نقش آفرینان: رستم، قدی (نوکر رستم) و سهراب
سهراب پسر جون، شیک پوشی است که وارد می شود در حالی که تعدادی سی دی به همراه دارد و مشغول فروختن آنها است.
سهراب: سی دی، سی دی، MPTR- تصویری، هندی، دوبله، زیر نویس، زبان اصلی، سی دی، سی دی
ناگهان رستم و نوکر که از سر کار بنایی می آیند و می خواهند سر قراری که آدرس را به آنها داده بودند برسانند، نوکر راه را برای رستم که سوار بر دوچرخه است و ابزار را به ترک آ« گذاشته است باز می کند.
نوکر: یا الله، یا الله، راه رو باز کنید، بفرما اوستا، آقا بکش کنار، یا الله
رستم و نوکر بعد از دور زدن دوچرخه را گوشه ای پار می کنند.
رستم: به به، آقایون، خانم ها سلام.
شاگرد: سلام، سلام، سلام
رستم: ببخشید، همهی شما هام مثل ما اینجا قرار دارید،یا اینکه دعوتتون کردن؟
سهراب: به سوی آنها می رود: سلام آقا
رستم: سلام
سهراب: آقا سی دی دارم.
رستم: چه سی دی هایی؟
سهراب: شوی ترکی، فارسی، عربی، فیلم اکشن دوبله، زیر نویس، زبان اصلی، ام پی تری
رستم: داداش من وایسا، یه کم برو اونور
سهراب: بفرما
رستم: آقایون و خانم های محترم، این آقا قدی که می بینید (قدی مثل یک قهرمان تعظیم می کند) یه پا هنرمنده، هم صوتی، هم تصویری و هم صوتی تصویری، حضار می خواین یه گوشه از هنرنمایی این آقا قدی رو تماشا کنند. پس یه کف به افتخارش بزنید. قدی جان یه تیکه صوتی بیا.
نوکر: می خواند
رستم: کافیه، حالا یه تیکه تصویری بیا (قدی می رقصد)
رستم: کافیه جونم، حالا یه تیکه صوتی تصویری بیا (قودی هم می خواند و هم می رقصد)
سهراب: (با صدای بلند می خندد) وایسا آقا، جمع کن این دلقک بازیارو
رستم: چی؟ چی فرمودی؟
سهراب: البته آقا سی دی های دیگه هم دارم که خواهانش باشید
رستم: مثلا چه سی دی هایی؟
سهراب: این ورو آن ور دیدی می زند. ببخشید گوشتونو بیارید (رستم گوشش را به او نزدیک می کند و او دو گوش او حرفی می زند)
رستم (عصبانی): ها، تف به روت بی حیا
شاگرد: توف به روت نفهم
رستم: بی حیا، بی آبرو این چه سی دی های که می فروشی
شاگرد: توف به روت توف
سهراب: إ، آقایون چرا اینجوری می کنید، شما ها که فرهنگ ندارید برید بذارید به کاسبیم برسم.
نوکر دست رستم را می گیرد و او را به گوشه ی می کشد.
شاگرد: اوستا، من به این پسر مشکوکم
رستم: چی؟
شاگرد: اوستا این پسر شبیه همون تورانیه
رستم: کدوم تورانی؟
شاگرد: همون که دنبالش اومدیم اینجا
سهراب که حرف های آن دو را شنیده که میان حرف های آنها پرید
سهراب: کی اسم توران رو به زبون آورد
رستم: من بودم جوجه
سهراب: از مادر زاده نشده کسی که اسم نامزد من توران رو به زبون بیاره
رستم: یه جوری توران توران می کنه کسی ندونه فکر می کنه ماهه شب چهاردهه
سهراب: نه، اون ایران خانوم سیاه شما خوشگله که برای رفتن به بیرونن کلی سرخاب سفید آب می زنه به صورتش
رستم: مواظب حرف زدنت باش بچه، در مورد ایران خانم ما اینجوری حرف نزن
سهراب: ایران، ایران، تورانی عزیز جونم، صد می ارزه به ایران سیاه تو
رستم: یه تار موی ایرانو به هزار تا خوشگل مثل توران تو نمی دم (به بغل نوکر می پرد)
رستم و نوکر: دو دورو دودود ایران، دو دورو دود ایران.
سهراب: ببخشید آقا حالا شما کی هستید؟
رستم: من؟
سهراب: بله؟
رستم: قدی این آقا می خواد بدونه بنده کی هستم
شاگرد: اوستا بهش بگم؟
رستم: آره، وسایل رو آماده کن (نوکر استانبول را می آورد، رستم سر بند را می بندد و نوکر او را گرم می کند)
رستم: من، من (با فشار استانبولی را بالا می برد و نوکر تشویق می کند) من پهلوان ایران زمین رستم دستانم
شاگرد: ماشاالله اوستا، باریکلا اوستا
سهراب: پاشید جمع کنید این دورگیری هارو، خجالت بکش این چه بساتیه
رستم عصبانی می شود و چمچه بدست می گیرد
رستم: جوون من نون بازوی خودم رو می خورم، صد تا مثل تو رو حریفم، نمی خوام باهات بجنگم، برو به زندگیت برس
سهراب: چی می گی پیرمرد
رستم: چنانت بکوبم به خاک و به سنگ دگر نشنود گوش تو دنگ و فنگ
رستم: قدی طناب هارو بیار پیداش کردیم باید بگیریمش
شاگرد: چشم اوستا (طناب ها را می آورد و هر کدام از یک سو طناب می اندازند و با زور سهراب را به زمین می زنند
شاگرد: اوستا گرفتیم
سهراب: بابا این چه وحشی بازیه، ولم کنید بابا، أه
رستم به او نگاه می کند: پسر چرا رنگت پریده، چرا عرق کردی، حالت خوبه؟
سهراب: ولم کنید.