود مغز فرار نیست. نظریه کوچ مجازی خیلی اوقات مهاجرت به معنای تصدیق مقصد نیست؛ بلکه به معنای نفی مبدا است.به این ترتیب ماندگاری افراد، منجر به کوچ مجازی می شود. ایشان شاید جغرافیای زندگی خود را تغییر ندهند؛ در مقابل، تبدیل به موجوداتی منزوی و به شدت خصوصی گرا می شوند. ایشان به صورت فیزیکی از جامعه جدا نشده اند؛ اما از آن دل کنده اند. ویلان وسیلان، میان زمین و آسمان وامانده اند. وامانده در عذابم انداخته اند! چنین انسانی (مردمی)، نیروهای حیاتی خود را از دست می دهد. شور، شوق و هیجان کافی برای یک حیات مستمر توام با موفقیت، کوشش و تلاش خالصانه را از دست می دهد. وی همراه با یاس و سرخوردگی به روزمرگی خود ادامه می دهد. از این رو به یک ناراضی تبدیل می شود. او دل و جان خویش را از بطن حیات اجتماعی برمی گیرد. به این ترتیب، اسباب مشارکت و نوآوری برچیده می شود. او تفاوتی با یک مهاجر ندارد. کم نیستند کسانی که شغل های پایین و پست، در کشورهای اروپایی و ینگه دنیا را با موقعیت هایی به مراتب بهتر در کشور خودشان ترجیح می دهند. چنان که در روح القوانین آمده است. فردی که در فرانسه بر دار می شود از پاشای عثمانی سعادتمندتر است. هر گاه بخواهیم برای حفظ وضعیت موجود، حتی با نیت خیر و برای سعادت ایشان از انسان ها موجوداتی مطیع، سر به تو و فاقد خلاقیت و قوه انتقاد بسازیم، حتی اگر بهترین برنامه را در سر داشته باشیم، از ایشان عروسک های کوکی و مترسک های جالیزار ساخته ایم. چنین جامعه ای، به فساد می گراید و رو به تباهی می رود. به این ترتیب سبب کوچ مجازی ایشان می شویم. جامعه از درون تهی می شود. چه بسا صداهای بزرگی در کار باشد؛ اما، آن صدا با تلنگری بند می آید چرا که افراد آن جامعه کوچ کرده اند. ایشان خود را مسئول نمی دانند. از گردونه بازی خارجند. صرف موازنه اقتدار و قدرت، شرایط را آرام نشان می دهد.
از دیدگاه مهندسی اجتماعی از نظر نگارنده این سطور، هدف از مهندسی اجتماعی برآورده سازی نیاز اعضای جامعه و یا ایجاد بسترهای لازم این برآورده سازی است به صورت فراگیر، همه جانبه و مداوم. آن شرایط به صورت گذرا و خلاصه دارای سه مرحله اساسی هستند.
نیازهای اولیه و فیزیکی همانند خوراک، پوشاک، بهداشت و مسکن. نیازهای روانی و اجتماعی همانند امنیت، اشتغال، مشارکت و محبت. نیازهای تعالی جویانه همچون خلاقیت، آزادی و عدالت و خودشکوفایی.هنگامی که شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه همسو با موارد فوق نباشد، انسان (همان عضو جامعه، شهروند یا هم وطن) دو راه پیش روی خود دارد: تلاش در جهت تغییر شرایط و محیط یا رفتن از آن جامعه به جامعه دیگر. واضح است که اگر دریابد نمی تواند کاری انجام دهد و امید به تغییر نداشته باشد، تبدیل به یک کوچنده می شود. حال مجازی و یا واقعی. به هر روی شخصیت او در جهت ترقی جامعه شکل نمی گیرد. اساس بحث نه در خود وضعیت حیات جمعی بلکه در نوع برخورد با انسان است. بنابراین برای جلوگیری از تهی شدن جامعه از سرمایه های اصلی و شاید تنها سرمایه های آن، بایستی مسیرها و امکانات لازم را برای تغییر و تحول ایجاد کرد. انسان ها نیازی به رئیس ها ندارند؛ اما وجود مدیران الزامی است.
اصطلاح شناسی فرار مغزها
از دیدگاه روان شناسی و زبان شناسی، گزینش اصطلاحات جاری برای پدیده های اجتماعی متناسب با آن موقعیت خاص کاربرد دارند و افراد به کار برنده نسبت به آن دارای حس عام و معرفت عام هستند. وجود واژه مغز در این اصطلاح تعریف مشخصی ندارد. شاید منظور عام، همان تحصیلکرده های دانشگاه های معتبرتر، المپیادی ها و رتبه های بالای کنکور باشد. اما در تعریفی عمیق تر می توان از نخبه های حوزه های متفاوت و خبرگان آن حوزه ها نام برد. واژه دیگر واژه فرار است. گویی پذیرفته ایم که گروهی از جامعه مادریشان فرار می کنند. از چه فرار می کنند؟ چنین واژه ای وقتی به کار گرفته می شود؛ که یک فرد در موقعیتی غیرقابل دفاع قرار گیرد و مستاصل شده باشد. اگر دقت شود از این زاویه هم، به همان نتیجه می رسیم که در رویکرد مهندسی جامعه رسیدیم. به طور کل، تحصیلکردگان و اهل دانش و فناوری، دارای ایده ها، رویکردها، دانش ها و توانایی هایی هستند که به تناسب وضعیت شخصی شان می توانند اسباب بهبود را فراهم آورند. ایشان توان تحلیل، نقد و یا اصلاح خطاهای خود را دارند. اگر این توانایی ها و قابلیت ها به کار گرفته نشود و دچار بی توجهی بشود آیا ایشان سرخورده و مستاصل نخواهند شد؟ آیا اگر بستر تغییر و مشارکت مسدود نباشد ایشان، سفر نخواهند کرد؟از یک دیدگاه شاید کار ایشان پسندیده نیست؛ زیرا مملکت خود را رها می کنند اما، آیا عملکرد مسببین این وضعیت ناپسندتر نیست؟ اگر شرایط مهاجرت فراهم نشود ایشان به دامان انزوا و خصوصی گرایی تن می دهند و منافع ملی را در فعالیت هایشان لحاظ نمی کنند.
نظریه کوچ مجازی در علم مدیریت و رفتار سازمانی
مسئله کوچ مجازی، چنان که درباره تحلیل جامعه کاربرد دارد؛ در مورد یک سازمان نیز صدق می کند.
اگر کارکنان یک سازمان، از ابعاد متفاوت روان شناسی و اقتصادی در رضایت خاطر به سر نبرند؛ اگر سازمانی بیابند که از سازمان فعلی، جذاب تر باشد - در صورت فراهم بودن شرایط - به سازمان جدید کوچ خواهند کرد. (زیرا هر دو شرط لازم و کافی مهاجرت تحقق یافته است. )چه بسا مقصد نیز خصوصیات مورد نظر ایشان را فراهم نکند؛ اما مهاجرت صورت می گیرد. همان گونه که ذکر شد: کوچیدن، لزوماً به معنای تصدیق و تایید مقصد نیست. بلکه می تواند نوعی اعتراض، گریز و نفی وضعیت مبدا باشد. حال اگر شرایط خاص این جابه جایی، فراهم نباشد، آن فرد در سازمان فعلی باقی می ماند (او ناچار است به خاطر کسب درآمد و یا وجهه اشتغال در آنجا بماند) او از وضعیت سازمان محل کارش رضایت خاطر ندارد. در نتیجه، استعدادهایش کور می شود و یا اینکه آنها را به کار نمی اندازد. شخصیت دلخواهش را به دست نمی آورد. از همه بدتر این که، قادر به تغییر و یا مشارکت برای تغییر در اوضاع سازمان نیست. به مرور زمان از سازمان فاصله می گیرد و در حد یک مجری وظایف درمی آید. آن هم نه از سر خواسته بلکه به جبر محیط.
توانایی های او سرکوب می شود و یا اینکه آنها را دریغ می ورزد. در امور مشارکت نمی کند، نوآوری برای او محلی از اعراب ندارد. نسبت به سازمان وفاداری ندارد؛ چه برسد به این که احساس تعلق کند. وی از این سازمان رفته است. صرفاً حضور فیزیکی و قراردادی دارد. در حد یک ماشین تقلیل می یابد. تبدیل به یک منبع هزینه می شود. او کوچ مجازی کرده است. او کوله بار خویش را برگرفته است و در انتظار فرصتی است برای به زمین گذاردن آن. چنین سازمانی ترقی نخواهد کرد. توسعه نخواهد یافت. این سازمان با سازمان مبتنی بر مشارکت، یادگیرندگی و دانایی محوری فاصله فراوان دارد؛ چنان که آن جامعه! نیروهای کارآمد و نخبه را از دست خواهد داد. نیروهایی که می توانند سبب بهبود باشند. رهبر سازمان باید جلوی این روند تهی شدن و در جا زدن را بگیرد. وی باید قادر باشد، هارمونی لازم را ایجاد کند.
نقد حال مطابق مبحث فوق می توان بیان کرد که: نبایستی فقط به فرار مغزها و آمار مربوط به آن توجه کرد؛ بلکه باید دید چند درصد مردمان، کوچ مجازی کرده اند. حال، اندیشه گران اجتماعی و سیاسی که قصد تفحص و تعمق پیرامون اوضاع را دارند، نباید به فرار مغزها خیره شوند. شایسته است که به پدیده کوچ مجازی پرداخته شود. محور توسعه و ترقی انسان است. اگر شرایط تعالی و ترقی وی فراهم نباشد؛ هر چه باشد؛ شعار است و شعری قافیه باخته. گویی چشم بر واقعیت بربستن است و یا توان درک آن را نداشتن.
بر اساس یک نظریه، آموزش و پرورش یک کالای عمومی به حساب میآید و برای جامعه منافع مثبت مشخص دارد، بنابراین (فرار مغزها) صدمات مالی قابل توجه به بار میآورد (Torbat,2002:272) با توجه به هزینههای بالای آموزش و تربیت یک متخصص در کشور سویس که بیش از 565 هزار دلار است، از نظر اقتصادی، سود این کشور از جذب متخصصان خارجی معادل ارزش صادرات زعفران ایران در یک سال سال 2000 است (حسن زاده 1:1380). در ایالات متحده، مجموع هزینه تحصیل برای 12 سال پیش از دانشگاه و نیز در دوره 4 ساله تحصیلات دانشگاهی، حدود 174 هزار دلار است (tobat,2002:282).بر این اساس، هزینه آموزش هزاران فارغ التحصیل از دانشگاهها که بیشتر از کشورهای توسعه نیافته روانه آمریکا میشوند، میلیاردها دلار است که میتوان آن را کمکهای بلا عوض و ناخواسته این کشورها به ایالات متحده دانست!
منابع مختلف، مقدار سودی را که با(فرار مغزها) نصیب کشورهای جذب کننده آنها میشود نشان دادهاند. بعضی برآورد کردهاند که ایالات متحده، در 30سال بیش از 100 میلیارد دلار ازاین راه سود برده و در بین سالهای 1970 تا 1977 بیش از 5 میلیارد دلار در هزینههای آموزش نیروهای متخصص خود صرفه جویی کرده است(مجله اقتصادی، 44:1368)؛ بنابراین این کشورو دیگر کشورهای توسعه یافته از دانش و تخصص نخبگان مهاجر سراسر جهان به رایگان بهره میگیرند. بیشتر این مهاجران معمولا در زمینههایی چون آموزش و پرورش، مهندسی، پزشکی و دیگر خدمات تخصصی مشغول کار هستند و کار این نخبگان برای کشورهای میزبان منافع اجتماعی مشخص و مهمی دارد که در کشورهای مبدا به این منافع مهم در واقع توجه نمیشود. این نکته را هم باید در نظرگرفت که متخصصان کشورهای در حال رشد زمانی مهاجرت میکنند که به اصطلاح فعال ترین دوره آنهاست یعنی، بی درنگ پس از دورههای تخصصی دانشگاهی مهاجرت میکنند. بیش از 50 درصد پزشگانی که در سالهای پس از 1960 وارد ایالات متحده شدند، از لحاظ گروه سنی، زیر 40 سال بودند و در سال 1970 حدود 49 درصد کاردانهای فنی و مهندسانی که به عنوان(مهاجر) به آمریکا رفتند، در گروه سنی کمتر از 30 سال قرار داشتند(مجله اقتصادی، 44:1368). از این رو، جوان بودن مهاجران، امتیاز مثبت دیگری برای کشورهای مهاجر پذیر است و در مقابل، کوچیدن آنها، برای کشورهای مهاجر فرست، آثار و پیامدهای منفی دارد.
بیرون رفتن افراد متخصص و کارآمد از یک کشور، مسائل دیگری هم در پی دارد. وقتی متخصصان کنار می روند، نا کارآمدها میدان دار میشوند(طایفی ، الف،3:1381) و چرخه توسعه نیافتگی باز هم به روال خود ادامه میدهد.
بسیاری از مغزها با فرارشان، باعث خروج خانواده خود ونیز خارج شدن مقدار قابل ملاحظهای سرمایه مالی از کشور میشوند؛ سرمایههایی که برای رشد اقتصادی کشور لازم است. البته، بعضی از مهاجرتها نیز باعث سود رسانی به کشور مهاجر فرست میشود چنانچه در دهه 1980 مکزیکیهای مقیم ایالات متحده ارتباطی را با اقتصاد خود برقرار کردند و پس اندازشان را به روستاهای محل تولد خود فرستادند تا خرج ساختن مدرسه و ایجاد سیستمهای فاضلاب و دیگر زیر ساختهای بنیادی شود.
در بخشهایی از مناطق روستای مکزیک، تقریبا منبع اصلی درآمد نیمی از خانوادهها پولهایی که بستگانشان از خارج برای آنها میفرستند(Rogers,march20001:19) فرار مغزها پس از یک نسل، میتواند باعث رسیدن سود به کشور مبدا شود. بعضی از شرکتهای هندی در ایالات متحده که مهاجران متخصص هندی سالها پیش دراین کشور تاسیس کردهاند امروزه با سرمایه گذاری در کالج های فنی هند، توانستهاند تسحیلات جدیدی برای کشورشان ایجاد کنند. چنین است که نخبگان تحصیل کرده وسیلهای برای انتقال فنآوری و مهارت محسوب میشوند.